🔍 درباره یکی بودن ذهن و بدن
↔️ نظریه "اینهمانی نوعی"، از جمله نظریات فیزیکالیستی بود که در پی یافتههای #علوم_اعصاب شناختی، به منظور تبیین #ماهیت_ذهن و رابطه آن با بدن ارائه شد.
اینهمانی نوعی، یک تئوری تحویلگرایانه است که میخواهد نشان دهد هر ویژگی/حالت ذهنی در واقع با یک ویژگی/حالت فیزیکی یکی است و در نتیجه، ذهن یک امر صرفاّ مادی و فیزیکی است.
🔁 همبستهبودن حالات نورونی با #حالات_ذهنی، طرفداران این دیدگاه را بر آن داشت تا اینهمانی ذهن و بدن را بعنوان #بهترین_تبیین برای این همبستگی معرفی نمایند.
🔄 در واقع، علوم اعصاب نشان داد که یک رابطه همبستگی بین حالت ذهنی الف (مثلا درد) و حالت مغزی ب (مثلا شلیک عصب ج) وجود دارد. در اینجا "تبیینخواه" عبارتست از:
رابطهی همبستگی «حالت ذهنی الف رخ میدهد، اگر و تنها اگر حالت مغزی ب اتفاق بیفتد».
و "تبیینگر" عبارتست از: «الف = ب».
#⃣ به این استدلال انتقاداتی وارد شده، از جمله اینکه مشکل استنتاج منطقی بین تبیینخواه و تبیینگر وجود دارد و نمیتوان با گامهای منطقی از اولی به دومی رسید. (See: Kim, 2005, Physicalism or Something Near Enough, p. 135.)
🔀 و از جمله اینکه گزارههای اینهمانی، گزارههایی منطقاّ ضروریاند؛ یعنی اینهمانی الف با ب (که مستلزم همبستگی آنها هم هست)، باید در تمام جهانهای ممکن، صادق باشد. در حالی که جهانهای ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت از قوانین طبیعی جهان ما قابل تصور است که در آنها الف بدون ب رخ میدهد و بالعکس. (See: Kripke, 1980, Naming and Necessity.)
مکلافلین - از فیلسوفان لیدر تئوری اینهمانی - انتقاد فوق را پذیرفته و اذعان دارد یک دفاع خوب از اینهمانی نوعی، نیازمند پاسخی مناسب به کریپکی است.
🔃 و از جمله اینکه برای تبیین نظمهای بدون استثناء در جهان، به قوانین ضروری در علوم متوسل میشویم. یعنی میگوییم بهترین تبیین برای همبستگی رخداد بین الف و ب اینست که «یک قانون ضروری وجود داشته باشد که الف رخ میدهد، اگر و تنها اگر ب اتفاق بیفتد».
حال پرسش اینست که چرا از #قوانین_طبیعی و ضروری بین حالت ذهنی الف و حالت مغزی ب فراتر رفته و اینهمانی آنها مطرح شده است؟
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind