اصول کار تشڪ✌️ـیلاتی
👌👥 شما در بين رجال سياسى آن روز ببينيد؛ اول كسى كه كلمه مشروطه را به كار برده غير از آنانجمنها و
خب، نتيجه چه شد؟
البته آنها غلبه پيدا كردند.
🔰 در دستگاه طرفدار اسلام و حق، دو
عيب اساسى بود؛
★ يكى اينكه طرح مشخصى نداشتند. عدالت مىخواستند، اما آن وقتى كه
بنا بود طرحى برود و تثبيت و امضا شود، چيز مدون آمادهاى نداشتند؛ برخلاف مشروطه که
يك چيز آماده تجربه شدهاى بود كه وسط گذاشتند.
★← دوم اينكه سر چيزهاى كماهميت، با
هم اختلاف مىكردند. اين به نظر من نكته خيلى مهمى است. سر مسائل غيراصولى با هم
اختلاف مىكردند.
💎 يقينا سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبايى، غير از اسلام چيز ديگرى نمىخواستند؛
البته شيخ فضلالله صريح و روشن و قاطع مىگفت: «قوانين اسلامى و لاغير».☑️
〰 آن دو نفر هم حتما همين را مىخواستند؛ منتها آنها پيش خودشان فكر مىكردند كه حالا ممكن
است از طريق همين مشروطه هم اين معنا تأمين شود.
🔻 با هم اختلاف كردند؛ نكردند بيايند
بنشينند و خط مشخصى را انتخاب كنند. روشنفكرانشان هم همين طور بودند.
📍 عدهاى از آن
عناصر، متدين بودند؛ در نوشتههايشان هم پيداست كه بعضى از روشنفكران، گرايش دينى
و اسلامى دارند، اما آنها هم به زبان همان وابستگان حرف زدند.
💢 اين نبودن طرح و نبودن
اتفاق كلمه و دنبال نكردن جدى مقصود و از آن طرف آشنا بودن آنها با روشهاى تبليغاتى به
خاطر ارتباطشان با دستگاههاى خارجى موجب شد فضا آنقدر سنگين شود كه ديگر كسى
جرأت نكند اسم دين و ديندارى را بياورد!
⬅️ نتيجه اين شد، مردمى كه براى دين حركت كرده
بودند و حاضر بودند براى دين جان بدهند، احساس كردند كه فايده ندارد؛ يعنى كارى كه در
بالا انجام مىگيرد و تحقق پيدا مىكند، خواست آنها نيست و به تدريج سرد شدند.
➖ لذا شما
در قضاياى بعد ملاحظه كنيد در تبريز و بعضى شهرهاى ديگر مثل رشت، مشهد و جاهاى
ديگرـ مشروطهخواهان، فعالان مهمى به خصوص در بعضى از شهرستانها داشتند؛ ولى عامه مردم در غالب موارد با آنها همراهى نكردند؛ بهخاطر اينكه مردم آن اعتقاد و اعتمادى
را كه آنها دنبال مسائل دينى هستند، از دست دادند. يك چنين خطرى آنها را تهديد نمود و
اين تحقق پيدا كرد.🔝
↩️🔸 از آنطرف، دنبال طرح اسلامى نرفتند؛ يعنى واقعا خودشان را از يك حكومت اسلامى حقيقى
و يك مقررات صحيح اسلامى و قاعده متينى كه عدالت را بىگذشت در جامعه اجرا كند،
محروم كردند.
💠 چون حكومت اسلامى حقيقى، همان چيزى است كه مردم آن را مىخواهند؛
ولو ندانند كه اسم اين، اسلام است.
🔹 مردم مىخواهند تبعيض نباشد، سوء استفاده نشود و
آدمهاى ناباب و فاسد و داراى هواى نفس، زمام امور را در دست نگيرند.
✅ مردم اين چيزها را
مىخواهند؛ ولو ندانند اسم اين اسلام است و اسلام اين است و آن چيزى كه مىتواند اين را تأمين كند، اسلام است.
👈 مردم وقتى ديدند اينطور است، گفتند ولش كن ـسرد شدند - يعنى
يا گفتند اسلام قابل تحقق نيست، يا گفتند پس اسلام هم چيزى به ما نداد!
👌 ببينيد يعنى
لشكر اصلى حركت مشروطه، از دست صاحبان اصلیاش كه رهبران دينى بودند، به خاطر
اين تظاهرات ضد اسلامى خارج شد. بعد هم آن كسانى كه پایبندى به اسلام داشتند در
درجات مختلف عزم و تصميم، يكى يكى حذف شدند.❌
📜 قرائت دعای عهد
💚 روز دوازدهم
🗓شروع چله: ۹۹/۹/۴
🌷 @Organizational_Work
✍ #نکات_دعای_عهد 12
علاقه همه جانبه💕
📖 در ادامه دعای عهد میگوید؛
اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ... خدایا مرا از یاران و مددکاران او قرار بده
🔶 گاهی وقت ها انسان یک کسی را دوست داره در حدی که مثلاً یک میلیون به او وام بده ولی میگه همسفرم باشم،
⭕️ بعد میگه نه، همسفر نه، بابا این پول رو بگیر و خودت برو، دنبال منم نیا.
🌀 گاهیم یک کسی میگه: دنبال من بیا بهت پول نمیدم، اما میخوای بیا، ماشین سوار شو تو رو ببرم. یعنی «محبت ها» از یک جهت یک جایی پر رنگه، یک جایی کمرنگ....
✅ نصرت در جایی است که نیاز به کمک هست و اعانت یعنی مددکاری، کمکدست بودن
🤲 خدایا هرجا آقام نیاز به کمک داشت من یار و مددکارش باشم...
→• @Organizational_Work
اصول کار تشڪ✌️ـیلاتی
خب، نتيجه چه شد؟ البته آنها غلبه پيدا كردند. 🔰 در دستگاه طرفدار اسلام و حق، دوعيب اساسى بود؛ ★ يك
👤☝️اول کسی که از حذف شدن، شيخفصلالله كه خطرناكتراز همه بود!
← يكى از سفراى انگليس در يكى از مراسلات با دولت خودش مىگويد؛ اين مرد بسيار خطرناكى است! بايد از دولت بخواهيم كه او را از تهران خارج كنند، وجودش در تهران، مضر است؛
← یکی ديگر مىگويد او نفوذ بسيار زهرآگينى در بين مردم و در بين علما دارد؛ علما هم با بودن او
جرأت نمىكنند كار كنند! يعنى آنها هم اين نزاعهاى علما و بعضى از رودربايستیهاى علمايى
را فهميده بودند؛ گفته بودند تا او هست، افراد ديگر هم جرأت نمىكنند.
➖ خب، يكى مثل او در درجه اول بود؛ يعنى دو سال بعداز مشروطيت، در سال ۱۳۲۷ق، شيخ
فضلالله كشته شد.
← 📿 بعد سيد عبدالله بهبهانى كه آن طور نبود؛ با روشنفكران همراه بود، در
مجلس و در بيرون به آنها كمك كرد؛ چقدر ديگر زنده ماند؟
🔙 آنهم يك سال ديگر زنده ماند؛
سال ۱۳۲۸ق هم او را كشتند. در حالى كه در اول كار مىگفتند؛ آقا! شيخ فضلالله را ول كنيد
و سراغ آقاى طباطبايى و آقاى بهبهانى برويد؛ اين آقايان هم از علما هستند.
📢 به مردم اينگونه
گفته مىشد، اما بعد از گذشت يك سال، سيد عبدالله بهبهانى هم ترور شد.
📎 مرحوم طباطبايى
را هم تبعيد كردند. او به مشهد رفت و بعد به نحو مرموزى مُرد. بعضى مىگويند او را هم
مسموم كردند.
🔘 يعنى حتى عناصرى هم كه از نظر آن تحليلگر خارجى، ميانهرو بودند و به قول
او جزو محافظهكاران نبودند، به خاطر كوتاهیهايى كه شده بود، ديگر مجال تنفس و حضور
پيدا نكردند. آنها هم حذف شدند و از بين رفتند!
💂♂👑 دوره قاجار به اين ترتيب گذشت؛ يعنى
يك روشنفكر وطنى ميهنى بىغرض دلسوز علاقمند، در بين مجموعه روشنفكران ايران
كمتر ديده شد.
⁉️ خب، نتيجه اين بحث چه مىشود؟
چهارده سال بعد از آغاز مشروطيت با آن همه هياهو و سر
و صدا، رضاخان سر كار مىآيد و در اين مقطع، همين روشنفكران را هم يكى، يكى حذف
مىكند؛ يعنى همين حسن مشيرالدوله و ميرزا حسين مؤتمنالملك و بعضى ديگر مثل «ميرزا
حسن مستوفى» كه او هم در يك حدى نسبتا روشنفكر و جزو رجال پاكدامن بود؛ حتى اينها
را هم تحمل نكردند و از بين بردند. وابستگى مطلق! اين يك مقطع است.
👌ببينيد من اينجا احساس مىكنم آن چيزى كه بيش از همه در انحراف مشروطيت اثر گذاشت،
حضور يك قشر روشنفكر وابسته به انگليس بود؛ يعنى انگليسى مذاق و انگليسى مزاج كه به شدت فريفته و دلباخته غرب بودند.♨️