eitaa logo
دانلود
🟣خاک های نرم کوشک🟣 گردان آماده آرام و خونسرد گفت:« همه ی اینا که میگی حرفه من چیزی دیدم که می دونم عملیات آخری منه.»..... بعد از آن روز، یکی، دوبار دیگر هم این جوری گوشه داد. روحیاتش را به حد خودم شناخته بودم رو همین حساب خیلی کنجکاو شدم با خودم گفتم:«حاجی خیلی داره رو این قضیه مانور میکنه، نکنه واقعاً..» یک روز که حال و هوای دیگری داشت کشیدمش کنار ،پرسیدم:« حاجی چه خبر شده؟ چی شده که همه اش از شهادت حرف می زنی؟» نگاهم می کرد. ادامه دادم:« راست و حسینی بگو چی شده؟» یکدفعه گریه اش گرفت، خیلی شد ید! جوری نبود که فقط اشک بریزد، شانه هایش همین طور تکان می خورد، هق هقش هم بلند بود ناله کرد:« چند شب پیش خواب دیدم.» منظورش حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) بودند همیشه ایشان را به لفظ مادر اسم می برد. اشاره کرد به چادر فرماندهی گفت:«تو همین چادر خوابیده بودم که ایشان به من فرمودند:«باید بیای.» نگاه نگرانم را دوختم به صورتش گفتم:«حاج آقا،شاید منظور بی بی این بوده که آخر جنگ إن شاء الله». «نه این حرف ها نیست تو همین عملیات من شهید میشم.» مات و مبهوت مانده بودم، تنها چیزی که فکرش را هم نمی خواستم بکنم رفتن او بود،گریه اش کمی آرام گرفت. ادامه داد: «مطمئنم تو این ،عملیات مهلتی که برام مقرر کردن تا رو زمین خاکی زندگی کنم تموم می شه باید برم.» خاطر جمع و محکم حرف می زد.، یقین کردم که در این عملیات شهید می شود ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 گردان آماده آن روز چند تا کار را سپرد به من، یادم هست دو سه روزی مانده بود به عملیات، حدس زدم می خواهد جایی برود. همین را ازش پرسیدم گفت :«می خوام برم موهام رو کوتاه کنم.» سابقه نداشت قبل از عملیات برودسلمانی، همین ها اضطرابم را بیشتر می کرد. وقتی برگشت سرش را اصلاح کرده بود ریشش را هم. شب عملیات دیگر سنگ تمام گذاشت رفت حمام وقتی ،آمد لباس فرم تمیزی تنش بود، بوی عطر هم می داداصلاً سابقه نداشت تو منطقه آن هم،قبل از عملیات لباس فرم سپاه بپوشد و این طور به خودش برسد. همیشه با لباس بسیجی بودد.همین طور بر و بر نگاهش می کردم گفتم:«حاج آقا چه خبر شده؟» لبخند زد. جور خاصی گفت:« تو که می دونی چرا سؤال می کنی؟» حالم بدجوری گرفته بود همه اش فکر می کردم چیز مهمی را دارم گم می.کنم هرچه به عملیات نزدیکتر می شدیم تپش قلبم تندتر می شد. عملیات بدر از آن عملیات های مشکل بود و نفس گیر، مخصوصاً منطقه یآبی.اش ،سی چهل کیلومتر رفته بودیم داخل آب، آن طرف دجله و فرات تو یک جاده ی حساس مستقر شدیم از آن جا هم پیشروی کردیم طرف چهارراه خندق " 1 ". و عراقی ها را زدیم عقب، دشمن به تمام معنا شده بود یک دیوانه .زنجیری, عزمش را جزم کرده بود چهارراه را بگیرد، بعد هم آن جاده ی حیاتی را، و بعد از آن ما را بریزد توی آب پاورقی ۱ بعدها این چهارراه به چهار راه شهادت» معروف شد ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 گردان آماده درگیری هر لحظه شدیدتر می شد تو تمام دقیقه های عملیات حال یک مرغ سرکنده را داشتم یک آن آرام نمی گرفتم هر لحظه منتظر شهادت حاجی بودم شخصیتش برام مهم بود می خواستم بدانم کی می رود و چگونه می رود؟ پا به پایش می رفتم وظیفه ام همین را هم ایجاب می کرد "۱". تو بحبوحه ی کار،یکدفعه رو کرد به من و گفت:«اخوان برو گردان آماده رو از عقب بردار بیار» انگار یک تشت آب ریختند رو سرو کله ام سریع گفتم:«حاج آقا تو این موقعیت؟» با تمام وجود دوست داشتم دستورش را عوض کند گفت:« اگر گردان رو نیاری، با این پاتک های سنگین کار بچه ها خیلی مشکل میشه» نگاهی به طرف دشمن کرد ادامه داد:«شما برو گردان رو بیار.» «گردان را بیاور» یعنی این که من سی چهل کیلومتر با قایق بروم تا برسم خشکی، از آن جا سوار موتور شوم، بروم پادگان، آن وقت با یک گردان نیرو، همین مسیر را برگردم خودش حداقل سه چهار ساعت طول می کشید. حس غریبی نمی گذاشت از حاجی جدا شوم داشت نگام می.کرد منتظر جواب بودم چاره ای نداشتم باهاش خداحافظی کردم و ازش جدا شدم، سریع خودم را رساندم لب .آب سوار یک قایق شدم. با آخرین سرعتی که ممکن بود آبها را می شکافتم ومی رفتم .جلو هر لحظه ممکن بود آبستن حادثه ای باشد ولی من انگار اختیارم را ازدست داده بودم گویی همه ی وجودم او شده بود یقین داشتم اتفاقی می افتد می خواستم هر چه زودتر برگردم پیشش پاورقی ۱- آن موقع من مسؤول عملیات تیپ بودم ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 گردان آماده نفهمیدم چطور خودم را رساندم پای اسکله و چقدر طول کشید، آن جا یک موتور برام ردیف کرده بودند،روشن بود پریدم روش و گاز دادم. وقتی رسیدم پادگان، گردان آماده حرکت بود همان مسیر را برگشتیم تا رسیدیم آن طرف آب، بچه ها را به خط کردم با «دو» راه افتادیم سمت جاده حیاتی، از جاده هم رو به چهار راه حالا اضطراب، همه ی وجودم را گرفته بود. دو سه کیلومتر بیشتر با چهاره راه فاصله نداشتیم جلوی گردان می دویدم یکهو یکی از بچه های لشکر جلوم را گرفت تو سرو صدای آتش دشمن، داد زد: «کجا میری اخوان؟» «این چه سؤالیه؟ میریم چهارراه دیگه، نمی خواد بری، از این جلوتر نرید.» با چشمهایی که می خواست از کاسه بزند بیرون پرسیدم: «چرا؟!» جلوتر نمیشه بری، عراق چهار راه رو گرفته گفتم:«چه جوری چهاراه رو گرفته؟حاجی اون جاست،! ارفعی اون جاست، وحیدی اون جاست، اینا همه اون جا هستن!» سرش را انداخت پایین ناراحت و غمگین گفت:« همه شون رفتن» گفتم:« چی چی همه شون رفتن؟ بابا شوخی نکن خود حاجی :گفت برو گردان رو بیار» «نیم ساعت پیش همه ،رفتن، هرچی اصرار کردیم بیاین عقب نیومدن تا لحظه ی آخر همون دو تاهلالی سرچهارراه رو گرفته بودن و مقاومت می کردن؛ کلی از دشمن تلفات گرفتن،تانک هایی رو که اونا زدن هنوز داره توآتیش می سوزه؛ ولی ..... حالا حتماً یاشهید شدن یا اسیر.» حال طبیعی نداشتم داد می زدم:« چی چی رو اسیر شدن؟! مگه حاجی اهل اسارته؟!» یک آن طاقتم طاق شد شروع کردم ،دویدن به طرف چهارراه، چند قدمی نرفته بودم که از پشت سر گرفتم. خودم را زمین و آسمان می زدم که از دستش خلاص شوم. ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه نحل آیه ۴۸ أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ آيا چيزهايى را كه خداوند آفريده نديده‌اند كه چگونه از راست و چپ سايه‌‌هايشان گسترده می‌شود (در حالی که) برای خدا در حال سجده فروتنانه و با خضوع هستند.
👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇 (تقویم همسران) ✴️ پنجشنبه 👈15 آذر/ قوس 1403 👈3 جمادی الثانی 1446👈5 دسامبر 2024 @taghvimehamsaran 🕋 مناسب های دینی و اسلامی. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 شهادت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و حلقه اتصال رسالت و ولایت (11 هجری قمری ). 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🎇 امور دینی و اسلامی. ✅صدقه آخر هفته و شب جمعه خیرات برای اموات بسیار پسندیده است. 📛برای امور شراکتی و ازدواجی و دیدارها خوب نیست. 📛 و مسافرت همراه صدقه باشد. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزاد پر روزی و عمر زیاد کند. 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج دلو است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️ختنه و نامگذاری. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️درختکاری. ✳️تعمیر خانه و دیوار. ✳️ و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است. 🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب نیست. 👩‍❤️‍👩مباشرت امروز (روز پنجشنبه) مباشرت هنگام زوال ظهر برای سلامتی مفید است و فرزندش عاقل و سیاستمدار خواهد شد. ان شاءالله. 💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ، مباشرت پس از فضیلت نماز عشاء مستحب و برای بدن خوب و فرزند حاصل از اصحاب امام زمان علیه السلام گردد. ان شاءالله. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث طول عمر می گردد(ولی احترام امروز را نگه دارید) 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث ضعف مغز است. 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 4 سوره مبارکه " نساء" است. و اتوا النساء صدقاتهن نحله... و چنین برداشت میشود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . @taghvimehamsaran 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛 لینگ کانال در ایتا و سروش و تلگرام 👇 @taghvimehamsaran ارتباط با ادمین👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ای که بستی راه را در کوچه ها بر فاطمه گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود 🖤شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عیلها راتسلیت وتعزیت عرض مینمایم 🖤
💠کربلا که بودیم ، میثم 3-4 ساعت با اشک و ناله از خدا طلب شهادت کرد. برای خیلی از بچه ها قابل هضم نبود که در این زمان هم کسی طلب کند چرا که جنگی در کار نیست. اما میثم همان جا امضا نامه شهادت خود را گرفته بود.یک سال نگذشت که شهید شد!! 💠فرمانده میثم می گفت: اکثر روزهای تابستان در حین خدمت، روزه دار بود. دوست میثم می گفت: میثم به جای افراد متأهل نگهبانی می داد تا آن ها شب را در کنار خانوادهایشان سپری کنند. درحین سربازی با اخلاق خوب خود، امر به معروف و نهی از منکرمی کرد. تعدای از سرباز ها به او علاقمند شدند و تحت تأثیر تبلیغات میثم، شروع به نماز خواندن کردند. میثم ملکمی شیرازی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید میثم ملکمی شیرازی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
