eitaa logo
افق | بسیج دانشگاه آزاد اسلامی یزد
1.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
388 ویدیو
5 فایل
📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ⭕️ پشتیبانی خواهران @ofogh_kh 0936-623-5732 ⭕️ پشتیبانی برادران @ofogh_br 0991-323-6634 اینستاگرام: instagram.com/ofogh_iauy تلگرام: t.me/ofogh_iauy
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 📚 چند وقت یکبار یکی دوشب در خانه اش می ماندیم. با آن خانه انس پیداکرده بود ، خانه ای قدیمی با سقف های ضربی . زیاد می رفت به گوسفندهایشان سر می زد. طوری شده بود که خیلی از جوان ها فامیل می آمدند پیشش برای مشاوره ازدواج ، بعضی شان می خندیدند که «زیر لیسانس حرف بزن بفهمیم چی میگی!» دختر خاله ام می گفت: «الان داره خودش رو رحیم پور از رغدی می بینه !» من هم مسخره اش می کردم :«از رغدی می شناسی؟! ایشون محمد حسین شونه !» خداییش قلمبه سلمبه حرف می زد ، ولی آخر حرف هایش به این می رسید که «طرف به دلت نشسته یا نه؟» زیاد هم ازدواج خودمان را مثال می زد یک ماه بعد از عقد ، جور شد رفتیم حج عمره سفرمان همزمان شد با ماه رمضان . برای اینکه بتوانیم روزه بگیریم ، عمره را یک ماهه به جا آوردیم . کاروان یک دست نبود ، پیر و جوان و زن و مرد . ما جزو جوان تر های جمع به حساب می آمدیم . با کارهایی که محمد حسین انجام می داد ، باز مثل گاوپیشانی سفید دیده می شدیم . از بس برایم وسواس به خرج می داد. در مدینه گیر داده بودم که کوچه بنی هاشم را پیدا کنم. بلد نبود، به استاد تاریخ دانشگاهمان زنگ زدم و از او سوال کردم. از باب جبرئیل تا بقیع را قشنگ توضیح داد که حد و حریم کوچه ازکجا تا کجاست.. هر وقت می رفتیم ، عرب ها آنجا خوابیده یا نشسته بودند. زیاد روضه می خواند ، گاهی وسط روضه ها شرطه های سعودی می آمدند و اعتراض می کردند. کتاب دستش نمی گرفت ، از حفظ می خواند . هر وقت ماموران سعودی مزاحم می شدند ، وسط روضه می گفت :«بر شما لعنت !» چند بارهم در مسجد الحرام نزدیک بود دستگیرش کنند. با وهابی ها کل کل می کرد ، خوشم می آمد این ها از رو بروند ... از طرفی می دانستم اگر نصیحتش بکنم که بی خیال این ها شو ، تاثیری ندارد. داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊️🌹 📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed