eitaa logo
دانلود
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیش بینی اوضاع و احوال منطقه و ایران ، توسط یک فرد ناشناس ، ۴۰ سال قبل ، یعنی سال ۱۳۶۳ .
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آخرین وضعیت نبردهای سنگین نیروهای ارتش سوریه و با تکفیری - صهیونی - عثمانی (تا صبح شنبه دهم آذر ماه ۱۴۰۳) 🔥 آخرین وضعیت جنگ در و سوریه و موقعیت استقرار تروریست‌ها در سرتاسر خاک به خصوص در مرزهای 🚨 و چند نکته‌ی آخرالزمانی درباره‌ی فتنه شام قبل از امام زمان که در سیزده سال اخیر مشاهده میکنیم. و اطلاعاتی درباره‌ی خروج از جنوب سوریه و مرزهای اردن 📌 جهت آگاهی همگان ❤️ السلام علیک یا صاحب الزمان 🇮🇷🇵🇸 @sedaye_zohoor313 🏴🚩
♦️تصویری از رهبر انقلاب در کنار مزار شهید مدرس رهبرانقلاب: 🔹مدرس خصوصیت عمده‌اش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد. 🔹۱۰ آذر هشتاد و هفتمین سالگرد شهادت عالم مجاهد شهید آیت‌الله مدرس 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
📌 شهادت آیت الله سید حسن مدرس 🔹آیت‌الله مدرس، در سال ۱۲۴۹ ش در روستای سرابه اردستان متولد شد. وی پس از فراگیری مقدمات در قمشه در ۱۶ سالگی راهی اصفهان شد و معارف دین را نزد بزرگانی همچون میرزا جهانگیرخان قشقایی و عبدالعلی هرندی نحوی و دیگر علمای بزرگ آموخت و سپس راهی نجف شد. 🔸ایشان در مدت ۷ سال در شهرهای سامرا و نجف از محضر عالمانی همچون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید کاظم طباطبایی یزدی و دیگر علما بزرگ بهره‌مند شد سپس به اصفهان برگشت و مشغول تدریس علوم دینی شد. 🔹ایشان پس از پیروزی مشروطیت و تصویب قانون اساسی، به همراه ۲۰ فقیه دیگر از سوی مراجع عظام نجف به مجلس معرفی شد و مجلس دوم شورای ملی وی را به عنوان یکی از ۵ تن فقهای تراز انتخاب کرد. 🔸از دوره سوم تا ششم در قامت نمایندگی مردم تهران در مجلس به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. در پی مهاجرت روحانیون به قم در اعتراض به رضا خان و تایید این حرکت توسط آیت الله مدرس در شامگاه ۱۶ مهر ۱۳۰۷ ماموران رضا خان به خانه او هجوم برده و او را به کاشمر تبعید کردند. 🔹این عالم مجاهد بعد از نه سال تبعید سرانجام در ۱۳۱۶ با زبان روزه، توسط مزدوران رضاخان با پیچیدن عمامه به دور گلو به شهادت رسید. به همین مناسبت، ۱۰ آذر روز مجلس شورای اسلامی نامگذاری شده است. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حسن مدرس 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🏝هر کجای زندگی را که نگاه می‌کنم، هر صفحه‌ی عمرم را که ورق می‌زن ، هر گوشه‌ی دلم را که سرک می‌کشم ... جای معطر شما خالیست. انگار همیشه، میان تمام دلخوشی‌ها، بغضی مدام گلوی شادی‌هایم را می‌فشرده است ... انگار، نبودنتان هرگز نمی گذارد که این دم ، نوش شود بیایید و مثل عطر بهارنارنج، کام جان‌ها را مصفا کنید🏝 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
ڪوچـه‌هـاۍ دلـت را بـہ نـام شـهدا ڪن بـدان درڪوچـہ پـس ڪوچـه‌هـاۍ دنیـا وقتۍگـم مۍشـوۍ تنـهایت نمۍگـذارد!! شـهدابـامعـرفتند       رفیقشان بـاشۍ            شـهیدت مۍ ڪنند... 🌷 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 چهار راه خندق به هر حال من تو این نقطه مستقر میشم..... آن روز جلسه که تمام شد هنوز به آقای برونسی فکر می کردم ازخودم می پرسیدم: «چرا چهارراه خندق؟» صبح روز عملیات گردان سوم ،یا چهارمی بودیم که به دستور آقای برونسی وارد منطقه شدیم بچه ها خوب پیشروی کرده بودند سمت چپ ،ما لشگر هفت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود و سمت راست, لشگر امام حسین (سلام الله علیه)، وسط هم لشگر ما بود؛ لشگر پنج نصر. از ته و توی کار که سر در آوردیم فهمیدیم تمام پیشروی ها محدود شده به همان چهار راه خندق، دشمن همه ی هست و نیستش را متمرکز کرده بود آن جا و شدید مقاومت می کرد. سرچهارراه، چشمم که افتاد به برونسی، تو ذهنم جرقه ای زد،یاد جلسه و یاد آن حرفش افتادم. از همان چهار راه نیروها را هدایت می کرد فاصله مان حدود پانزده تا بیست متر می شد دشمن بدجوری آتش می ریخت. کم کم از حالت دفاعی بیرون آمد و برای بار چندم شروع کرد به پاتک بچه ها با چنگ و دندان مقاومت می کردند. سه ،چهار ساعتی گذشت مهماتمان داشت ته می.کشید چندبار با بیسیم خواستیم که برامان بفرستند.ولی تو آن آتش شدید امکان فرستادنش .نبود حتی نفرات پیاده ی ،عراق رسیده بودند به ده پانزده متری ما و ما به راحتی نارنجک پرت می کردیم طرفشان، اوضاع هر لحظه سخت تر می شد. بالاخره هم دستور عقب نشینی صادر شد. روی تاکتیک و اصول جنگی، کشیدیم عقب تو آخرین لحظه ها یکی از بچه ها داد زد: «وای حاجی برونسی!» با دوربین که نگاه کردیم دیدیم افتاده است روی زمین و پیکر پاکش غرق خون است و بی حرکت.گفتم: «باید بریم جنازه رو بیاریم عقب هر طور که شده.» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ این حرف من نبود خیلی های دیگر هم همین را می گفتند فرمانده ولی اجازه نداد گفت: «اوضاع خیلی خرابه اگر برین جلو، خودتون هم شهید می شین» شاید سخت ترن لحظه ها در جنگ برای من همان لحظه ها بود با یک دنیا حسرت و اندوه کشیدیم عقب.،آخرش هم جنازه ی شهید برونسی برنگشت خون پاکش، تو تثبیت مناطق آزاد شده دیگر،واقعاً مؤثر بود.بچه ها از شهادت او روحیه ای گرفتند که توانستند پوزه ی دشمن را که حسابی وحشی و سرمست بود، به خاک بمالانند. بعد از عملیات ارتباط معنوی شهید برونسی با ائمه خصوصاً حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله عليهم)، برام روشن تر شده بود. دقیقاً همان جایی که رو نقشه انگشت گذاشت یعنی چهار راه خندق شهید شد، و با شهادتش تسلیم و اسلام خود را ثابت کرد. همسر شهید از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد چند لحظه ای دست و پام را گم کردم کم کم به خودم آمدم و فهمیدم صدا از توی هال است جایی که عبدالحسین خوابیده بود. پتو را از روم زدم کنار، رفتم تو راهرو حدس می زدم بیدار باشد و مثلاً ،دعایی چیزی دارد می خواند. وقتی فهمیدم خواب است اولش ترسیدم بعد که دقت کردم، دیدم دارد با حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله عليها)حرف می زند. حرف نمی زد ناله می کرد و شکایه، اسم دوست های شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید:« اونا همه رفتند مادر جان، پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چکار کنم.» سروصداش هر لحظه بیشتر می شد ترسیدم در و همسایه را هم بیدار کند هول و دستپاچه گفتم: «عبدالحسین!» چیزی عوض نشد چند بار دیگر اسمش را بلند گفتم ،یکدفعه از خواب پرید، صورتش خیس اشک بود. گفتم: «از بس که رفتی جبهه ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ دیگه تو خواب هم فکر منطقه ای؟» انگار تازه به خودش آمد، ناراحت گفت: «چرا بیدارم کردی؟!» با تعجب گفتم:« شما این قدر بلند حرف می زدی که صدات می رفت همه جا!» پتو را انداخت روی سرش، رفت تو اتاق، دنبالش رفتم ،گوشه ای کز کرد، گویی گنج بزرگی را از دست داده بود. ناراحت تر از قبل نالید:« من داشتم با بی بی درد و دل می کردم آخه چرا بیدارم کردی؟!» انگار تازه شستم خبردار موضوع شد. غم و غصه همه وجودم را گرفت خودم را که گذاشتم جای او، به اش حق دادم. آن شب خواستم از ته و توی خوابش سر دربیاورم چیزی نگفت. تا آخر مرخصی اش هم چیزی نگفت و راهی جبهه شد. آن وقت ها حامله بودم. سه چهار روزی مانده بود به زایمان که آمد مرخصی، لحظه شماری می کرد هر چه زودتر بچه به دنیا بیاید. بالاخره آخرین شب مرخصی اش رفتیم بیمارستان ،مرا نشاند رو یک صندلی،خودش رفت دنبال جفت و جور کردن کارها، یک خانمی هم همراهمان بود که با عبدالحسین رفت، بعدها بعد از شهادتش همان خانم تعریف می کرد که یکی از پرسنل بیمارستان به آقای برونسی گفت:« باید پرونده درست کنید.» آقای برونسی به اش گفت: «اگه وقت زایمانش شده که من عجله دارم.» «این چه حرفیه آقا؟ پرونده که باید درست بشه یا نه.» آقای برونسی یک بلیط هواپیما از جیبش درآورد نشان او داد و گفت :«ببین اخوی، من باید برم منطقه اگر زودتر کارم رو راه بندازی خدا خیرت بده.» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ فکر کرد شوهر شما دارد جبهه را به رخ او می کشد که زود کارش را راه بیندازند یکهو همین طور آقای برونسی را هل داد عقب و با پرخاش گفت:« همه می خوان برن جبهه! هی منطقه، منطقه می کنی که چی بشه؟! خب صبر کن ببین زنت می خواد چکار کنه...» من پسرم جبهه بود و می دانستم آقای برونسی چکاره است. با خودم گفتم:«الانه که پدر این بی ادب رو در بیاره.» منتظر یک برخورد شدید بودم ولی دیدم حاج آقا سرش را انداخت .پایین، هیچی نگفت و رفت بیرون زود، رفتم جلو و آهسته به اش گفتم:« می دونی این آقایی که هلش دادی چکاره بود؟» مرد تو صورتم نگاه کرد و معلوم بود یکدفعه جا خورده است .گفتم:« بیچاره !اون اگه اراده کنه، پدر تو رو در می آره. بروخدا رو شکر کن که اینا آدم های کینه توز و عقده ای نیستن» بالاخره حرف های همان خانم کار خودش را کرد مرا سریع بردند اتاق عمل. بچه که به دنیا آمد بردنم توی یک اتاق دیگر تا حالم جا ،بیاید مدتی طول کشید، وقتی به خودم آمدم مادرم کنار تخت ایستاده بود ازش پرسیدم: «دختره یا پسر؟» لبخند زیبایی، صورت خسته و شکست خورده اش را باز کرد گفت: «دختره مادر جان.» «حالش خوبه؟» «خوب خوب.» یکدفعه یاد او افتادم و یاد اینکه بلیط هواپیما داشت پرسیدم: «عبدالحسین رفت؟» گفت: «نه فرستاد بلیطش را پس بدن» «برای چی؟» «به خاطر تو بود برای این که جوش نزنی، گفت فعلاً می مونم.» هیچ هدیه ای برام بهتر از این نمی توانست باشد. از ته دل خوشحال شده بودم پرسیدم: «پس حالا کجاست؟» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
       👇تقویم نجومی دوشنبه👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇             ‌    (تقویم همسران)  ✴️ دوشنبه 👈12 آذر / قوس 1403 👈30 جمادی الاول 1446👈2 دسامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅خرید و فروش. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅درختکاری. ✅خون دادن و فصد. ✅معالجه و درمان. ✅نوشیدن ادویه. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅انواع دیدارها. ✅مقدمات ازدواج مثل خواستگاری. ✅و امور زراعی و کشاورزی خوب است. 🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد خوب تربیت شود و کارش بالا گیرد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️امور ازدواجی. ✳️کارهای آموزشی و تعلیماتی. ✳️شروع به کار و کسب. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️رفتن به خانه نو. ✳️بردن جهیزیه. ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️و امور تجاری نیک است. ✳️شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب و فردا:ممکن است فرزند و مادرش دچار صرع و غش گردند. 💠 به کانال ما در موضوع خواص و فروش حرز امام جواد علیه السلام سری بزنید. مناسب ترین قیمت و مطمئن...👇 @Herz_adiye_hamrah 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز باعث ایمنی از بلیات می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، حکمی ندارد. @taghvimehamsaran 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضیخ الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. @taghvimehamsaran 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد " است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و از معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما. تقویم همسران: نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهماالسلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 02537747297 09123532816 09032516300 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین...👇 @tl_09123532816 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب، در اینجا دریافت کنید و عضو شوید👇 لینک کانال اصلی ما در تلگرام ,ایتا و سروش..👇 @taghvimehamsaran https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💠میگفت: یکی از بهترین عملیاتها که حضور داشتم، آزادسازی نبل و الزهرا بعد از پنج سال محاصره بود. وقتی وارد نبل شدیم استقبال مردم بی نظیر بود. انگار قیامت شده است.... 💠 بعد از آزادسازی به صادق، پسر ارشدش گفته بود، برو لوازم برگزاری یک هیئت بیش از ۱۰ هزار نفری را از ایران تهیه کن و بیار. چند وقت بعد، فاطمیه بود و حاج رسول، نبل و الزهرا را فاطمی کرد. حاج رسول استوار ✍خداوند به حق حضرت زهرا (س) و شهدا مردم این مناطق را از شر تروریست ها نجات دهد... 🏴🏴🏴 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حاج رسول استوار 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
اےدل‌مباش‌یکدم‌خالےزعشق‌ومستے وآنگہ‌بروڪہ‌رَستےازنیستےوهستے خار،ارچه‌جان‌بڪاهد،گُل‌عذرِآن‌بخواهد سهل‌ست‌تلخےِمِے،درجنبِ‌ذوقِ‌مستے "حافظ‌شیرازے" 🏝سلام زهرایی‌ترین یوسف، مهدی جان ما قحطی زدگان وصال، عمریست گرفتار فراق شماییم... عمری است که در حسرت جانسوز دیدارتان می‌سوزیم و در آرزوی رسیدنتان لحظه شماری می‌کنیم ای کاش این دیدگان به‌راه مانده با شمیم بهشتی پیراهنتان روشن شود...🏝 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
چه زیباست .. خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند به یاد و... … آنان که در زمین گمنامن و در آسمانها مشهورند …❤️ _و_عاقبتتون شهدایی 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