eitaa logo
معارفی ها
493 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
233 فایل
👈🏻 این کانال جهت اطلاع‌رسانی امور فرهنگی، پرورشی و بخشنامه‌ها به دانش‌آموزان تشکیل شده‌است. جهت ارتباط با واحد پرورشی به نام‌ کاربری زیر پیام دهید. @Alamdar1368 @hovassalam
مشاهده در ایتا
دانلود
35.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•° •° چی شد که با شهید آشنا شدید✨؟ شهید توی کارای خونه هم کمک می کردن🧹؟ چطور با حقوق طلبگی اینقدر اهل تفریح بودین🎈؟ -ادامه‌دارد...
30.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•° •° وقتی ناراحت بودین یا دلخوری پیش میومد چیکار می کردین💔؟ شهید چطور با بچه ها وقت می گذروندن🧸؟
33.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•° •° چی شد که شهید به سوریه رفتن💣؟ زمانی که خبر شهادتشون رو شنیدید چه حسی داشتید🥀؟
27.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•° •° شهید چگونه به فیض شهادت نائل شدند🕊؟ [ پیکر مطهر شهید پس از ۶ سال در سال ۱۴۰۰ به آغوش وطن بازگشت🌿•]
معارفی ها
#صلواتی‌هدیه‌کنیم 🌿•
•° •° شهید اومد به خواب مادرش گفت مامان تو خیلی دعا کردی که جنازه‌ی من پیدا شه. منم خوشحالم که جنازه‌ام پیدا شد؛ ولی مامان بهت بگم از اون موقعی که جنازه‌ی من پیدا شد و منو آوردند تو گلزار شهدا دفن کردند و تو شبای جمعه میای سر قبر من، مامان بهت بگم تو منو از یه مهمونی محروم کردی! ما شهدای گمنام، شبا تو این بیابونا حضرت زهرا -سلام اللّٰه علیها- برای ما مامانی میکرد🥀:) که دیدم امام فرموده سلام و درود ما بر پاره‌های تن این ملت که در این بیابان‌ها انیس و مونسی جز نسیم بیابان و همنشینی با حضرت زهرا -سلام اللّٰه علیها- ندارند...🕊 -راوی:حاج حسین یکتا
معارفی ها
#صلواتی‌هدیه‌کنیم✨•
•° •° هر روز شروع کار تفحص با توسل به نام یکی از اهل بیت بود.آن روز شرهانی رنگ و بوی مشهد الرضا را گرفت. ورد لب هایمان یا امام رضا -علیه السلام- بود که کار شروع شد. مثل هر روز مشغول کندن زمین و جستجو میان خاک ها شدیم با عنایت امام هشتم یک شهید پیدا شد. شهیدی که برای ما دنیایی ها گمنامِ گمنام بود... هیچ مدرکی برای شناسایی همراهش نداشت جز یک برگه که رویش نوشته شده بود: هر که شود بیمار رضا، والله شود وام دار خدا🌿:) -راوی: حاج محمد احمدیان
•° •° شهید ابوالفضل کوه پیمافردویی در دی ماه سال ۱۳۴۰ متولد شد ایشان به عضویت سپاه درآمدند و در تیر ماه سال ۱۳۶۵، در ۲۴ سالگی در عملیات کربلای یک منطقه مهران به درجه رفیع شهادت نایل شدند🕊! برادرشان شهید علی کوه پیما فردویی متولد ۱۳۴۳، نیز در بهمن سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت رسید🕊!
معارفی ها
•° •° سال ۶۴ ابوالفضل نیروی اطلاع رسانی بود. برای شناسایی به سنگر کمین می‌روند. در حین ماموریت ناگهان سنگر کمین توسط دشمن منهـ💣ـدم می‌شود و در دم دو نفر شهید و ابوالفضل به حالت چمباته سقف روی سرش قرار میگیرد و به گونه ای می شود که به هیچ وجه نمی توانسته تکان بخورد و به مدت ۴۸ ساعت به همان حالت مانده بود که تنها آذوقه آن یک قمقمه آب آب گل آلود بود... دوستان وقتی متوجه می‌شوند که سنگر کمین را زده‌اند اطمینان پیدا می‌کند که کسی در آن سنگر زنده نمانده است؛ لذا اسم ابوالفضل را به عنوان شهید رد می‌کند و ختم برقرار می‌کند در پشت خط جبهه🏴! اما وقتی برای آوردن شهدا به طرف سنگر کمین می‌روند ناگهان با ناباوری متوجه ناله‌های ابوالفضل می‌شوند او را به بیمـ🏨ـارستان می‌رسانند ابوالفضل جراحت‌های زیادی به بدنش وارد شده بود ترکش‌هایی به عمق ۲ سانت گردن او را سوراخ کرده بود و در چنین شرایطی زنده مانده بود!! و بعدها تعریف می‌کرد که من می‌دانستم که زنده برمی‌گردد چون در همان سنگر خراب شده به من القا شده بود که برمی‌گردم و خدای بزرگ به من فرزندی عطا می‌کند🌻:) -راوی: داماد شهید🌿
•° •°مصاحبه با خواهرِ
•° •°مصاحبه با خواهرِ
•° •° در عملیات کربلای 1 وقتی در برهه ای حساس همه نیروها نا امید از پیروزی، در شرایطی خطرناک قرار گرفته بودند؛ یک خواب موجی از شور در رزمنده ها به وجود آورد! ابوالفضل برای دقایقی از فرط خستگی به خواب رفته در عالم خواب دیده بود آقا امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- با چهره ای نورانی نگاهی به ابوالفضل انداختند و از او پرسیدند:«چرا اینطور مضطرب و هراسانی؟» ابوالفضل با خجالت می گوید:«آقا در بد وضعی قرار گرفته ایم...مگر نمی بینید حال و روز مارا💔» آقا می فرمایند:«ناراحت نباشید به خواست خدا شما پیروزید!» و همان هم شده بود✨:) -راوی: داماد شهید🌿
معارفی ها
•° •° آن روز با رمز {یا حضرت رقیه -سلام الله علیها-} به راه افتادیم. خیلی عجیب بود، ماشین، کنار یک خرابه خاموش شد. به آقا جعفر گفتم: «رمز یا رقیه است و این هم خرابه، حتما شهید پیدا می کنیم!» کنار جاده دو شهید پیدا شد و من هم روضه خرابه شام خواندم. گفتم یک شهید دیگر هست، باید پیدا شود. خیلی گشتم، اثری نبود. خبر رسید که دو پیکر دیگر نیز پیدا شد. به راه افتادیم. وقتی پیکرها را دیدیم، یکی از آنها جسد یک عراقی بود. به آقا جعفر گفتم: «رمز، دختر سه ساله، محل کشف، کنار خرابه، تعداد شهید، سه تا به تعداد سن حضرت رقیه -سلام الله علیها-🥀»