▪️مولای سوگوارمان ، مهدی جان فاطمیه، ضرباهنگ بال زدن کبوتری بهشتی در لهیب بغض و عداوت سقیفه است کبوتری خونین بال و معطر که در دفاع از حریم مقدس امام زمانش ، سوخت تا امروز ما بر سفره کرامت امام زمانمان میهمان باشیم ... فاطمیه سوگواره‌ی مادر تست سوگواره‌ی یاس پیامبر 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
یادمان باشد که ما داده ایم یک بیابان مردِ داده ایم یادمان باشد پیام دست نااهلان نیفتد 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 گردان آماده «بابا ولم کن! بالاخره جنازه ی حاجی رو که باید بیارم، اون حاجی برونسی بود می فهمی؟ حاجی برونسی!» «آقا جون هیچ راهی نداره اگر بری جلو خودتم شهید می شی شهید شدنت هم فایده ای ندارد.» چند بار دستم را کندم آخرش حریف نشدم دو سه نفر دیگر هم آمدند کمکش، بردنم عقب. انگار تا ابد نمی خواستم آرام بشوم. تو این گیر و دار یکهو علی قانعی ۱ از گرد راه رسید شاید آخرین نفری بود که از چهارراه برگشت، دویدم طرفش. «علی چه خبر؟!» سنگین و بغض دار گفت: «حاجی رفت.» صدام را بلند کردم «تو خودت دیدی که حاجی رفت؟!» «آره، من خودم دیدم.» باید مطمئن می شدم گفتم:«چطوری دیدی حاجی رو؟ با کدوم لباس بود؟» پاورقی ۱ معاونت اطلاعات و عملیات لشکر ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 گردان آماده خسته و ناراحت گفت:« بابا جون خودم دیدم لباس فرم تنش بود من داشتم از خاکریز می اومدم ،عراقیا هم دنبالم بودن، یک لحظه که از خاکریز اومدم پایین، دیدم یک شهیدی افتاده و لباس فرم تنشه، خیلی شبیه حاجی برونسی بود، وقتی برگردوندمش دیدم خودشه، خود حاجی؛ وحیدی هم چند قدم اون طرفتر افتاده بود.» کسی پرسید:«مطمئنی حاجی شهید شده؟!» «آره مطمئنم،طرف چپ بدنش، سرتاسر ترکش خمپاره خورده بود،معلوم بود در دم شهیدشده،یعنی اصلاً هیچ دردی نکشیده» شاید بشود گفت مهم ترین سمت را تو لشکر، قانعی داشت، حرفش مدرک بود کمی بعد گرد غم و اندوه به چهره ی تمام لشکر نسشته بود. شهادت شهید برونسی هم، مثل دوران زندگی اش خیلی کار کرد، بچه ها جای این که ضربه بخورند، روحیه شان قوی تر شده بود می گفتند: «با چنگ و دندون هم که شده باید این جاده رو حفظ کنیم.» تمام رفت و آمد ما از همان جاده ده پانزده متری بود که اگر از دست می دادیمش شکست مان حتمی بود.دشمن همه ی هست و نیستش را کار گرفته بود که ما را بریزد توی آب،آتشش هر لحظه شدیدتر می شد؛ با هلیکوپتر می زد، خمپاره اندازها و توپخانه اش یک آن آرام نمی گرفت از جناحین مرتب پاتک می کرد. بچه ها ولی عزم را جزم کرده بودند جاده را از دست ندهند می گفتند:« این جاده جاده ای هست که خون شهید برونسی به خاطرش ریخته شده» حکمت آوردن گردان آماده را حالا می فهمیدیم، تا شب تمام پاتک های دشمن را دفع کردیم، شب از نفس افتاد. بچه های ما انگار تازه به نفس آمده بودند می خواستند بروند جنازه شهید برونسی و بقیه ی شهدا را بیاورند. فرمانده ها ولی، راضی نمی شدند،کار به جای باریک کشید، قرار شد با فرمانده ی لشکر تماس بگیریم، گرفتیم،گفت:«اصلا صلاح نیست،دشمن الان منتظر شماست چون می دونه چند تا شهید سر چهار راه دارین، اگربرین ، فقط به تعداد شهدای ما اضافه می شه.» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 آن شب به یادماندنی به هر قیمتی بود دندان روی جگر گذاشتیم، فردای آن شب، چند تا اسیر گرفتیم ازشان بازجویی کردیم؛ حرف فرمانده لشکر درست بود نه تنها با تیربارهاشان منتظرمان بودند، دور تا دور جنازه ها را هم مین ریخته بودند. یعنی برای کاشتن مین وقت پیدا نکرده بودند، همین طور مین ریخته بودند روی زمین! خدا رحمتش کند بارها می گفت:« دوست دارم مثل مادرم، حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله عليها مفقود الاثر باشم.» آرزوش بر آورده شده بود.دو سه ماه بعد "۱ . روح پاکش را تو مشهد مقدس تشییع کردیم. همسر شهید زندگی و خانه داری با حقوق کم، مشکلات خاص خودش را دارد، یازده سال از شهادت عبدالحسین می گذشت. بار زندگی و بزرگ کردن چند تا بچه ی قدونیم قد، رو دوشم سنگینی می کرد وقتی به خودم آمدم، دیدم من مانده ام و یک مشت قرض هایی که به فامیل و همسایه داشتیم، نزدیک شدن عیدهم،تو آن شرایط دشوار،مشکلی بود که بیشتر از همه خودنمایی می کرد. روزها همین طور می گذشت و یاد قرض و قوله ها،گاهی همه فکرم را به خودش مشغول می کرد. بعضی از قرض ها مال خود شهید برونسی بود که بنیاد شهید عهده دار آنها نشد. هر چه سعی به قناعت داشتم و جلوی خرج ها را می گرفتم باز هم نمی شد؛ خودمان را به زور اداره می کردم چه برسد که بخواهم قرض ها را هم بدهم. پاورقی ۱ _ تاریخ تشییع ۹/۲/۱۳۶۴ ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 آن شب به یادماندنی یک روز انگار ناچاری و درماندگی مرا کشاند بهشت امام رضا (سلام الله عليه). رفتم سرخاک شهید برونسی نشستم همین جور به واگویه و درد و دل کردن گفتم:« شما رفتی و من و با این بچه ها و با یک کوه مشکلات تنها گذاشتی بیشتر از همه همین قرضها اذیتم می کند.» آهی کشیدم و با یک دنیا امید و آرزو ادامه دادم: «اگه می شد یک طوری از این قرض ها راحت بشم، خیلی خوب بود.»..... باهاش زیاد حرف زدم فقط هم می خواستم سببی جور شود که از دین این قرض ها خلاص شوم آن روز کلی سرخاک عبدالحسین گریه کردم وقتی می خواستم ،بیایم، آرامش عجیبی به ام دست داده بود. هفته بعد تو ایام عید " ۱ ، با بچه ها نشسته بودم ،خانه، زنگ زدند دستپاچه گفتم:« دور و بر خونه رو جمع و جور کنید، حتماً مهمونه.» حسن رفت در را باز کند وقتی برگشت حال و هوایش از این رو به آن رو شده بود معلوم بود حسابی دست و پایش را گم کرده است با من و من گفت: «آقا... آقا!» مات و مبهوت مانده بودم. فکر می کردم حتماً اتفاقی افتاده زود رفتم بیرون، از چیزی که دیدم، هیجانم بیشتر شد و کمتر نه باورم نمی شد که مقام معظم رهبری از در حیاط تشریف آورده اند تو، خیلی گرم و مهربان سلام کردند با لکنت زبان جواب دادم. از جلوی در رفتم کنار و با هیجانی که نمی توانم وصفش کنم تعارف کردم بفرمایند تو. پاورقی ۱ عید سال هزار و سیصد و هفتادو پنج ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
روزتون متبرک به نگاه مادر خدایا🤲 در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها 🖤 گره از مشکلات همه باز فرما🤲 تمام خانه‌ها را لبریز از آرامش، سرشار از خیر و برکت و غرق در خوشبختی بفرما 🤲 .
هدایت شده از کانال توبه
1_14820385674.mp3
12.4M
﷽نماهنگ صاحب قبر بی‌نشون🌹 🎙 حاج مهدی رسولی
. 👇تقویم نجومی اسلامی 👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) (اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️جمعه 👈16 آذر/‌ قوس 1403 👈4 جمادی الثانی 1446👈6 دسامبر 2024 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅خواستگاری و عقد و عروسی. ✅خرید و معاملات. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅شکار و دام گذاری. ✅خرید وسیله سواری. ✅و مصالحه بین افراد خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 🚘مسافرت: مسافرت بعد از ظهر و همراه صدقه باشد. 👶زایمان خوب و نوزاد محبوب و مبارک است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله. 💠کانال ما در موضوع حرز و ادعیه همراه حرز های مطمئن و با قیمت مناسب.👇 @Herz_adiye_hamrah 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ختنه و نام گذاری. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️درختکاری. ✳️تعمیر خانه و دیوار. ✳️و بنایی نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی جسم خوب است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث درد در سر می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 5 سوره مبارکه " مائده " است. الیوم احل لکم الطیبات... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود.ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب : تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 09123532816 02537747297 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین کانال ایتا و تلگرام...👇👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
📌 شهادت سرتیپ خلبان احمد کشوری 🔹شهید احمد کشوری در تیر ماه ۱۳۳۲ش در شهر کیاکلا از استان مازندران به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۵۱ وارد هوا نیروز شد و دوره‌های آموزش خلبانی با هلی‌کوپتر را با موفقیت به پایان رساند. او در دوران قبل از انقلاب بسیاری از شب‌ها را با چاپ اعلامیه‌های امام خمینی (ره) به صبح می‌رساند. 🔸ایشان در دوران نخست وزیری بختیار با همراهی دوستان خود، قصد انجام کودتا و ساقط کردن حکومت پهلوی را داشت. شهید کشوری پس از پیروزی انقلاب فعالیت های مختلفی در پاکسازی کردستان از لوث عناصر ضدانقلاب انجام داد. وی پس از آغاز جنگ، فرماندهی هوانیروز منطقه ایلام را به عهده گرفت و با دل و جان به انجام وظیفه پرداخت. 🔹سرانجام در ۱۵ آذر سال ۱۳۵۹ در حالی که پیروزمندانه از یک مأموریت باز می‌گشت، در ایلام، مورد حمله مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که هلی‌کوپترش در اثر اصابت راکت هواپیما، به شدت می‌سوخت، آن را تا موضع خودی هدایت کرد و آنگاه در خاک وطن سقوط کرد و به شهادت رسید و پیکر پاکش را در بهشت زهرا به خاک سپردند. شهید🕊🌹 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید احمد کشوری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌺🍃 مثل هر جمعہ هواے نفسم سنگین اسٺ خبرے از تو ندارم ڪه دلم غمگین اسٺ مثل هر جمعہ پُر از ندبہ‌ے دلتنگیهام عجل الله و فَرَج ذڪر لبم آمین اسٺ 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دعوا سر سربند یافاطمھۜ بود . . با بستن سربند تو آرام شدند! در جاده عشق خوش سرانجام شدند از داغ غمت خوشا شھیدانی که با پهلوی تیر خورده گمنام شدند... 🥀 🌹 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
