eitaa logo
پایه های پوشالی در نقد مدعی یمانی ( احمدالحسن )
617 دنبال‌کننده
382 عکس
390 ویدیو
39 فایل
بررسی پایه های استدلالات احمدالحسن بصری همبوشی و ادعاهای او . در تلگرام: https://t.me/PayehayePooshaly وبلاگ: http://payehayepooshaly.blogfa.com/
مشاهده در ایتا
دانلود
https://t.me/PayehayePooshaly ـ📄👆👆👆 شب با همسرم جريان را گفتم و شوهرم با تعجب به حرفهاي من گوش می‌کرد و در آخر گفت ديوانه شده ام و فريب شيادها را خوردم و کلي اون شب سر و صدا کرد و به خانم س.م و احمد فحش داد ، من هم تا فحاشي او را شنيدم بي اختيار زدم تو همسرم. 😱 همسرم شوکه شده بود ... البته خود من هم باورم نمي شد که چنين کاري کرده باشم. همسرم رفت و من تا صبح خوابم نبرد. صبح خانم س.م به من زنگ زد که چي شد و من هم جريان را برایش تعريف کردم. او در جواب گفت طبيعي هست اما نبايد همسرم را ميزدم. دعوتم کرد که برم پیشش من هم رفتم. او ديگر مربي من شده بود و بسته هر چي ميگفت انجام ميدادم. چند روزي با همسرم کلنجار رفتم ولي او قبول نميکرد تا اينکه 👈 با چک کردن گوشي موبایلش فهميدم با شما تماس گرفته است. 😡 حسابي از کوره در رفتم چون نزد ما شما از هر حيواني پست تر بوديد، اتباع احمد معتقد هستند شما احمد را تحقير کرده ايد و از شما خيلي متنفر هستند، اين مسئله را به خانم س .م گفتم ... خيلي عصباني شد و گفت خبرت مي کنم. فردا بهم زنگ زد که بيا کارت دارم. من هم رفتم ؛ ديدم خيلي خندان 😀 و خوشحال هست. گفتم چي شده، گفت ديشب يکي از خانم ها خواب احمد را ديده و سيد گفته است که به تو بگويم نگران نباش همسرت ايمان مي آورد به شرطي که اين دستورات را عمل کنيد. 💥از با همسرت پرهيز کن و با او ديگر ، اگر اعتراض کرد بگو تا ايمان نياوري نمي توانم با تو رابطه داشته باشم. ضمنا در منزل به خودت خوب برس تا همسرت را به هیجان بیاوری💥 😈 از همان شب، نقشه را شروع کردم و به خاطر اين رفتارم چندين بار با همسرم دعوا شد و کار به کتک کاري رسيد تا جاي که پاي خانواده ها وسط کشيده شد. ديگر همه اقوام از مسئله من خبردار شده بودند، خانواده من مذهبي نبودند و من را مي کردند و اين تمسخر آنان من را تر ميکرد اما بازهم همسرم مقاومت کرد 👈 ديگر زندگي من شد گوشي موبايل وتلگرام و جلسات، نه از همسرم يادي بود و نه از دو فرزندانم. 📌📌 تمام هم و غم من اين بود که 👈 بچه ها را بفرستم مهد و مدرسه تا بتوانم به کارهام برسم. از نظر من، همسر و فرزندانم مزاحم بودند نه خانواده. خانم س.م و به خاطر تحريک کردن همسرم، با اتباع در جلوي همسرم تلفني صحبت ميکردم و گاهي هم به طور عمدي مي کردم که چندين بار از ايشان خوردم و حتي چند موبايل را هم همسرم شکست ولي باز دوباره يکي ديگر مي خريدم. زندگي من جهنمي شده بود ولي من هيچي نمي فهميدم، يک برده اي بودم در دست خانم س.م. 😈 روزی خانم س. م دستور جديدی را براي من آورد. به من گفت: از طرف پيام رسيده که احمد به من سلام رسانده و گفته تو مانند حضرت زينب(س) هستي که در دفاع از امام، حب همسر را فراموش کردي و طبق خواست عمه ام حضرت زينب(س) تو در بهشت ايشان هستي. هر چه جلوتر ميرفتيم زندگي من جهنمي تر مي شد ولي من به واسطه خواب هاي خوبي که بعضي از زنان اتباع براي من ميديدند يک بودم در دستان خانم س.م و البته خودم هم خواب هایی میدیدم اما همیشه خانم س. م این خوابها را با تعبیر خوب برای من تعریف میکرد. 📌📌 زندگي من به جاي رسيد که همه با من قطع رابطه کردند و همسرم هم دم از و جدايي زد، طلاق هم براي من نداشت و وقتي به خانم س.م گفتم به من گفت 👈 چه بهتر در بين اتباع احمد مردهاي بسيار مومن و با وقاري هستند و خودم برات همسر پيدا ميکنم. 😱 اين حرف خانم س.م براي اولين بار باعث شد کمي جا بخورم، بودم، انگار تازه فهميده بودم چه اتفاقي داره ميفته، يک جور افتاده بود تو دلم. نه مي توانستم از احمد و دينم برگردم و نه اينکه مي تونستم باور کنم بايد از همسرم و بچه ها جدا بشوم. تو برزخ بودم که همسرم پيشنهاد رفتن به را داد و با صحبتي که با من کرد قانع شدم. 📄(صفحه بعد)👇👇👇 .