eitaa logo
❞̶͟͞انـسـ بــا قلم❝
106 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
405 ویدیو
5 فایل
~●اینجا پرواز در دنیای قصه هاست پرواز بربام ارزوها...●~ یادمیگیریم.. یادمیگیریم تا بدانیم..ومیدانیم تا بفهمیم! 🌱💫 و اینجاییم تا..انس بگیریم،...انس باقلم❥ کانال ما در پیام رسان روبیکا: @Onsbaghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
دست لرزان خودرا آرام از زیر عبا بیرون کشید و عرق شرمش را پاک کرد. سکوت وهم انگیزی در اتاق طنین انداز شده بود. سرش بیشتر در گریبان فرو رفت و با بغض سنگینی که گلویش را می‌فشرد در دل خدایش را صدا زد: یارَبّی! چه بگویم به فرزندان فاطمه؟ بگویم پدرتان...؟ نه از من بر نمی آید! نه...نه...این از من بر نمی آید!خدایا چه کنم؟! مجدد نگاهی به چهره ی زرد و رنگ پریده ی مولایش انداخت و در دل گفت: زیبنش از من خبر بهبودی علی را می‌خواهد نه خبرِ... پرودگارا نا امیدی بسیار سخت است نا امیدم مگردان! راز و نیازش با خدای خود به اتمام نرسیده بود که... با صدای مولایش از جا جهید؛ مولایش در آن حال حواسش به قلب زینب بود مبادا زخم سر پدر را ببیند و آشفته حال شود...اما علیِ بچه های کوفه، امان از آشفته حالی ها و اضطرار بسیار زیبنت😞 دستار سرش را آرام بست و با احترام کناری نشست. چشم حسن پر از اشک بود اما می‌بایست کار هرشب پدر را انجام دهد. یتیمان کوفه منتظرند... زینب ظرف شیر بچه های کوفه را با محبت می‌گرفت و اشک از چشمانش روان بود که اینک فرزندان کوفه هم بی بابا میشوند... همان ندای جبرئیل که: "اینک شما و وحشت دنیای بدون علی" لب های لرزان و پر بغضش در قلب های شکسته کودکان دانه زیبای محبت را کاشت که گفت: "بابایتان رفت اما بابایتان میماند،صدایش کنید که او صدایتان را میشوند" صدایش کنید! صدایش کنید که... صدایتان را می‌شنود! سالروز شهادت مولی الموحدین امیر مؤمنان علی(ع) بر همه ی عاشقانش تسلیت عرض مینمایم. پ.ن:نوشته ها و دیالوگها زاده ذهن نویسنده است. ✍ @Ons_ba_jahad