eitaa logo
افق | Ofogh
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
298 ویدیو
4 فایل
📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 📚 برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد . آخر سر خندید که «بهتر نبود خشکه حساب میکردی می دادم هیئت ؟». سرجلسه امتحان ، بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند . صبرشان نبود بیاییم بیرون تا ببینند با چه کسی ازدواج کرده ام... جیغی کشیدند ، شبیه همان جیغ خودم وقتی که خانم ابویی گفت :« محمد خانی آمده خواستگاری ات!» گفتند :«مارو دست انداختی ؟». هرچه قسم و آیه خوردم ، باورشان نشد . به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه . پشت سرم آمدند که ببینند راست می گویم یا شوخی میکنم. نزدیک در دانشگاه گفتم :« ایناها! باور کردین؟اون جا منتظرمه!» گفتند :« نه !تا سوار موتورش نشی ، باور نمی‌کنیم!» وقتی نشستم پشت موتورش پرسید : « این همه لشکر کشی برای چیه؟». همین طوری که به چشم های بابا قوری بچه ها می خندیدم ، گفتم :«اومدن ببینن واقعا تو شوهرمی یا نه!» البته آن موتور تریل معروفش را نداشت . کلا آن موتور وقف هیئت بود . عاشق موتور سواری بودم ، ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور. خانم های هیئت یادم دادند. راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم . فقط چند بار با اصرار ، دایی ام مجبور شدم بشینم ترک موتور ، همین. باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیر زمینی که باور نمی کردی خانه دانشجویی باشد ، بیشتر به حسینه ای نقلی شبیه بود. ولی از حق نگذریم ، خیلی کثیف بود. آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از درو دیوارش لکه و چرک می بارید. تازه می گفت :«به خاطر تو اینجا رو تمیز کرده‌م!» گوشه یکی از اتاق ها ، یک عالمه جوراب تلنبار شده بود. معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است ، فکر کنم اشتراکی می‌پوشید. اتاق ها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا . از این کارش خوشم می آمد. بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی ، خیلی پایین کرد . خیلی از کارت ها را دیدیم . پسندش نمی شد .. نهایتا رسید به یک جمله از حضرت آقا با دستخط خودشان. داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد ‏‎‏https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed