یادمه چندین سال پیش بیکار نشسته بودم و فکر و خیال خیلی اذیتم میکرد...
دیگه کلافه شده بودم که #آقابهروز اومد،دید من کلافم و گفت :
+چی شده چرا بی حالی ؟؟
_آقا بهروز ته جیبم خیلی خالیه...
+چرا سرکار نمیری خوب؟
_نیست و کار خوب گیر نمیاد..
دیدم یهو دستمو گرفت از جام بلندم کرد و گفت :
+پاشو بریم سرکار !!!
_آقا بهروز کجا آخه ؟!
+پیش خودم ...!
اون موقع ها شغلش برقکاری بود ...
یادمه باهم رفتیم کار رو شروع کردیم؛ تو کارش خیلی ماهر بود و نیازی هم به من نداشت چون تکی کار رو در میاورد ولی به هرحال منو برد که یک روزم که شده بیکار نباشم .
یادش بخیر... به هزینه خودش غذا گرفت و خلاصه خیلی حق گردنمون گذاشت...
خواستم بگم #مردونگی تو پوست و استخونش بود ...🌹
من اینا رو نوشتم که از #معرفت آقابهروز بگم ... ❤️
بگم که #بی ریا بود و عاشق شهادت... 🖤
و در آخر به #معشوق رسید و #شهادت نصیبش شد .💚
#خاطرات_شهدا #رفیق_شهیدم #شهید_بهروز_واحدی #رفاقت #مدافعان_حرم
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh