#کمیته_کتاب
#کتاب_وقتی_دلی
جوان است و خوش قد و بالا و خوش بر و رو، برخلاف دوستانش تن به هر چیزی نمی دهد، شخصیتش ان قدر جالب و صمیمی است که از روی ورقه های کتاب هم میتوان دوستش داشت، یا حتی عاشقش شد!
مصعب بن عمیر را می گویم:)
او هم مثل خیلی از جوان ها عاشق می شود و به خاطر عشقش سختی های زیادی می کشد و در آخر هم جانش را به خون بهای این عشق می پردازد، قصه ی محبتش بسیار خاص و زیباست و شنیدنی است...
🌸🌸🌸🌸🌸برشی از متن کتاب:
داود: در روایات عهد عتیق آمده که از فرزندان اسماعیل، آخرین پیامبر خدا در سرزمین حجاز ظهور خواهد کرد.
خاخام به داود رو کرد: اخبار، نزدیکی این ظهور را بشارت میدهد. در آن زمان من و هم کیشانم از آزار شما مسیحیان راحت خواهیم شد.
مصعب اندک اندک به آنان نزدیک شده بود و به شنیدن حرفهایشان ایستاده بود.
مصعب گفت: کاش عمر ما نیز به دیدار او کفاف دهد.
داود : با من پیمان ببند اگر آن پیامبر عرب را دیدی، داود را فراموش نکنی و بعد مسافت حجاز تا حبشه، تو را از من گریزان نکند. من نیزدر پِی رستگاری هستم...