Part 79
#تنها_میان_داعـش
بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. از
پله های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :»پس
یوسف چی؟« هشدار من نه تنها پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به ام
جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :»یه شیشه آب
میاری؟« بیقراری های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت
که قاطعانه دستور داد :»برو خواهرجون!« نمیدانستم جواب حلیه را چه
باید بدهم و عباس مصمم بود طفل همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه
شدم. وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم ام جعفر روی ایوان نشسته و عباس
پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به ام جعفر بدهم
و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت. دستان
زن بینوا از شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست
شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی هیچ حرفی به سمت در
حیاط به راه افتاد. ام جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم
عباس روی زمین راه نمیرود و در آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب
رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با گریه ای
که گلویم را بسته بود التماسش کردم :»یه ساعت استراحت کن بعد برو!«
انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان آسمانی-
اش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :»فقط اومده بودم از حال شما
#یااباصالحالمهدی 🌱
هرصبحیکهبدونتوآغازشود،
شبیستکهخورشید دارد.
خورشیدتاریکیزمانهطلوعکن
#اللھمعجللولیکالفرج ❤️
@Patoghemahdaviyoon|•🌸
#سَلامُعَلیَالحُسَین🌹~•°
#سلامبهارباب📿✋🏻
سلاماقاجان...♥️
صبح شد....
باز دِلَم
تَنگـِ تُ
از دور ســَلام...
بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
#صبحتوݧ #بابرکٺ 🌟•°
#براےهمہدعاکنیم🦋•°
#ڪپےتنهاباذکرصلوات🌸🍃
@Patoghemahdaviyoon|•🍃
شهادت عقیلہ بنے هاشم
حضرت زینب (س) تسلیت باد🖤
#استوری
#وفات_حضرت_زینب
#ام_المصائب
••@Patoghemahdaviyoon••