مصطفی میگفت :"اخم کردن توی محیطی که پر از نامحرمه خیلی هم خوبه !"🙃
#شهیدانه #شهید_مصطفی_صدرزاده
•─────•✿•─────•
#پیامی_دارم💌
رفقا!
بگردیدیہرفیقخداییپیداکنید؛
یہرفیقۍڪهوسطمیدونمینگناه
دستتونوبگیره...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_آرمان_علی_وردی
#سید_ابراهیم🤍🌱
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍ازش پرسیدن:
+خانومت رو با یه بچه نوزاد تنها میزاری میری سوریه سخت نیست !
با لبخند جواب میده :
__زنم و بچم و همـہ هـ؋ـت جـב و آباבم ؋ــבاے یـہ کاشے حرم بے بے...💔
تولد ۳۷سالگیت تو آسمونا مبارک...:)
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهیدانه
#طنز_در_جبهه_سوریه😄😄
قبل از عملیات بود ...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم
اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم📞
به همرزمامون خبر بدیم ...
ڪه تڪفیریا نفهمن ...
یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ...
بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😐
#شهید_مصطفے_صدرزاده
••❤️••
ماهنرشهادتروهمڪهنداشتهباشیم..!
هنرعملبهوصیتنامهشهداروُبایدداشتہباشیم:)..'!
خَلاص!
⌝ #شهیدانھ ⌞
#شهید_مصطفے_صدرزاده♡
#خاطره_شهید ✨
همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن رد کنم....
تصمیم گرفتم هنگام دفن برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم :)
وقتے تربت امام حسین «علیه السلام» را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند،
قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند.
به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفے گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد!
همان جا گفتم: «میخواستی در آخرین لحظه، «عند ربهم یرزقون» بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟!
همه اینها را میدانم! من با تو زندگی میکنم مصطفے:).
راوی همسر شهید
#شهیدانه
#شهید_مصطفے_صدرزاده