ولی
شبی که رفتیم نجف، خوردیم به درِ بسته:)
بابا علی قبولم نکرد
شده بودم تشنهای که رفته کنار چشمه و تشنه لب برگشته
گفتن ساعت باز بودن درِ حرم، از ۸ صبح الی ۸ شبِ
و ما ساعت ۳ پشت در بودیم:)
و باید ۵ برگشتیم:)
حقیقتا دلم میخواد برگردم به همون زمانی که با ریحانه روسری و چادرمون رو پوشیه میکردیم رو صورتمون
ولی من وقتی ضریح سرورم (حضرت عباس) رو دیدم نشناختمش:)))
و این یعنی درست باهاش حرف نزدم
میدونین چه موقعیتی رو از دست دادم؟
میتونین درکم کنین؟
اگه تا آخر عمرم نرفتم کربلا چی
دارم میترکم از شدت فشاری که روی بغض گلوم و قلبمه
میشه دعا کنین واسم که امسالم نصیبم بشه؟
پتانسیل دق کردنو دارم
دلم محرم و روضه میخواد
شبِ تاسوعا و عاشورا
مقتل خوانی
خب من الان با این دلِ دلتنگِ حرم چیکار کنم