eitaa logo
پله پله تا خدا
148 دنبال‌کننده
327 عکس
239 ویدیو
7 فایل
یٰا قَریٖبِ لٰا یُبعدُ عَن القُلُوبْ ... حرف‌های نگفته‌ام را از سکوتم بخوان! یک جای دنج برای اهل #دل❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💐 سرآغاز هر نام، نام خداست که بی نام او نامه یکسر خطاست 💐💐 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✅ نقش و اهمیت هر کار با نام پروردگار تا آنجا است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و۳۳ سلم) می فرماید: «قَالَ اللهُ تَبارَکَ و تَعالی کُلُّ أَمرٍ ذِی بَالٍ لا یُذکَرُ بسم الله فیه فَهُوَ أبتَرُ ☄ خداوند متعال می فرماید: هر کار مهمی که در آن «بسم الله» ذکر نشود، بی فرجام است.» 🌲پایداری و عمل، بسته به ارتباطی است که با خدا دارد؛ از این رو خداوند بزرگ در نخستین آیات قرآن بر پیامبر رحمت، دستور میدهد که اسلام را با نام خدا شروع کند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ. حضرت (علیه السلام) در آن طوفان سخت و عجیب، هنگام سوار شدن بر و حرکت روی امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرهای فراوانی روبه رو بود، برای رسیدن به سر منزل مقصود و پیروزی بر مشکلات، یاران خود دستور میدهد که هنگام حرکت و توقف کشتی، «بِسْمِ اللهِ» بگویند:  وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا.؛ «و گفت در کشتی شوید. «بسم الله»، معبر و محل عبور و [موجب] متوقف شدنش است.» سرانجام، آنها این سفر را با پیروزی، پشت سر گذاشتند و با سلامت و برکت از کشتی شدند. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
﷽ چیزی به کوچکی؛ ارتعاشات بال زدن یک پروانه، می تواند طوفان بزرگی را در، گوشه دیگری از کائنات ایجاد کند!! کوچکترین اعمال ما گاه نتیجه ای غافلگیر کننده در آینده دارند.... 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✍ ماجرای سفر با دوچرخه❗️ 🌼🍃زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد. 🌼🍃اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب و ایرادهایم را ثبت می‌كند تا بعداً تك تك آنها را به‌رخم بكشد.   🌼🍃به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران دولتى.   🌼🍃ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یك جاده ناهموار! 🌼🍃اما خوبیش به این بود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مى‌زد.  🌼🍃آن روزها كه من ركاب مى‌زدم و او كمكم مى‌كرد، تقریباً راه را مى‌دانستم، اما ركاب زدن دائمى، در جاده‌اى قابل پیش بینى كسلم مى‌كرد، چون همیشه كوتاه‌ترین فاصله‌ها را پیدا مى‌كردم.     🌼🍃یادم نمى‌آید كى بود كه به من گفت جاهایمان را عوض كنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو ركاب مى‌زدم.  🌼🍃حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.     🌼🍃او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته می‌توانست با حداكثر سرعت براند، 🌼🍃او مرا در جاده‌هاى خطرناك و صعب‌العبور، اما بسیار زیبا و با شكوه به پیش مى‌برد، و من غرق سعادت مى‌شدم.    🌼🍃گاهى نگران مى‌شدم و مى‌پرسیدم، «دارى منو كجا مى‌برى» او مى‌خندید و جوابم را نمى‌داد و من حس مى‌كردم دارم كم كم به او اعتماد مى‌كنم.   🌼🍃بزودى زندگى كسالت بارم را فراموش كردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى رنگارنگ شدم. هنگامى كه مى‌‌گفتم، «دارم مى‌ترسم» بر مى‌گشت و دستم را مى‌گرفت.     🌼🍃او مرا به آدم‌هایى معرفى كرد كه هدایایى را به من مى‌دادند كه به آنها نیاز داشتم. 🌼🍃هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مى‌دادند تا بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا. و ما باز رفتیم و رفتیم..     🌼🍃حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و خداوند گفت: «همه‌شان را ببخش. بار زیادى هستند. خیلى سنگین‌اند!» 🌼🍃و من همین كار را كردم و همه هدایا را به مردمى كه سر راهمان قرار مى‌گرفتند، دادم و متوجه شدم كه در بخشیدن است كه دریافت مى‌كنم. حالا دیگر بارمان سبك شده بود.  او همه رمز و راز هاى دوچرخه سوارى را بلد بود. 🌼🍃او مى‌دانست چطور از پیچ‌هاى خطرناك بگذرد، از جاهاى مرتفع و پوشیده از صخره با دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز كند..     🌼🍃من یاد گرفتم چشم‌هایم را ببندم و در عجیب‌ترین جاها، فقط شبیه به او ركاب بزنم.     🌼🍃این طورى وقتى چشم‌هایم باز بودند از مناظر اطراف لذت مى‌بردم و وقتى چشم‌هایم را مى‌بستم، نسیم خنكى صورتم را نوازش مى‌داد.     🌼🍃هر وقت در زندگى احساس مى‌كنم كه دیگر نمى‌توانم ادامه بدهم، او لبخند مى‌زند و فقط مى‌گوید،     🚲ركاب بزن....🚲 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فلسفه_مورچه اي🐜🐜🐜 ⭕️فلسفه مورچه، دارای 4 قسمت است:⭕️ 🌼🍃 اولین بخش آن این است: "مورچه ها هرگز تسلیم نمی شوند" فلسفه خوبی است، اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقف شان کنید به دنبال راه دیگری می گردند . بالا می روند، پایین می روند، دور می زنند. آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می دهند. چه فلسفه کارآمدی ؛ هرگز از جست و جوی راهی که تو را به مقصد مورد نظر می رساند دست نکش. 🌼🍃 بخش دوم مورچه ها کل تابستان را زمستانی می اندیشند " این نگرش مهمی است.نمی توان اینقدر ساده لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است . پس مورچه ها وسط تابستان در حال جمع آوری غذای زمستانشان هستند . آینده نگری اصل مهمی است و باید در تابستان فکر طوفان را هم کرد . باید همچنان که از آفتاب رو شن لذت می برید به فکر سنگ و صخره هم باشید. 🌼🍃سومین بخش از فلسفه مورچه این است: "مورچه ها کل زمستان رامثبت می اندیشند " این هم مهم است . در طول زمستان مورچه ها به خود یادآور می شوند که این دوران زیاد طول نمی کشد ؛ به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت . و در اولین روز گرم ، مورچه هابیرون می آیند . اگر دوباره سرد شد آنها برمی گردند زیر ، ولی باز در اولین روز گرم بیرون می آیند . آنها برای بیرون آمدن نمی توانند زیاد منتظر بمانند. و اما...... 🌼🍃آخرین بخش از فلسفه مورچه: یک مورچه در تابستان چه قدر برای زمستان خود جمع می کند؟ هر چه قدر که در توانش باشد . چه فلسفه باور نکردنی ای ، فلسفه : "هر چه قدر در توانایی ات است." فلسفه فوق العاده ای ست که هرگز : 1⃣ تسلیم نشوی ، 2⃣ آینده را ببینی ، 3⃣ مثبت بمانی ، 4⃣ همه تلاشت را بکنی. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌼🍃شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ،  آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد. 🌼🍃روزی یکی از شاگردانش  طوطی ای برای او هدیه آورد،  زیرا شیخ پرورش پرندگان را  بسیار دوست می داشت. 🌼🍃شیخ همواره طوطی را محبت می کرد  و او را در درسهایش حاضر می کرد  تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه 🌼🍃طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت.  اما یک روز شاگردان دیدند که  شیخ به شدت گریه  می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. 🌼🍃شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم.   ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. 🌼🍃با آن همه لااله الاالله که می گفت  وقتی گربه به او حمله کرد  آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت  و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود. 🌼🍃سپس شیخ گفت می ترسم  من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است!  آیا ما.... لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم... اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...🌼🍃 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
داستان آموزنده شیطان و فرعون: فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد! بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟ شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
/مسافر 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🌸 كوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدابگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت. نهالی رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ ايستاده‌ بود. 🍀 مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛ درخت‌ زير لب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروی‌ و بی‌ رهاورد برگردی. كاش‌ ميدانستی‌ آن‌چه‌ در جست‌وجوی آنی، همين‌جاست. 🌸 مسافر رفت‌ و گفت يك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهايش‌ در گِل‌ است، او هيچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد يافت. و نشنيد كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسی‌ نخواهد ديد؛ جز آن‌ كه‌ بايد. 🍀 مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگين‌ بود هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پيچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و نااميد. خدا را نيافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود. به‌ ابتدای جاده‌ رسيد. جاده‌ای‌ كه‌ روزی از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود. زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بياسايد. 🌸 مسافر درخت‌ را به‌ ياد نياورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت. درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ ميهمان‌ كن. 🍀 مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هيچ‌ چیز ندارم. درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هيچ‌ چيز نداری، همه‌ چيز داري. اما آن‌ روز كه‌ می‌رفتی، در كوله‌ات‌ همه‌ چيز داشتی، غرور كمترينش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در كوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدري‌ از حقيقت‌ را در كوله‌ مسافر ريخت. 🌸 دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هايش‌ از حيرت‌ درخشيد و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پيدا نكردم‌ و تو نرفته‌ای، اين‌ همه‌ یافتی! 🍀 درخت‌ گفت زيرا تو در جاده‌ رفتی و من‌ در خودم. و پيمودن‌ خود، دشوارتر از پيمودن‌ جاده‌هاست. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🎯آنتی ویروس لپ تاپـم 💻رو روشن کردم و افتادم توی کوچه پس کوچه های اینترنت چند تا کوچه رو که دور زدم یهو دیدم آژیر آنتی ویروس محترم به صدا در اومد فهمیدم ویـــــروس👹 گرفته... رفتم و سریع ویروس رو از بین بردم تا به سیستمم آسیبی نرسونه کارم که تموم شد به حال خودم خندیدم البته از اون خنده هایی که شاعر میگه 👇 خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر 😭است با خودم گفتم: کاش اینقدر که هوای لپ تاپت رو داری ، هوای خودتم داشتی کـــــاش وقتی گناه می کردی و آژیر دلت❤️ داد میزد که: خطر ... خطر ⚠️⚠️ دلم به حـــــال خودم سوخت♨️ تازه فهمیدم خیلی وقته گناه ها ، آنتی ویروس دلم رو هم خفه کردند ... نمی دونم چی بگم.. اما خوش به حال اونایی که آنتی ویروس دلشون اورجیناله🗝 و هر روز با وصل شدن به خــــ❥ــــدا آپدیتـش میکنن... خوش به حال اونایی که هر شب خودشون رو چک می کنن و اگر گناهی ناخواسته وارد دلشون شده با آنتی ویروس "اســتغـــفار" نابودش میکنن امروز آنتی ویروس لپ تاپم 💻بهم درس بزرگی داد یه آنتی ویروس جدید خریدم به نام " استـــغفار " از تـــــه دل گفتم: ♡´・ᴗ・`♡ استغفرالله ربی و اتوب الیه ⚠️این روزا خیلی مواظب باشیم ویروس ها👺 همه جا پخش هستن یه وقتایی لپ تاپمون 💻 ویروس نشند یا لپ تاپای ویروسی هدیه نگیریم ⁉️ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
❗️ ✅ دکتر حاج حسن توکلی نقل میکند : روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم. 🌀 سوار اتوبوس شدم. میدان فردوسی یا پیش تر از آن ماشین نگه داشت. جمعی آمدند بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس. دیدم بغل دستم هم زن است! 🌀 خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام. این اتوبوس کارمندان است 🌀 اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد. همه مرد شدند 🌀 با اینکه بنا نداشتم پیش شیخ ( مرحوم رجبعلی خیاط ) بروم ولی از ماشین که پیاده شدم رفتم پیش مرحوم شیخ رجبعلی خیاط 🌀 قبل از اینکه من حرفی بزنم شیخ فرمود: دیدی همه ی مردها زن شده بودند! چون آن مردها به آن زن توجه داشتند! 🌀 بعد گفت : وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد همان جلوی چشمش مجسم می شود ولی محبت امیر المومنین علی (علیه السلام ) باعث نجات می شود. ✅ چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود ... 👌تا ببیند آنچه دیگران نمی بینند، و بشنود آنچه دیگران نمی شنوند. 📔 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
😂اسباب خنده فرشتگان !! .. ملائکه از وضعیت بعضی مردگان در هنگام دفن خنده شان می گیرد از جمله : .. 1⃣✍در روایت است وقتی تلقین ، برای برخی مردگان خوانده می شود و شانه هایش را تکان می دهند و می گویند : .. 😔 " اِسمَع !! و اِفهَم !! :بشنو و بفهم !! " 😔 ملائکه میخندند که این وقتی زنده بود ، نفهمید ، الان چگونه بفهمد ؟! .. .. 2⃣✍یک جای دیگر که ملائکه می خندند ، زن بی حجابی است که رویش را از نامحرم نمی گرفته و حالا مرده است .. وقتی او را دفن می کنند ، باید روی او را باز کنند و عقب بزنند ، قبر کن ، می گوید : .. 😔.. "یک محرم بیاید !!" ..😔 اینجاست که باز ملائکه می خندند و می گویند : .. " این وقتی زنده بود ، همه سر و صورت او را می دیدند و محرم و نامحرم برایش مطرح نبود ، حالا می گویید محرم بیاید ، رویش را عقب بزند ؟! .. .. ☀️.. برگرفته از سخنرانی مرحوم ایت الله مجتهدی تهرانی ..☀️ ..(اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا).. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa