✍يكي از مواردي كه در جامعه مرسوم شده است خصوصا در مراسمها، مصرف چاي در ليوانهاي يكبار مصرف پلاستيكي است.😔
⭕️ بهتر است در این مراسمات از #لیوان_شیشه ای و دادن #شیر به جای چای استفاده کنید.
❌چند نمونه از خطرات نوشیدن چاي
👇👇
🔸جلوي جذب آهن موجود در غذا را ميگيرد و در نتيجه منجر به بروز بيماري #كمخوني_مزمن ميشود.
🔸#دندانها را لكدار و #سياه ميكند.
🔸ترشح #اسيد_معده را تحريك ميكند
یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ یا مَنْ یَجْعَلُ الشِّفاءَ فیما یَشاءُ مِنَ الاَْشْیاء:
💠 #شیر....
✍بهترین نوشیدنی بعد از آب ،شیر است.
👌پیامبر اکرم ص از نوشیدنی ها شیر را دوست داشتند و هنگامی که شیر میخوردند میفرمودند:
🍃خداوند در این شیر برکت قرار دهد و بیشترش کند...
✍ شیر تنها غذایی بود که پیامبر اکرم ص برایش اینگونه دعا میکردند
؛چرا که در مورد غذاها و نوشیدنیهای دیگر میفرمودند :خدایا برکت بده و غذای #بهتری جایگزین نما!!
✍مصرف #شیر با هیچ میوه ای خوب نیست مگر #خرما!!!!
✍مداومت بر مصرف هر روزه یک لیوان شیر ،یک قاشق پودر یا سویق سنجد و یک قاشق عسل تا حداقل دو هفته ، #شدید ترین دردهای مفصلی و استخوانی را تسکین داده و درمان میکند...
🌺🌺🌺
📝بیماری ها
✍✍ #نقرس نوعی #ورم و #درد است که در #مفصل به وجود می آید. علامت این بیماری آن است که در #صبح و از شست #پا شروع می شود و با #ورم کردن و سرخ و #براق شدن #مفصل همراه است و به تدریج کل مفاصل را در گیر می کند.
✍✍در پزشکی امروز عامل #نقرس مصرف بیش از اندازه گوشت #قرمز و بالا رفتن میزان #اسید اوریک، یا #اوره گفته شده است ولی در روایات خوردن همزمان #تخم مرغ، #ماهی، #نبیذ و #شیر علت ابتلا به #نقرس معرفی شده است. نبیذ، آب #انگور جوشیده است که #حرام است،
✅راه های پیشگیری و ودرمان
◀️شیطرج
✍✍ورم #مفصل، نشانه وجود مواد #زائد در مفصل است و #شیطرج این مواد را خارج می کند،
◀️انجیر
✍✍برای پیامبر (ص) طبقی از #انجیر هدیه آوردند، پیامبر (ص) به اصحاب فرمودند: بخورید، اگر بگویم میوه ای از بهشت نازل شده همین انجیر است. چون میوه ای است که #هسته ندارد، همانا #بواسیر را قطع می کند و برای #نقرس نیز مفیداست. با توجه به این روایت میوه ای که هسته ندارد، #بهشتی است.
◀️حجامت چهار مهره #انتهای ستون #فقرات یا حجامت #کعبین
◀️پرهیز از خوردن هم زمان #ماهی و #تخم_مرغ
◀️پرهیز از خوردن هم زمان #نبیذ و #شیر
🌺🌺🌺
گفتند آب چاه غیر بهداشتی هست و آب لوله کشی و کُلر دار مفید است
❌ باور کردیم
✅بیماری های معده و روده بیشتر شد
گفتند سبوس نان را حذف کنید تا جذب بالاتر برود
❌ باور کردیم
✅دیابت و کمبود #ویتامین دی و ... بیشتر شد
گفتند #شیر کم چرب بخورید تا کلسیم آن جذب شود
❌ باور کردیم
✅کمبود #کلسیم بیشتر شد
گفتند اسفناج برای کم خونی مفید است
❌ باور کردیم
✅ #کم_خونی بیشتر شد
گفتند گوشت سفید بهتر از گوشت قرمز است
❌دروغشان را باور کردیم
✅ بیماری های سوداوی و #یبوست و #بواسیر و ... بیشتر شد
گفتند بسته بندی پلاستیکی یعنی #بهداشت
❌ باور کردیم
✅ #سرطان بیشتر شد
گفتند برای مقابله با کرونا، خانه نشین شوید
❌ باور کردیم
✅ #افسردگی بیشتر شد
گفتند برای ضدّ عفونی کردن، #الکل و وایتکس مفید است
❌ باور کردیم
✅مشکلات ریوی و قلبی و نیز مشکلات مغزی بیشتر شد
گفتند #ماسک بزنید تا #کرونا نگیرید
❌ باور کردیم
✅ #سیستم_ایمنی بدن ضعیف شد و کرونا و دیگر مشکلات ریه بیشتر شد
👌ما که چیزی جز دروغ و خیانت از #سازمان_بهداشت_جهانی و پیروان آن ندیدیم
⁉️تا کی می خواهیم از کذّابان و دجّالان جهانی تبعیت کنیم و دین و دنیا و جسم و روح خود را در اختیار یهودیان پست و #دشمنان_بشریت قرار دهیم؟؟؟🤔🤔
💎 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين (آل عمران آیه ۱۰۰)
🌹🌹🌸🌹🌸
🔻راه های افزایش شیر مادر🤱🏻
🔺دوری از استرس و موارد تنش زا
🔺رفع یبوست با،دمکرده ی بابونه و گلسرخ
🔺 استفاده از سویق گندم،سنجد و شیره برای جبران کم خونی و کمبود کلسیم می باشد.
🔺مصرف مداوم #شیر بادام و برگ چغندر در غذاها
🔺فالوده سیب
🔺دود دادن اسفند و کندر
🔺قران بالای سر زائو
🔺خواندن اذان و معوذتین وکنار گذاشتن صدقه
#درمان_با دارو 👇🏼
داروی بسیار موثر #شیر_افزا و رفع نفخ نوزاد و رفلاکس...#داروی طب_اسلامی_ایرانی)
#دمنوش👇🏼
دمکرده ی تخم شنبلیله ،تخم شوید ،و تخم رازیانه است ،رازیانه 2 برابر بقیه باشد.روزی 1 یا 2 لیوان
🍏🍎🍏🍎
✍ #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
💠 و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
💠 او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
ادامه دارد ...
🔸نویسنده: فاطمه ولی نژاد
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