eitaa logo
افق | Ofogh
1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
295 ویدیو
4 فایل
📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 📚 بسم الله الرحمن الرحیم همسری شما جوانان عزیزم را که پیوند دل ها و جسم ها و سرنوشت هاست ، صمیمانه به همه شما فرزندان عزیزم تبریک می گویم . سید علی خامنه ای دستخط را دانلود کرد و ریخت روی گوشی. انتخابمان برای مغازه دار جالب بود . گفت :« من به رهبر ارادت دارم ، ولی تا به حال ندیدم کسی خط ایشون رو داخل کارت عروسی ش چاپ کنه!». از طرفی هم پافشاری می کرد که از متن های حاضر ، یکی را انتخاب کنیم . اما محمد حسین که در این کارها سر رشته داشت، به طرف قبولاند که می شود در فتوشاپ ، این کارت را با این مشخصات ، طراحی و چاپ کرد. قضاوت دیگران هم درباره کارت متفاوت بود . بعضی ها می گفتند قشنگ است ، بعضی ها هم خوششان نیامد . نمی دانم کسی بعد از ما از این نوع کارت استفاده کرد یا نه ، ولی بابش باز شد تا چند نفر از بچه های فامیل عقدشان را داخل امام زاده برگزار کنند. از همان اول با اسباب و اثاثیه زیاد موافق نبود . می گفت :«این همه تیر و تخته به چه کارمون میاد؟ از هر دردی سخنی گفتم و چند تا منبر رفتم برایش تا راضی اش کنم. موقع خرید حلقه پایش را کرده بود در یک کفش که بجایش انگشتر عقیق بخریم. باز باید میز مذاکره تشکیل می‌دادیم و آقا را قانع می کردیم. بهش گفتم:« انگشتر عقیق باشه برای بعد ؛ الان باید حلقه بخریم» حلقه را خرید، ولی اولین بار که رفتیم مشهد ، انگشتر عقیقی انتخاب کرد و دادیم همانجا برایش ساختند. کاری به رسم و رسوم نداشت هرچه دلش می‌گفت همان راه را می‌رفت. از حرکات و سکنات خانواده‌اش کاملا مشخص بود هنوز در حیرت اند که آیا این همان محمد حسینی است که هزار رقم شرط و شروط داشت؟ روزی موقع خریدن جهیزیه ،خانم فروشنده به عکس صفحه گوشیم اشاره کردند و پرسید این عکس کدوم شهیده خندیدم که این هنوز شهید نشده و شوهرمه... کم‌کم با رفت و آمد و بگو و بخند هایش توجه همه را جلب کرد. آدم یخی نبود سریع با همه‌ گرم می‌گرفت و سر رفاقت باز می‌کرد. با مادربزرگم هم اخت شد و برو و بیا پیدا کرد. داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
32.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 کاروان پیاده روی اربعین برادران دانشگاه آزاد اسلامی یزد 🔸حوزه بسیج دانشجویی امام رضا (ع) 🔸هیئت دانشجویی فاطمه الزهرا (س) 📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
✨ جشن میلاد پیامبر اکرم وامام جعفرصادق(عليهماالسلام) ▫️ سخنرانی 🎙 حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد ▫️ مولودی‌خوانی 🎙 کربلایی محسن محمدی‌پناه 🗓 شنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۲ ⏰ یک‌ساعت بعد از اذان مغرب و عشاء 🕌 آستان مقدس امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام) ساعت ۱۸:۳۰ سرویس ایاب و ذهاب از معراج شهدای دانشگاه آزاد یزد برقرار می‌باشد. 📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 📚 چند وقت یکبار یکی دوشب در خانه اش می ماندیم. با آن خانه انس پیداکرده بود ، خانه ای قدیمی با سقف های ضربی . زیاد می رفت به گوسفندهایشان سر می زد. طوری شده بود که خیلی از جوان ها فامیل می آمدند پیشش برای مشاوره ازدواج ، بعضی شان می خندیدند که «زیر لیسانس حرف بزن بفهمیم چی میگی!» دختر خاله ام می گفت: «الان داره خودش رو رحیم پور از رغدی می بینه !» من هم مسخره اش می کردم :«از رغدی می شناسی؟! ایشون محمد حسین شونه !» خداییش قلمبه سلمبه حرف می زد ، ولی آخر حرف هایش به این می رسید که «طرف به دلت نشسته یا نه؟» زیاد هم ازدواج خودمان را مثال می زد یک ماه بعد از عقد ، جور شد رفتیم حج عمره سفرمان همزمان شد با ماه رمضان . برای اینکه بتوانیم روزه بگیریم ، عمره را یک ماهه به جا آوردیم . کاروان یک دست نبود ، پیر و جوان و زن و مرد . ما جزو جوان تر های جمع به حساب می آمدیم . با کارهایی که محمد حسین انجام می داد ، باز مثل گاوپیشانی سفید دیده می شدیم . از بس برایم وسواس به خرج می داد. در مدینه گیر داده بودم که کوچه بنی هاشم را پیدا کنم. بلد نبود، به استاد تاریخ دانشگاهمان زنگ زدم و از او سوال کردم. از باب جبرئیل تا بقیع را قشنگ توضیح داد که حد و حریم کوچه ازکجا تا کجاست.. هر وقت می رفتیم ، عرب ها آنجا خوابیده یا نشسته بودند. زیاد روضه می خواند ، گاهی وسط روضه ها شرطه های سعودی می آمدند و اعتراض می کردند. کتاب دستش نمی گرفت ، از حفظ می خواند . هر وقت ماموران سعودی مزاحم می شدند ، وسط روضه می گفت :«بر شما لعنت !» چند بارهم در مسجد الحرام نزدیک بود دستگیرش کنند. با وهابی ها کل کل می کرد ، خوشم می آمد این ها از رو بروند ... از طرفی می دانستم اگر نصیحتش بکنم که بی خیال این ها شو ، تاثیری ندارد. داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊️🌹 📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 📚 دوتایی بار اولمان بود می رفتیم مکه می دانستیم اولین بار که نگاهمـان به خانه کعبه بیفتد، سه حاجت شرعی ما برآورده می شود. همـان استاد تاریخ گفت:((قبل از دیدن خانه کعبه، اول سجده کنید. بعد که تقاضای خودتان را از خدا خواستید، سراز سجده بردارید!)) زودترازمن سرش رو آورد بالا. به من گفت:((توی مسجدباش! بـگو خدایا کل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت کن، خرج امام حسین کن!)) وقتی نگاهم به خانه کعبه افتادگفت:(( ببین خداهم مشکی پوش حسینه!)) خیلی منقلب شدم. حرف هایش آدم رابه هم می ریخت .. کل طواف را بازمزمه روضه انجام می داد، طوری که بقیه به هوای روضه هایش می سوختند. درسعی صفا و مروه دعاها که تمام می شد، روضه می خواند. دعای جوشن می خواند یامناجات امیرالمومنین و من همراهی اش می کردم. بهش گفتم:((باید بگیم خوش به حالت هاجر! اون قدر که رفتی و اومدی، بلاخره آب برای اسماعیلت پیداشد، کاش برای رباب هم آب پیدا می شد!)) انگار آتشش زدم، بلندبلند شروع به گریه کردن. موقعی که برای غار حرا از کوه می رفتیم بالا خسته شدم،نیمه های راه بریده بودم. و دم به دقیقه می نشستم. شروع کرد مسخره کردن که:((چه زود پیرشدی! یا داری تنبلی می کنی؟)) بهش گفتم:((من باپای خودم میام، هروقتم بخوام می شینم. بمیرم برای اسرای کربلا، مردای نامحرم بهشون می خندیدن!)) داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 ❤️ 📚 بدبادلش بازی کردم. نشست، سرش را زیر انداخت و روضه خوانی اش گل کرد .. درطواف، دست هایش را برایم سپر می کرد که به کسی نخورم. باآب و تاب دور و برم راخالی می کرد تا بتوانم حجرالاسود راببوسم. کمک دست بقیه هم بود . مادر شهیدی با دخترش آمده بود طواف و کارهای دیگر برایش مشکل بود. دخترش هم توانایی بعضی کارها را نداشت. خیلی هوایشان را داشت. از کمک برای انجام طواف گرفته تا عکس گرفتن از مادر دختر .. یک بار وسط طواف مستحبی، شک کردم چرا همه دارند مارو نگاه می کنند، مگرظاهر یا پوششمان اشکالی دارد؟! یکی از خانم های داخل کاروان بعد از غذا، من را کشید کنار وگفت:((صدقه بذار کنار.. اینجا بین خانما صحبت از تو و شوهرته که مثه پروانه دورت می چرخه!)) از این نصیحت های مادرانه کرد و خندید وگفت:((اینکه می گن خدا در تخته رو به هم چفت می کنه، نمونه ش شمایین!)) دائم با دوربینش چیلیک چیلیک عکس می گرفت. بهش اعتراض می کردم:((اومدی زیارت یا عکس بگیری؟..)) یک انگشتر عقیق مستطیل شکل هم داشت که روی آن حک شده بور:((یازهرا)). درمکه هدیه داد به شعیه ای یمنی ... وقتی برگشتیم ، گفت:((دیگه دوست ندارم بیام مکه ،باشه تا از دست سعودی ها آزاد بشه!)) کلا نه تنها مکه یا جاهای دیگر ، در خانه هم در صورتی همکاری می کرد که وصل شود به اهل بیت امام حسین (ع) . یکی از چیزهایی که باعث شد از تنفر به بی تفاوتی برسم و بعد بهش عشق و علاقه پیدا کنم ، همین کارهایش بود. دیدم دیوانه وار هیئتی است . همه دوست دارند در هیئت شرکت کنند ، ولی اینکه چقدر مایه بگذارند ، مهم است ... داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
📸 سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد✨ 🔸جشن میلاد پیامبر رحمت(ص) و امام جعفرصادق(ع) در خوابگاه خواهران حضرت رقیه(س) همراه با پرده خوانی و اجرای مسابقه 📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 📚 اولین حقوقی که از سپاه گرفت ، ۲۵۰هزار تومن بود . رفت با همه آن کتیبه خرید برای هیئت . از پرده فروشی ، ریش ریش های پایین پرده را خرید و به کتیبه ها دوخت و همه را وقف هیئت کرد . پاتوقش پاساژ مهستان بود . روی شعر پیداکردن برای امام حسین (ع) خیلی وقت می گذاشت . شعارش این بود :« ترک محرمات ، رعایت واجبات و توسل به اهل بیت (ع) .» موقع توسل ، شعر و روضه می خواند . گاهی واگویه می کرد . اگر دونفری بودیم که بلند بلند با امام حسین (ع) صحبت می کرد ، اگر کسی هم دور و برمان نشسته بود ، با نجوا توسلش را جلو می برد ... بیشتر لفظ ارباب را برای امام حسین علیه السلام به کار می برد. عاشق روضه های حاج منصور بود ، ولی در سبک سینه زنی ، بیشتر از حاج محمود کریمی خوشش می آمد . نهم فروردین سال نود ، در تالار نور شهرک شهید محلاتی عروسی گرفتیم و ساکن تهران شدیم . خانواده ها پول گذاشتند روی هم و خانه خوب خریدند. خیلی آنجا را دوست داشت. چند وقتیی که آنجا ساکن شدیم و جاهای دیگر تهران را دیدم , قبول کردم که واقعاً موقعیتش بهتر است. هم محله ای مذهبی بود وهم ساکت و آرام. یک دست تر بود. اکثر مسجدهای شهرک را پیاده می رفتیم تا ارتفاعات شهرک شهید محفتی. موقع برگشتن پام پیچ خورد,خیلی ناراحت شد. رفتیمی عکس گرفتیم,ی دکتر گفت:(تاندون پا کمی کشیده شده نیازی نیست گچ بگیرین.) فردای آن روز رفت یک جفت کتانی خوب برایم خرید با اینکه وضع مالی اش چنان تعریفی نداشت ، کلا آدم دست و دلبازی بود. اهل پس انداز و این چیزها نبود ، حتی بهش فکر نمی کرد و موقع خرید اگر از کارت بانکی استفاده میکرد رسید نمی گرفت و برایش عجیب بود که ملت می ایستند تا رسید خرید شان رانگاه کنند .. می خواست خانه را عوض کند ، ولی می گفت : «زیر بار قرض و وام نمی رم !» حتی به این فکر افتاده بود پژویی را که پدرم به ما هدیه داده بود با یک سوزوکی عوض کند ، وقتی دید پولش نمی رسد بی خیال شد . محدودیت مالی نداشت . وقتی حقوق می گرفت ، مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش برمی داشت و کارت را می داد به من . اما قبول نمی کردم . می گفت : « تو منی ، من توام . فرقی نمی کنه !» داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
✨ بسم ربِّ الاحسان ✨ ❣جشن و مولودی خوانی به مناسبت ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) ❣ 📌 با حضور ویژه ی زائران کاروان های پیاده روی اربعین، دانشگاه آزاد یزد ☘✨ 🔸 زمان: چهارشنبه ١٢ مهرماه ١۴٠٢ ساعت ١٩ 🕖 🔹 مکان: معراج شهدای گمنام دانشگاه آزاد اسلامی یزد ✨ حضور شما، روشنی بخش محفل ماست! 🌿❤️ 📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed