May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💐
سرآغاز هر نام، نام خداست
که بی نام او نامه یکسر خطاست
💐💐
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✅ نقش و اهمیت #شروع هر کار با نام پروردگار تا آنجا است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و۳۳ سلم) می فرماید:
«قَالَ اللهُ تَبارَکَ و تَعالی کُلُّ أَمرٍ ذِی بَالٍ لا یُذکَرُ بسم الله فیه فَهُوَ أبتَرُ
☄ خداوند متعال می فرماید: هر کار مهمی که در آن «بسم الله» ذکر نشود، بی فرجام است.»
🌲پایداری و #بقای عمل، بسته به ارتباطی است که با خدا دارد؛ از این رو خداوند بزرگ در نخستین آیات قرآن بر پیامبر رحمت، دستور میدهد که #تبلیغ اسلام را با نام خدا شروع کند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ.
حضرت #نوح (علیه السلام) در آن طوفان سخت و عجیب، هنگام سوار شدن بر #کشتی و حرکت روی امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرهای فراوانی روبه رو بود، برای رسیدن به سر منزل مقصود و پیروزی بر مشکلات، یاران خود دستور میدهد که هنگام حرکت و توقف کشتی، «بِسْمِ اللهِ» بگویند: وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا.؛ «و گفت در کشتی #سوار شوید. «بسم الله»، معبر و محل عبور و [موجب] متوقف شدنش است.» سرانجام، آنها این سفر #پر_مخاطره را با پیروزی، پشت سر گذاشتند و با سلامت و برکت از کشتی #پیاده شدند.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
﷽
چیزی به کوچکی؛
ارتعاشات بال زدن یک پروانه،
می تواند طوفان بزرگی را در،
گوشه دیگری از کائنات ایجاد کند!!
کوچکترین اعمال ما گاه نتیجه ای
غافلگیر کننده در آینده دارند....
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✍ ماجرای سفر با دوچرخه❗️
🌼🍃زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد.
🌼🍃اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب و ایرادهایم را ثبت میكند تا بعداً تك تك آنها را بهرخم بكشد.
🌼🍃به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران دولتى.
🌼🍃ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یك جاده ناهموار!
🌼🍃اما خوبیش به این بود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مىزد.
🌼🍃آن روزها كه من ركاب مىزدم و او كمكم مىكرد، تقریباً راه را مىدانستم، اما ركاب زدن دائمى، در جادهاى قابل پیش بینى كسلم مىكرد، چون همیشه كوتاهترین فاصلهها را پیدا مىكردم.
🌼🍃یادم نمىآید كى بود كه به من گفت جاهایمان را عوض كنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو ركاب مىزدم.
🌼🍃حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.
🌼🍃او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته میتوانست با حداكثر سرعت براند،
🌼🍃او مرا در جادههاى خطرناك و صعبالعبور، اما بسیار زیبا و با شكوه به پیش مىبرد، و من غرق سعادت مىشدم.
🌼🍃گاهى نگران مىشدم و مىپرسیدم، «دارى منو كجا مىبرى» او مىخندید و جوابم را نمىداد و من حس مىكردم دارم كم كم به او اعتماد مىكنم.
🌼🍃بزودى زندگى كسالت بارم را فراموش كردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى رنگارنگ شدم. هنگامى كه مىگفتم، «دارم مىترسم» بر مىگشت و دستم را مىگرفت.
🌼🍃او مرا به آدمهایى معرفى كرد كه هدایایى را به من مىدادند كه به آنها نیاز داشتم.
🌼🍃هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مىدادند تا بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا.
و ما باز رفتیم و رفتیم..
🌼🍃حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و خداوند گفت: «همهشان را ببخش. بار زیادى هستند. خیلى سنگیناند!»
🌼🍃و من همین كار را كردم و همه هدایا را به مردمى كه سر راهمان قرار مىگرفتند، دادم و متوجه شدم كه در بخشیدن است كه دریافت مىكنم. حالا دیگر بارمان سبك شده بود.
او همه رمز و راز هاى دوچرخه سوارى را بلد بود.
🌼🍃او مىدانست چطور از پیچهاى خطرناك بگذرد، از جاهاى مرتفع و پوشیده از صخره با دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز كند..
🌼🍃من یاد گرفتم چشمهایم را ببندم و در عجیبترین جاها، فقط شبیه به او ركاب بزنم.
🌼🍃این طورى وقتى چشمهایم باز بودند از مناظر اطراف لذت مىبردم و وقتى چشمهایم را مىبستم، نسیم خنكى صورتم را نوازش مىداد.
🌼🍃هر وقت در زندگى احساس مىكنم كه دیگر نمىتوانم ادامه بدهم، او لبخند مىزند و فقط مىگوید،
🚲ركاب بزن....🚲
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فلسفه_مورچه اي🐜🐜🐜
⭕️فلسفه مورچه، دارای 4 قسمت است:⭕️
🌼🍃 اولین بخش آن این است:
"مورچه ها هرگز تسلیم نمی شوند"
فلسفه خوبی است، اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقف شان کنید به دنبال راه دیگری می گردند . بالا می روند، پایین می روند، دور می زنند.
آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می دهند.
چه فلسفه کارآمدی ؛ هرگز از جست و جوی راهی که تو را به مقصد مورد نظر می رساند دست نکش.
🌼🍃 بخش دوم
مورچه ها کل تابستان را زمستانی می اندیشند "
این نگرش مهمی است.نمی توان اینقدر ساده لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است . پس مورچه ها وسط تابستان در حال جمع آوری غذای زمستانشان هستند .
آینده نگری اصل مهمی است و باید در تابستان فکر طوفان را هم کرد . باید همچنان که از آفتاب رو شن لذت می برید به فکر سنگ و صخره هم باشید.
🌼🍃سومین بخش از فلسفه مورچه این است:
"مورچه ها کل زمستان رامثبت می اندیشند "
این هم مهم است . در طول زمستان مورچه ها به خود یادآور می شوند که این دوران زیاد طول نمی کشد ؛ به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت . و در اولین روز گرم ، مورچه هابیرون می آیند . اگر دوباره سرد شد آنها برمی گردند زیر ، ولی باز در اولین روز گرم بیرون می آیند . آنها برای بیرون آمدن نمی توانند زیاد منتظر بمانند.
و اما......
🌼🍃آخرین بخش از فلسفه مورچه:
یک مورچه در تابستان چه قدر برای زمستان خود جمع می کند؟
هر چه قدر که در توانش باشد .
چه فلسفه باور نکردنی ای ، فلسفه : "هر چه قدر در توانایی ات است."
فلسفه فوق العاده ای ست که هرگز :
1⃣ تسلیم نشوی ،
2⃣ آینده را ببینی ،
3⃣ مثبت بمانی ،
4⃣ همه تلاشت را بکنی.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#تلنگر
🌼🍃شیخی بود که به شاگردانش
عقیده می آموخت ،
لااله الاالله یادشان می داد ،
آنرا برایشان شرح می داد
و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
🌼🍃روزی یکی از شاگردانش
طوطی ای برای او هدیه آورد،
زیرا شیخ پرورش پرندگان را
بسیار دوست می داشت.
🌼🍃شیخ همواره طوطی را محبت می کرد
و او را در درسهایش حاضر می کرد
تا آنکه طوطی توانست بگوید:
لااله الا اللّه
🌼🍃طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت.
اما یک روز شاگردان دیدند که
شیخ به شدت گریه می کند.
وقتی از او علت را پرسیدند گفت :
طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند برای این گریه می کنی؟
اگر بخواهی یکی بهتر از آن را
برایت تهیه می کنیم.
🌼🍃شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی کنم.
ناراحتی من از اینست که
وقتی گربه به طوطی حمله کرد ،
طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
🌼🍃با آن همه لااله الاالله که می گفت
وقتی گربه به او حمله کرد
آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد.
زیرا او تنها با زبانش می گفت
و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
🌼🍃سپس شیخ گفت می ترسم
من هم مثل این طوطی باشم !
تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم
و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم
و آنرا ذکر نکنیم
زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است!
آیا ما....
لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...🌼🍃
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa