🎬 #استوری 🔸ای چشم! اشک‌های تو... 🌺 • . @Patoghemahdaviyon 🌿

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حسین! حلوا به کسی ده که محبت نچشیده ...💔 #شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم #پاتوق_مهدویون | @Patoghemahdaviyon 🌙

#۱:۲۰ | @Patoghemahdaviyon 🌿

‌«بسـم‌ رب‌ المـھدے‌♥️🌿»

🌼 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ... ▪️سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری. سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد. 📙 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. #سلام_مهدوی #یاصاحبنا #پاتوق_مهدویون | @Patoghemahdaviyon 🌿

#نقشه_راهمون رفقا این عصر، عصر حیرت نیستا عصر حرکته! حیرون نشیاا ما نسل موندن نیستیما، نسل رسیدنیم #پاتوق_مهدویون | @Patoghemahdaviyon 🌿

صل الله علیک یاصاحبنا ویا مولانا یا اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف #پاتوق_مهدویون | @Patoghemahdaviyon 🌿

#شهیدانه 🌹برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم، شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم؛ بی مقدمه گفت نمی شود، با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛ کمی نگاهش کردم، با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌کنم." هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟"به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه مرخصی سفید امضا، هر چه قدر دوست داری بنویس، اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ فرماندهٔ گردان یازهرا، لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام شهید محمد رضا تورجی زاده ولادت: ۱۳۴۳ اصفهان شهادت: ۱۳۶۶/۲/۵ بانه، عملیات کربلای۱۰ شهید #محمدرضا_تورجی_زاده #پاتوق_مهدویون | @Patoghemahdaviyon 🌿

دارد زمان آمدنت دیر می‌شود مولای من ... #پاتوق_مهدویون | @Patoghemahdaviyon 🌿

عاشقان آقا شبتون مهدوی ...🌙

‌«بسـم‌ رب‌ الحسین♥️🌿»