+ به ماه آسمون میگفت:
"شمع شبستون منی
یاد عمو بخیر که تو
مثل عموجون منی"
[#بغض]
🥀
#پرچم
جنس: مخمل درجه یک
چاپ سابلیمیشن
سایز: لچکی50×70
سفارش⇦ @Asheghe_ahlebeit
_ خداوندا ! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!
[قسمتی از وصیت سردار دلها♥️]
[+ #بغض🥀]
••••••••••
『@Omme_abeaha』🍃
📎❄️
+ یادمه لحظه اولی که خبر شهادت #حاج_قاسم رو باور کردم، قلبم تیر کشید به خاطر تنها شدن رهبرم
اون روزا داغ #سردار یه جور مارو میسوزوند و اشکای #سید_علی یه جور دیگه قلبمونو اتیش میزد...
هنوزم یاداوری اشکاشون....
[#بغض🥀 ]
#سیدعلیلبترڪندجانرافدایشمیکنم💚
#کپیجایزنیست❌
•••••••••
『@Omme_abeaha』🍃
📎❄️
+ این عکس منو میسوزونه...
دقیقا دو روز قبل از ... آه! گفتنش سخته!
[#بغض🥀]
#کپیجایزنیست❌
••••••••••
『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿
+ مداح یه بیتی خوند و من در عجبم که
چطور هنوز این قلب در سینه من میتپه؟؟؟
شب تاسوعاست چرا نمیمیرم از غصه؟
"پشت حسین ابن علی تا شده واویلا واویلا
پای عدو به خیمه ها وا شده واویلا واویلا"
[#بغض🥀 ]
『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿
+ برداشتتون از این نقاشی...؟؟؟
خوب دقت کنید!
مشک پر آب سقا...
زخم روی دست سقا...
کاسه های آب بچه ها...
رباب و علی اصغر...
پرچم زرد...
سربازای آماده و سربنداشون....
[#بغض🥀]
『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿
+ حقیقتا اینارو که دیدم، گریم گرفت...
باید هم سن و سال #رقیه باشند... هوم؟
[#بغض🥀]
『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿
+ خدا میدونه که چقدر واسه دکور این مراسم زحمت کشیده شد...
نور پردازی، هماهنگی عروسک، کندن بوته های... آخ....
تازه چندتاشم رفت تو دست و پامون...
حالا چطور ما این دکورو جمع کنیم؟؟؟
[#بغض🥀 ]
『@Omme_abeaha』🍃
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📎🌿
+ اول دلت رو روانه مدینه کن،
بعد کلیپ رو باز کن! #بغض🥀
『@Omme_abeaha』🍃
هدایت شده از هیئتاُمِّاَبیھــٰا
🥀•
_ اصبغ ابن نباته میگه نیمه شب بود همسرم منو از خواب بیدار کرد گفت ببین خانه علی چه خبره چرا این بچه ها امشب اینقدر گریه میکنن.
گفتم زن شب از نیمه گذشته این بچه ها مادر از دست دادن یه ساعتی میگذره آرام میشن.
گفت نه... تو مادر نیستی نمیدونی بی مادری چقدر سخته. برو برام یه خبری بیار.
میگه اومدم تا در زدم گریه ی بچه ها قطع شد امیر المومنین دم درآمد تا چشمش به من افتاد فرمود اصبغ مارو ببخش بچه ها نمیزارن شما استراحت کنید.
گفتم نقل این حرفها نیست چرا این بچه ها امشب اینقدر گریشون طولانی شده؟
به آستانه ی در نشست فرمود یه شب من گریه میکنم حسنین دورم میگردن، یه شب زینبین گریه میکنن منو حسنین دلداریشون میدیم، یه شب حسن گریه میکنه منو زینبین و حسین غمخواریش میکنیم ... اما هروقت حسین بهانه مادر میگیره همه ما بیقرار میشیم......
آخ حسیــــــــــن...
#بغض🥀