‍ 🟣خاک های نرم کوشک🟣 آن شب به یادماندنی خودشان با چند نفر دیگر تشریف آوردند داخل، بقیه ی ،محافظ ها تو حیاط و بیرون خانه ماندند. این که رهبر انقلاب بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ تشریفاتی آمدند، برای همه ی ما غیر منتظره بود، غیر منتظره و باور نکردنی نزدیک یک ساعت از محضرشان استفاده کردیم. آن شب ایشان از یکی از خاطراتی که از شهید برونسی داشتند صحبت کردند برامان ۱ ". بچه ها غرق گوش دادن و غرق لذت شده بودند. آقا حال هر کدامشان را جداگانه پرسیدند و به هر ،کدام جدا جدا فرمایشاتی داشتند. به جرأت می توانم بگویم تو آن لحظه ها بچه ها نه تنها احساس یتیمی نمی کردند بلکه از حضور پدری مهربان شاد و دلگرم بودند. در آن شب به یاد ماندنی، لابلای حرف ها اتفاقاً صحبت از مشکلات ما شد و اتفاقاً هم به دل من افتاد و قضیه ی قرض ها را خدمت مقام معظم رهبری گفتم، راحت تر و زودتر از آن که فکرش را می کردم خیلی زود مسأله شان حل شد. پاورقی ۱- همان خاطره ی رفتن شهید برونسی به زاهدان در دوران تبعید ایشان ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 وصلت همسر شهید سیزده چهارده سالی از شهادت عبدالحسین می گذرد. بارها خوابش را دیده ام. مخصوصاً هر دفعه که مشکلی گریبانمان را می گیرد طوری این مسأله طبیعی شده که دیگر تا او را در خواب ،نبینم یقین دارم مشکل حل نمی شود. بچه ها هم به این موضوع عادت کرده اند و دیگر برایشان عادی شده است. سر ازدواج پسرم مهدی ۱ ، با چند تا مشکل دست به گریبان شدیم چند تا مشکل حسابی اذیتمان می کرد. با خانواده ی ،دختر هم ی صحبت ها را کرده بودیم و قرار و مدارها را گذاشته بودیم ،سه چهار روزی مانده بود به عقد. بچه ها از چند روز قبل هر صبح که از خواب بیدار می شدند، اول از همه می آمدند سر وقت من و می پرسیدند:«بابا رو خواب ندیدی؟» خودم هم پکر بودم کسل و ناراحت می گفتم: «نه، خواب ندیدم.» آنها هم ، با خاطر جمعی می گفتند:«پس این وصلت سر نمیگیره چون مادر بابا رو خواب ندیده» با مشکلات هنوز دست و پنجه نرم می کردیم و امیدی هم به رفعشان نداشتیم. دو شب قبل از عقد، بالاخره خواب عبدالحسین را دیدم تو یک اتاق خیلی زیبا نشسته بود و بچه ها هم دورش. شبیه آن جا را به عمرم ندیده بودم جلوی ،عبدالحسین یک ورق کاغذ بود که توش نوشته هایی داشت. با آن چشمهای جذاب و نورانی اش نگاهی به کاغذ انداخت یکدفعه دیدم پایین ورقه را امضا کرد و نشان بچه ها داد. بلند شد از اتاق برود بیرون،گفتم:«می خواید از دست بچه ها فرار کنید؟» پاورقی ۱- فرزند سوم خانواده این خاطره مربوط می شود به تابستان هزارو سیصدو هفتادو شش ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 نظر عنایت شهید خندید و آرام گفت:«نه، فرار نمی کنم.» از خواب پریدم نزدیک اذان صبح بود زود بچه ها را از خواب بیدار کردم و به شان گفتم:«بابا رو خواب دیدم.» نفهمیدم چطور دور و برم را گرفتند سر از پا نشناخته می گفتند:«خوش به حالت بگو چی دیدی؟» جریان ورقه و امضای آن را براشان تعریف کردم با خوشحالی گفتند:«پس این وصلت سر می گیره دیگه نمی خوادغصه بخوری.» به شوخی گفتم:«مهدی غصه می خورد که حالا از همه خوشحال تر شده.» واقعاً هم غصه مان تمام شد.بعد از آن هم نفهمیدم مشکلات چطور حل شد وقتی به خودم آمدم که تو محضر بودیم و آقای عاقد داشت خطبه ی عقدمهدی و عروس تازه را می خواند. همسر شهید آن سال حسین و دختر بزرگم پشت کنکور ماندند و قبول نشدند.تو دوست و دشمن تک و توکی می گفتند:«اینا فرزند شهید هستن و سهمیه هم که دارن عجیبه که تو کنکور قبول نشدن!» بعضی از آن هایی که فضولی شان بیشتر است طعنه های دیگری هم می زدند و با زبانشان نیش می زدند.حسابی ناراحت بودم و گرفته،بیشتر از من بچه ها زجرمی کشیدندهمه تلاششان را کرده بودند که به جایی نرسید.