بهمناسبت #وداع_با_ماه_مبارک_رمضان و #عید_سعید_فطر
رفته ماهی که خیر و برکت بود
لحظههایش دم عبادت بود
خانهمان رنگ کبریایی داشت
آجرش راوی روایت بود
دستمان توی دستهای خدا
دست ابلیس در اسارت بود
سحر و جرعهای ابوحمزه
دم افطار، روضه عادت بود
لذت عاشقی به کام افتاد
شکرِ حق قلبمان به دام افتاد
درد داریم و التماس دعا
یا انیس النفوس ادرکنا
ای تمام شفا به دستانت
لطف کن مرهمی عطا فرما
کم کم انگار که کم آوردیم
به محبت نظر نما بر ما
گم شده خندههای ما، آن را
چشم لطف تو میکند پیدا
یا کریم و رحیم و یا منان
رزق عشقت نصیبمان گردان
#عید_فطر عید بندگی آمد
حس و حال پرندگی آمد
رشد کن، جوانه باید زد
انتهای فسردگی آمد
شب قدر و شکوه توبه گذشت
شادی سرسپردگی آمد
سخت باشد اگر عذاب خدا
گاه بخشش به سادگی آمد
دلمان شد به عشقتان آباد
با تو خیر است هرچه باداباد
واژه در واژه باده نوش آمد
در تن بیتها خروش آمد
صحبت از درد و رنج مظلوم است
خون آزادگان به جوش آمد
#قدس باید رها شود برخیز
آیه ی قاتلوا به گوش آمد
شیشهی عمرشان رها شده است
تازه آغاز ماجرا شده است
دشمن اینک ذلیل و حیران است
این همان ماجرای #میدان است
عاقبت محو میشود غده
وعدهی آیههای قرآن است
تَبَّت آن دستهای کودککش
خانهی عنکبوت ویران است
هرکه بی غیرت است از ما نیست
این وطن خانهی شهیدان است
خون سردار داغ و توفنده است
«حاج قاسم هنوز هم زنده است»
عده ای غرب را پرستیدند
کدخدا را خدایشان دیدند
با #کلید آمدند و قفل شدند
نانمان را ز سفرهمان چیدند
جای تولید داخلی تنها
به در واردات کوبیدند
درد مردم معیشت و دین است
جای درمان به درد خندیدند
گرچه رفته رئیسشان اما
مانده رد خرابیاش هرجا
مردم اما همیشه آمادهاند
پای این انقلاب جان دادند
رستم و آرش کمانگیرند
دشمن جور و ظلم و الحادند
قلبشان با شه خرسان است
ایستادند گر که آزادند
در مسیر شکوه این نهضت
زخم خوردند و غرق فریادند
گرچه امواج #فتنه بسیار است
چشم مردم بصیر و بیدار است
شعر وحدت نموده شیدامان
روشن از حق مسیر فردامان
با ولایت همیشه میمانیم
حکم آنچه بگوید آقامان
گام دوم، شکوه و آبادیست
یاعلی گفتهاند دلهامان
راهمان میرود به سوی #ظهور
میرسد راهمان به مولامان
نور بی حد ناب ادرکنی
صاحب انقلاب ادرکنی
✍ #زهرا_آراستهنیا
#عید_فطر
💠 داستان زیبا در مورد مَشکهای پر از باد
🔻 خدا مرحوم آقای کافی را رحمت کند. ایشان میگفت: پادشاهی، کاخی و باغی ساخت و در آن استخری بنا کرد. آنوقتها [لوله کشی] آب نبود و پادشاه دید که این استخر باید آب داشته باشد. گفت: سقاها با مَشک بروند، آب بیاورند.
🔸 تعدادی سقا را خبر کردند، مَشک بر دوش گرفتند و رفتند از رودخانه آب بیاورند و در استخر بریزند. یکی از سقاها دید که خیلی راه طولانی است و [رفتن] از رودخانه تا پای استخر با مَشک پُر از آب، خیلی سخت است. یک گوشهای رفت و آن مَشک را باد کرد و درِ آن را بست و آمد در رودخانه و آن را خیس کرد.
🔹 جمعیت سقاها که میآمدند، بار او هم سبک بود. او میخواست زرنگی کند که حالا آنها دارند آب خالی میکنند، ما هم در این مَشک را باز میکنیم و چیزی پیدا نیست. پای استخر آمدند و بنا شد که استخر را آب کنند.
🔸 دیدند که همه این سقاها به هم نگاه میکنند، نگو که همه آنها مشکها را باد کردهاند!
🔹 خدایا ما سقاهایی هستیم که مَشکها را باد کردهایم؛ مگر فضل و رحمت تو دستگیری کند! والّا کسی کاری هم کرده باشد، باز کاری نکرده است.
🔸 خدایا به حقیقت محمد و آل محمد، به فضل و کَرم خود امشب مزد کارِ نکردهی ما را بده!
🔹 حتی اگر کسی کاری هم کرده باشد، چیزی نیست، تمام نکرده است. ولی فضل و احسان تو، آن هم در این ماه مبارک رمضان، آن هم به گُل روی حضرت بقیةالله (روحی له الفداء) به شیعه آن حضرت رحم کن و همه ما را مورد مغفرت و رحمت قرار بده! دشمنان ما را نیست و نابود و به خود مشغول کن و راه معرفت خود را بر ما هموار کن!
🔸 خدایا شرمنده هستیم که نتوانستیم هیچ کاری بکنیم، از ما برنمیآید، غیر از اقرار و اعتراف به اینکه کاری نمیتوانیم بکنیم و نمیتوانیم عبادتی به جا بیاوریم و امید ما هم بسیار است به رحمتت، خودت شروع کردی و خودت ختم به خیر کن!
کد ۱۳۱۲