تازه بعداز سالها یادشون افتاده آثار جنایتشون...🙂 #گاندو #سیاسی

در سرم نیست به جز حال و هوای تو و عشق… شادم از اینکه همه حال و هوایم تــو شدی ✍🏼:#علیرضا_آذر 🎬:#نیمه_شب_اتفاق_افتاد 🎤:#تتلو #دلم_با_تو_بودن_میخواد

شهید سلیمانی: اگر فکر مدیر و رفتار مدیر یک رفتاری بود... #حاج_قاسم #مرد_میدان

افتادگی آموز...🌺 #زندانی_ها #خدا

شما هم یه کاری بکنید راه ظهور باز بشه #اربعین #امام_زمان #حاج‌حسین‌یکتا

برشی از صحبت های زهرا نعمتی ملی پوش زشته تیر اندازی با کمان ایران 🇮🇷 #زهرا‌نعمتی #موفقیت‌اتفاقی‌نیست!

نشستن دقیقا همینجا و نگاه کردن مستقیم دقیقا از همین زاویه و زوایای بهتر نصیب هممون🤲🏼🧡 @Patoghemahdaviyoon

✍️ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹اگر مدیران داخلی کارآمد باشند از تهدید فرصت می سازند ولی اگر نباشند همسو با دشمنان عمل خواهند کرد. @Patoghemahdaviyoon ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

------------------------(✌️🌱) #تلنگرانہ گـفت:‌خجـالٺ‌نمیکـشی؟! پـرسیدم:چـرا؟ گـفت:‌چـادرسـرت‌کـردی! لبخنـد‌محـو‌ی‌زدم:تـوچـی؟! تـوخجـالت‌نمیکـشی؟🙂 اخـم‌کـرد:مـن‌چـرا؟! آروم‌دم‌گـوشش‌گـفتم: خجـالت‌نمیکـشی‌کـہ‌انـقد راحت😔 ‌اشـک‌امـام‌زمـانت‌‌رو در مـیاری و چـوب‌حـراج بـہ ‌قشنگـیات ‌مـیزنی...؟ @Patoghemahdaviyoon

-🍂دنیا محلہ‌گذرھ.. ولے‌ا‌روضہ‌هات،نــــــــــــه! دنیامحڶ‌گذرھ.. [ا‌ز "تو"و"ڪربلات" نه..✋🏽] #استوڔۍ🌱 -انا‌مجنون‌الغریب‌کربلا)

✨﷽✨ #حکایت ✍می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. ⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.» ↶【به ما بپیوندید 】↷ @Patoghemahdaviyoon