گویی دیگر امیدی به کنکور سال بعد نداشتند. همان روزها،شب جمعه ای بود که رفتم سر مزار شهید برونسی، فاتحه ای خواندم و مدتی پای قبرنشستم. همین طور با روحش درد و دل می کردم و به زمزمه حرف می زدم وقتی می خواستم بیایم، از قبول ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 نظر عنایت شهید نشدن بچه ها تو کنکور شکایت کردم و به اش گفتم:«شما می دانی و جان زینب! " 1 ". شما که جات خوبه از خدا بخواه از حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) بخواه که بچه هات امسال دیگه قبول بشن. بنا به تجربه های قبلی یقین داشتم دعام بی اثر نمی ماند و مدتی بعد عجیب بود که امید بچه ها به قبولی انگار خیلی بیشتر شده بود با علاقه و پشتکار زیادتری درس می خواندند کنکور سال بعد هر دوشان آن هم با رتبه ی خوب قبول شدند. دوتایی هم تو دانشگاه مشهد افتادند. این را چیزی نمی دانستم، جز نظر عنایت شهید. پاورقی ۱ - دختر کوچکم و فرزند آخر خانواده که مرحوم برونسی علاقه ی زیادی به او داشت. ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
.     👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                    (تقویم همسران) (اولین و کاملترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ شنبه 👈 17 آذر / قوس 1403 👈5 جمادی الثانی  1446👈7 دسامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛صبح روز اول هفته را صدقه آغاز کنید. 📛از دیدارها و قسم دروغ پرهیز شود. 📛برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 💠 به کانال ما در موضوع حرز امام جواد علیه السلام و ادعیه همراه بپیوندید. مناسبترین قیمت و مطمئن.👇 @Herz_adiye_hamrah 🚘مسافرت:  مسافرت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است. 💑مباشرت امشب شب یکشنبه : دلیل خاصی وارد نشده است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز تا ظهر قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ختنه و نام گذاری. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️درختکاری. ✳️تعمیر خانه و دیوار. ✳️و بنایی نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث زردی رنگ می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام"  است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه  ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 02537747297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran تماس با ادمین ایتا👇کانال تقویم همسران در ایتا و سروش و تلگرام. 👇ادمین...👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
✒️ او یک مرد کامل بود و من فقط به عنوان یک همسر در کنار او نبودم، بیشتر مانند دو رفیق بودیم، ما با هم دوست بودیم و حتی فراتر از این‌ها، او معلم من بود. من با او بزرگ شدم و با او بال و پر گرفتم تا حدود سال ۸۳ که خدا به ما نوید داد که زهرا خانمی در راه است. زهرای ما در ۲۳ بهمن سال ۸۴ به دنیا آمد و زندگی ما را با همه سختی‌هایی که داشتیم خیلی شیرین کرد. ستار حدود ۶ صبح از خانه می‌رفت بیرون و حدود ساعت ۸ شب برمی‌گشت. با آن شرایط سخت، اما زندگی را خیلی دوست داشتیم و خوش بودیم و همان دو سه ساعتی که در کنار هم بودیم به اندازه سال‌ها ارزش داشت، آنقدر که ذوق و شوق داشتیم و عاشقانه زندگی می‌کردیم. زهرا که به دنیا آمد کل زندگی ما عوض شد. بهترین لحظه زندگی ما همان لحظه بود که ستار وارد بیمارستان شد و پارچه‌ای را که دور زهرا پیچیده شده بود کنار زد و گفت بوی بهشت را از زهرا شنیدم. او تمام عشق و محبتش را با دیدن زهرا ابراز کرد. خودش همیشه می‌گفت وقتی زهرا به دنیا آمد انگار هیچ چیز دیگری در دنیا برایم معنا نداشت، فقط زهرا بود. تا سال ۸۸ که خدا آقا ابوالفضل را به ما هدیه کرد، خودش همیشه می‌گفت عشقم زهرا و جانم ابوالفضل. او زندگی را در کار و خانواده خلاصه کرده بود و محبتش را از هیچ کس دریغ نمی‌کرد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدستارمحمودی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