12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نمایش رسم شیدایی ۳
🔸زمان حرکت : ۴مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۷
🔸مکان حرکت:معراج شهدای دانشگاه آزاد یزد
⭕ مهلت ثبتنام: تا 3مهر، ساعت ۱۲ شب
ظرفیت محدود❗️
رایگان ❗️
🔹 جهت ثبتنام از طریق لینک زیر اقدام کنید:
https://survey.porsline.ir/s/qW1zZQDE
🖇ویژه خواهران
📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد
https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
📚#یک_تکه_کتاب
#قصه_دلبری
#قسمت_هجدهام
موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگر تمامی داشت.
شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی ، ولی باورم نمی شد تا این حد!.
امضاها مثل هم در نمی آمد . زیر زیرکی می خندید :« چرا دستت می لرزه؟!
نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده !».
بعد از مراسم عقد رفتیم آرایشگاه ، قرار شد خودش بیاید دنبالم .
دهان خانواده اش باز مانده بود که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه اصلأ خوشش نمی آمد ، وقتی دید من دوست دارم ، کوتاه آمد.
ولی وقتی آمد آنجا ، قصه عوض شد .
سه چهار ساعت بیشتر نبود باهم محرم شده بودیم .
یخم باز نشده بود ، راحت نبودم ...
خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر ، این قدر مسخره بازی در می آورد که در عکس ها بخندم.
همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد ..
پشت فرمان بلند بلند می خواند :« دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم / خیلی حسین زحمت مارا کشیده است!»
کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل.
یاد روز هایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود .
بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که« این بار اومده سراغ ارث پدرش!»
سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد ..
حتی آمده و از آنها خواسته بود که بتوانند مرا راضی کنند به ازدواج.
می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواج مطرح شود ، خیلی از دوستانش می آمدند و درباره من از او مشورت می خواستند.
حتی به او گفته بود برایشان از من خواستگاری کند،
و غش غش میخندید که :«اگر میگفتم دختر مناسبی نیست بعدا به خودم میگفتند پس چرا خودت گرفتیش؟!
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد
https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نمایش رزمی رسم شیدایی ۳
🔸زمان حرکت : ۵مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۷:۱۵
🔸مکان حرکت:معراج شهدای دانشگاه آزاد یزد
⭕ مهلت ثبتنام: تا ۴ مهر، ساعت ۱۲ شب
ظرفیت محدود❗️
رایگان ❗️
🔹 جهت ثبتنام نام و نام خانوادگی و شماره تلفن همراه خود را به آیدی زیر پیام بدید.
@S_Alireza_mortazavi
🖇ویژه برادران
📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد
https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
📚#یک_تکه_کتاب
#قصه_دلبری
#قسمت_نوزدهم
اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بلهبگی!»
حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو رو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !».
آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی
آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم.
فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش
آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت.
همسر شهید بود ، شهید موحدین.
روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم .
محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه.
قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید.
جالب اینکه آن درس را پاس کرد
قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!»
گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!»
پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!»
آمد.
گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم .
دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!»
رفت بعداز امتحان ، زود برگرشت.
تولدش روز بعد از عقدمان بود.
هدیه خریده بودم : پیراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد.
بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد. خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟.
وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!»
خندیدم که «دوست داشتم!»
نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !».
یکی پیس از ادکلن را زد کف دستش ، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه .. مهم اینه که خوشبو باشه!».
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد
https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
📚#یک_تکه_کتاب
#قصه_دلبری
#قسمت_بیستم
برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد .
آخر سر خندید که «بهتر نبود خشکه حساب میکردی می دادم هیئت ؟».
سرجلسه امتحان ، بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند .
صبرشان نبود بیاییم بیرون تا ببینند با چه کسی ازدواج کرده ام...
جیغی کشیدند ، شبیه همان جیغ خودم وقتی که خانم ابویی گفت :« محمد خانی آمده خواستگاری ات!»
گفتند :«مارو دست انداختی ؟».
هرچه قسم و آیه خوردم ، باورشان نشد .
به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه .
پشت سرم آمدند که ببینند راست می گویم یا شوخی میکنم.
نزدیک در دانشگاه گفتم :« ایناها! باور کردین؟اون جا منتظرمه!»
گفتند :« نه !تا سوار موتورش نشی ، باور نمیکنیم!»
وقتی نشستم پشت موتورش پرسید :
« این همه لشکر کشی برای چیه؟».
همین طوری که به چشم های بابا قوری بچه ها می خندیدم ، گفتم :«اومدن ببینن واقعا تو شوهرمی یا نه!»
البته آن موتور تریل معروفش را نداشت .
کلا آن موتور وقف هیئت بود . عاشق موتور سواری بودم ، ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور.
خانم های هیئت یادم دادند.
راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم . فقط چند بار با اصرار ، دایی ام مجبور شدم بشینم ترک موتور ، همین.
باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیر زمینی که باور نمی کردی خانه دانشجویی باشد ، بیشتر به حسینه ای نقلی شبیه بود.
ولی از حق نگذریم ، خیلی کثیف بود.
آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از درو دیوارش لکه و چرک می بارید.
تازه می گفت :«به خاطر تو اینجا رو تمیز کردهم!»
گوشه یکی از اتاق ها ، یک عالمه جوراب تلنبار شده بود.
معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است ، فکر کنم اشتراکی میپوشید.
اتاق ها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا .
از این کارش خوشم می آمد.
بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی ، خیلی پایین کرد .
خیلی از کارت ها را دیدیم . پسندش نمی شد ..
نهایتا رسید به یک جمله از حضرت آقا با دستخط خودشان.
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
📌 کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد
https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed
📸 #گزارش_تصویری
🔰 حضور خواهران بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد در نمایش رزمی رسم شیدایی
🔸 ۴ مهرماه ۱۴۰۲
📌کانال خبری و اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی یزد
https://eitaa.com/joinchat/3536978118Cf262214aed