معانی «اعتباریات»
برگرفته از
دروس فلسفه اخلاق ص ۲۴_۲۵
هم اندیشی معرفت شناسی ج۲ ص۴۷۹_۴۸۱
عبارت ایشان در این مبحث در دروس فلسفه اخلاق به شرح ذیل است :
1⃣اعتباریات؛ موهومات
گاهی اعتباریات گفته می شود به معنی موهومات.
در لسان فلسفه ما اعتباریات به این معنی به کار نمی رود.
2⃣اعتباریات حاکی از امور نفس الامری
یک دسته از اعتبارایات هست که به وجهی از امور نفس الامریه حکایت می کند که خود آنها چند جور است :
۱)منطقی
احکام منطقی یک دسته از آنها ست . وقتی می گوئیم باید ترکیب قیاس به این شکل باشد، همین مفهوم «باید» را به کار می بریم و بر اساس همین، بعضی علم منطق را دستوری شمرده اند ، ولی حقیقتش این است که داریم شرایط برهان را ذکر می کنیم که یک امر نفس الامری است . گو اینکه در خارج از ذهن، واقعیتی به نام برهان نداریم. مفاهیمی که در منطق به کار می رود از قبیل معقولات ثانیه منطقی است که هم عروضش در ذهن است و هم اتصافش، ولی به هر حال یک واقعیت نفس الامری دارد به همان معنایی که در جای خودش توضیح دادیم . به هر حال صرف انشاء نیست .
۲)فلسفی
مرتبه بالاتری از این اعتباریات است درباره مفاهیم فلسفی که عروضشان ذهنی است و اتصافشان در خارج .
در اینجا اتکاء این مفاهیم اعتباری به واقعیات روشنتر است ، چون مصداق خارجی دارد .....آتش خارجی است که علت حرارت است و اگر آتش را علت حساب کنیم تا اینکه معلول حساب کنیم در نفس الامر تفاوت می کند .
آنچه در متن خارج است این است که حرارت از آتش به وجود می آید ،
تعبیرش این است که می گوییم آتش علت است و حرارت معلول.
اگر بخواهیم حرارتی به وجود بیاید باید آتشی بیفروزیم . این «باید» یکی از مفاهیمی است که ظاهرش انشاء است ولی این انشاء متکی بر واقعیتی است و آن علیت آتش نسبت به حرارت است .
3⃣اعتباریات؛ مستعار و مشابه امور واقعی
یک جور دیگر اعتباریات داریم که آنها هم به یک نحوی از واقع گرفته می شوند اما از باب تشبیه و استعاره مثل مفاهیمی که در موضوعات حقوقی به کار می رود زوجیت-ملکیت و... زوجیت ابتدا در عدد لحاظ می شود بعد اعتبار می کنیم می گوییم یک انسان مرد با یک انسان زن در یک شرایطی زوجین هستند . این یک تشبیهی است که از یک امر واقعی گرفته شده و در اینجا فرض می کنیم که آن امر واقعی در اینجا تحقق دارد .....به هر حال سنخ این مفاهیم ، مفاهیم مجازی و فرضی است . خود این مفاهیم، واقعیتی ندارد .مالکیت اعتباری انسان به چیزی که خریده یا به ارث به او رسیده ، این به هیچ وجه امر نفس الامری نیست ، واقعیت عینی ندارد. مصداق عینی هم ندارد یعنی یک تفاوت واقعی در خارج بوجود نیامده است در شیئ ای که مملوک من شده مانند عبائی که دیروز مملوک من نبود تا امروز که مملوک من شده هیچ تفاوت عینی نکرده که بگوییم این جهتش مصداق مملوکیتش شده است.....اینجور اعتبارات است که منشاء خارجی مستقیم ندارد ، مجازاتی است ، استعاراتی است که از یک امور حقیقی گرفته شده ، از جمله مفاهیم اعتباری فلسفی.
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح (ره) 🔹
@PhilosophyofAyatollahMesbah
📜شرط تجرد معلول در علم حضوری علت به معلول
برگرفته از
آموزش فلسفه درس ۴۹ ص۲۶۰
شرح الهیات شفاء ج۴ص۷۵۴
تعلیقة علی النهایة رقم ۴۳۲,۳۵۳,۳۸۵
🔹 بیان دیدگاهها
علامه مصباح رحمه الله در آموزش فلسفه می فرمایند:
«در مورد علم حضوری علت به معلول نیز صدرالمتألهین و بعضی از پیروان وی معتقدند که دراین قسم هم باید معلول مجرد باشد و اساساً علم به موجود مادی از آن جهت که مادی است تعلق نمیگیرد؛ زیرا اجزاء پراکندهٔ آن در گسترهٔ زمان و مکان حضوری ندارند تا ذات عالم آنها را بیابد. اما بعضی دیگر مانند محقق سبزواری چنین شرطی را در این قسم معتبر ندانسته، معتقدند که غایب بودن اجزاء مادیات از یکدیگر منافاتی ندارد با اینکه نسبت به موجودی که احاطهٔ وجودی بر آنها دارد حضور داشته باشند، چنانکه پراکندگی موجودات زمانی در ظرف زمان، منافاتی با اجتماع آنها نسبت به ظرف دهر و موجودات محیط بر زمان ندارد.»
همچنین در شرح الهیات شفاء :
«البته در نظر صدر المتالهین نیز این مسأله با دست انداز همراه است. وی علم به مادیات را با واسطه می داند. مادیات حضور نمی یابند و متعلق بلاواسطه علم قرار نمی گیرند.
در این موارد، واجب تعالی علم حضوری به مجردات دارد و به واسطه مجردات علم به مادیات می یابد، وگرنه مادی_ بما أنه مادی_ اصلا متعلق علم قرار نمی گیرد . دیگر فیلسوفان نیز چنین عقیده ای دارند. تنها مرحوم حاجی سبزواری رحمه الله قائل است به اینکه علم حضوری به غیر مجردات نیز تعلق می گیرد.»
در تعلیقه نیز قول هر دو طرف بیان شده است :
«قال صدر المتألّهین: «أكثر الأقوام ذاهلون عمّا حقّقناه من أن لا حضور لهذه المادّیات والظلمات عند أحد، ولا انكشاف لها عند مبادئها إلاّ بوسیلة أنوار علمیّة متّصلة بها هی بالحقیقة تمام ماهیّاتها الموجودة بها
وقال المحقّق السبزواریّ فی تعلیقته على الأسفار: «وإن سألت عن الحقّ فأقول: عدم كون هذه المادّیات والظلمات أنواراً علمیّة إنّما هی بالنسبة إلینا، وأمّا بالنسبة إلى المبادئ العالیة ـ وخصوصاً بالنسبة إلى مبدء المبادئ ـ فهی علوم حضوریّة فعلیّة ومعلومات بالذات، وإن لم تكن هذه المرتبة من العلم فی مرتبة العلم العنائیّ الذاتیّ. فحصولها للمادّة ینافی العلم فینا، إذ لسنا محیطین فلسنا مدركین نالین لها،وأمّا بالنسبة إلى المحیط بالمادّة وما فیها فحضورها للمادّة حضور له، إذ لم یشذّ المادّة عن حیطته، بل حضورها له بنحو أشدَّ، لأنّ لها حضوراً للفاعل بالوجوب، لأنّ نسبة المعلول إلى فاعله بالوجوب...»
🔰بیان دیدگاه مختار
استاد مصباح رضوان الله تعالی علیه در این زمینه نظر مرحوم سبزواری(ره) را می پذیرند.
در آموزش فلسفه می فرمایند:
«اما بعضی دیگر مانند محقق سبزواری چنین شرطی را در این قسم معتبر ندانسته. ... حق همین قول است.»
ایشان در تعلیقه نهایه نیز از این نظر دفاع می کنند:
«رقم ۳۵۳ :وأمّا علم العلّة بالمعلوم علماً حضوریّاً فیمكن تعلّقه بالموجود المادّیّ بما أنّه مادّیّ. والإشكال بأنـّه لا حضور للموجود المادّی لنفسه فكیف یكون حاضراً للعالِم؟ مندفع بأنّ غیبوبة أجزائه بعضها عن بعض لا تنافی حضورها للفاعل المفیض، كما أنّ تفرّق الزمانیّات لا ینافی اجتماعها فی وعاء الدهر.»
«رقم ۳۸۵:قد مرّ ... أنّ تجرّد المعلوم فی العلم الحضوریّ بالغیر غیر لازم، وأنّ غیبوبة المادّی عن ذاته لا یستلزم غیبوبته عن فاعله المفیض، كیف والمعلول مادّیاً كان أو مجرّداً لیس إلاّ عین الربط بالعلّة فهی مهیمنة علیه ومحیطة به بتمام معنى الكلمة، ولا یتمّ ذلك إلاّ بحضوره عندها.»
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح (ره) 🔹
@PhilosophyofAyatollahMesbah
نظرات فلسفی آیت الله مصباح رحمه الله
نشست علمی “ابتکارات فلسفه اخلاقی علامه مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه“ 👤حجج الاسلام دکتر مجتب
نشست علمی ابتکارات فلسفه خلاقی علامه مصباح یزدی (ره)05.11.1401(1).mp3
23.77M
نشست علمی “ابتکارات فلسفه اخلاقی علامه مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه“
👤حجج الاسلام دکتر مجتبی مصباح و دکتر جمال سروش
چهار شنبه شنب ۵ بهمن ۱۴۰۱
🔰مجمع عالی حکمت اسلامی
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح(ره)
@PhilosophyofAyatollahMesbah
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💬 #تحلیل_و_تبیین | پرونده استادِ فکر
🔍 مروری بر ابعاد شخصیتی مرحوم آیتالله مصباح یزدی
🎙 گفتگو
🎥 نماهنگ
📝 گزیده بیانات
🎨 سخننگاشت
📥 دسترسی👇
https://farsi.khamenei.ir/others-special?id=51908
📜پرسش و پاسخ
🔰تعاریف، تصور هستند یا تصدیق؟
برگرفته از شرح برهان شفاء ج ۱ ص ۳۲۷
🔹سوال :
ما میبینیم گاهی تعاریف و حدود اشیاء را به شکل قضیه و تصدیق بیان میکنند.
آیا می توان این ها را جزء تصدیقات برشمرد؟
🔸جواب:
👤علامه مصباح یزدی رحمه الله
«پاسخ منفی است; زیرا منظور از این قضایا فقط بیان معنای لفظ است، نه بیان حکمی ایجابی یا سلبی در مورد وجود و عدم محمولی برای موضوعی در خارج. پس اینگونه موارد حقیقتاً قضیه (=مشتمل بر تصدیق) نیستند و فقط ظاهری مثل قضیه دارند.»
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح (ره)
@PhilosophyofAyatollahMesbah
📜اجزاء قضيه
برگرفته از
آموزش فلسفه ج ۱ درس ۱۴
تعلیقه علی النهایه رقم ۳۹
علامه مصباح یزدی رحمه الله در آموزش فلسفه می فرمایند :
« درباره اجزاء قضيه، نظريات مختلفي ابراز شده است... ما در اينجا اشاره سريعي به آنها ميکنيم:
بعضي هر قضيه حمليه را مرکب از دو جزء (موضوع و محمول) دانستهاند. بعضي ديگر نسبت بين آنها را هم به عنوان جزء سومي افزودهاند، و بعضي ديگر حکم به وقوع نسبت يا به عدم وقوع نسبت را نيز جزء چهارمي براي قضيه شمردهاند.
برخي بين قضاياي موجبه و سالبه فرق نهادهاند و در قضاياي سالبه قائل به وجود حکم نشدهاند، بلکه مفاد آنها را سلب حکم دانستهاند، و برخي ديگر وجود نسبت را در قضاياي هليه بسيطه (يعني قضايايي که مفاد آنها وجود موضوع در خارج است) و در حمل اولي (يعني قضايايي که مفهوم موضوع و محمول آنها يکي است، مانند «انسان حيوان ناطق است») انکار کردهاند.
🔹نظر مختار استاد مصباح
ایشان در ادامه به بیان نظر مختار می پردازند:
«ولي نبايد ترديدي روا داشت که
1⃣ از ديدگاه منطقي هيچ قضيهاي فاقد نسبت و حکم نميباشد؛ زيرا چنانکه گفتيم قوام تصديق به حکم است و حکم به نسبت بين دو جزء قضيه تعلق ميگيرد.
2⃣ هرچند ممکن است از ديدگاه فلسفي و هستيشناسي، فرقهايي بين قضايا قائل شد.»
🔰حضرت علامه مصباح رحمه الله توضیحی در مورد فرق های که از دیدگاه فلسفی هست در آموزش فلسفه ارائه نداده اند لیکن توضیح آن را در تعلیقه بر نهایة دنبال می کنیم .
ایشان می فرمایند:
أقول: إنّ البحث عن القضایا وأجزائها بحث منطقیّ، وربما تعرّض له الفلاسفة لارتباط بعض الأبحاث الفلسفیّة به كما یلاحظ فی هذا الكتاب.
1⃣فأمّا من الوجهة المنطقیة فلا ریب أنّ قوام القضیّة بما أنّها تصدیق یقابل التصوّر البسیط إنّما یكون بالحكم، ولا معنى لخلوّ قضیّة عنه كائنةً ما كانت، وإلاّ عادت إلى مجموعة من التصوّرات، والحكم یتعلّق بالنسبة بین الموضوع والمحمول، فتعود أجزاء كلّ قضیّة من الوجهة المنطقیّة أربعة.
وأمّا الإشكال بعدم إمكان تحقّق الرابطة بین الشیء ونفسه فی الحمل الأوّلیّ فمندفع بأنّ الموضوع والمحمول فی هذا الحمل وإن كانا متّحدین مفهوماً إلاّ أنّهما متغایران بحسب الوجود فی الذهن، فوجود مفهوم الإنسان فی الذهن مثلاً غیر وجود مفهوم الحیوان الناطق فیه وإن كان المفهوم واحداً. وكذا الإشكال بعدم جواز تحقّق الرابطة بین عدمین أو بین عدم ووجود فإنّه مندفع أیضاً بأنّ الرابطة إنّما تحصل بین المفاهیم الذهنیّة وهی اُمور موجودة لا محالة، وإن لم یوجد لها مصداق فی الخارج. وأمّا الإشكال بأنّ العدم لا شیئیّة له ولا تمایز فلا یكون رابطاً فمندفع بأنّ للعقل أن یعتبر له ثبوتاً وتمایزاً بتبع الوجود، ویعتبره رابطاً بتبع رابطیّة الوجود المنسوب إلیه، فكما أنّ للعقل أن یعتبر عدم العلّة علّة لعدم المعلول فی الخارج فله أن یعتبر عدم ارتباط الموضوع بالمحمول رابطة عدمیّة بینهما. وهذا هو سبب الاستثناء فی كلام الاُستاذ(دامظلهالعالی) بقوله «إلاّ بحسب الاعتبار الذهنیّ». ومفتاح حلّ كثیر من هذه المشكلات هو تحقیق مراتب الذهن كما أشرنا إلیه غیر مرّة.
2⃣أمّا من الوجهة الفلسفیّة فالحمل الأوّلیّ بمعنى حمل المفهوم على نفسه خارج عن نطاق البحث الفلسفیّ إطلاقاً، إلاّ أن یعمَّم بحیث یشمل ثبوت الشیء لنفسه فی الخارج، وثبوت المفهوم لمصداقه العینیّ بالذات (الحمل الذاتیّ) ولتحقیق القول فیه مقام آخر.
وأمّا الهلیّة البسیطة فالعقل بعد تحلیله المعلوم إلى مهیّة ووجود، وبعد ملاحظته أنّ للمهیّة أن تتّصف بالوجود وأن لا تتّصف یحصل له ثلاثة مفاهیم: موضوع هو المهیّة، ومحمول هو الموجود، ونسبة حاكیة عن الاتّصاف، فإن كانت المهیّة موجودة حكمت النفس بثبوت النسبة وإلاّ لم تحكم بثبوتها. ففی هذا الجوّ التحلیلیّ وفی وعاء الاعتبار الذی ینفكّ فیه حیثیّة المهیّة عن الوجود ویعتبر للمهیّة ثبوت وتقرّر لا مجال لإنكار النسبة بینهما. فبعد هذا التحلیل یكون الحكم فی الهلیّة البسیطة أیضاً بثبوت شیء هو الوجود لشیء آخر هو المهیّة، ویكون من مصادیق القاعدة المعروفة «ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبت له» ولهذا یستدلّ بها لإثبات الوجود الذهنیّ كما سیأتی فی محلّه، وإن لم یكن تغایر بینهما فی وعاء الخارج وكان الحكم فی الحقیقة بثبوت شیء لا ثبوت شیء لشیء. فإنكار النسبة فی الهلیة البسیطة یبتنی على نظرة فلسفیّة خاصّة ولا ینافی إثباتها حسب نظرة فلسفیّة اُخرى، كما لا ینافی اثباتها حسب النظرة المنطقیّة.
نعم، یختلف الحكم من الوجهة المنطقیّة والوجهة الفلسفیّة فی السوالب. فمن الوجهة المنطقیّة تكون القضیّة السالبة أیضاً واجدة للحكم بخلافها من الوجهة الفلسفیّة. وهذا الاختلاف أیضاً راجع إلى اختلاف مراتب الذهن كما أشرنا إلیه»
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح (ره)
@PhilosophyofAyatollahMesbah
📜معقول ثانی دانستن مفهوم جوهر
برگرفته از
آموزش فلسفه ج ۲ درس ۴۱
شرح برهان شفا ج ۴ص ۲۹۰_۲۹۱
تعلیقه علی النهایه ص۱۵۵ رقم ۱۱۲
هم اندیشی معرفت شناسی ج ۲ ص ۴۰۸_۴۰۹
علامه مصباح یزدی رحمه الله در آموزش فلسفه می فرمایند :
«بهنظر ميرسد كه مفهوم جوهر و عرض از معقولات ثانيه فلسفي است كه از مقايسه موجودات با يكديگر بهدست ميآيد؛ مثلاً هنگامي كه انسان وجود حالات نفساني (و نه ماهيت آنها) را با وجود نفس (و نه ماهيت آن) مقايسه ميكند، ميبيند كه تحقق كيفيات انفعالي، مانند ترس و اميد، شادي و اندوه و... قائم به وجود نفس است بهگونهاي كه با فرض عدم وجود نفس، جايي براي وجود آنها باقي نميماند. برخلاف وجود نفس كه نيازمند به آنها نميباشد و بدون آنها هم قابل تحقق است. با توجه به اين مقايسه و سنجش، موجودات را به دو قسم تقسيم ميكنيم و دسته اول را «عرض» و دسته دوم را «جوهر» ميناميم.»
🔰برخی با توجه به متن فوق گمان کرده اند علت اینکه حضرت علامه جوهر را معقول ثانی دانستهاند صرفا به خاطر این است که از راه مقایسه به دست می آید.
ولی می توان در بیانات دیگر ایشان به علت این امر به صورت کامل پی برد.
ایشان در شرح برهان شفا می فرمایند:
«آیا مفهوم جوهر، مفهوم ماهوی است یا نه؟ ...این از مطالب خیلی مشهور و مسلم از زمان ارسطو بود که جوهر، جنس عالی است و از قبیل مفاهیم ماهوی است، ولی در کلمات بهمنیار این اشکال را می بینیم که از کجا مفهوم جوهر، جنس باشد؟ شاید یک مفهوم عرضی باشد که بر انواع جواهر حمل می شود؛ و گویا خود ایشان متمایل بود که مفهوم جوهر را، مفهوم عرضی بداند.... در بحث های فلسفی ملاحظه کردید که ما نظر بهمنیار را تایید می کنیم که جوهر، مفهوم جنسی و از قبیل مقولات نیست. جوهر و عرض دو مفهومی هستند که از نحوه وجود شیء حکایت می کنند . اگر مفاد مفهومی وجود لافی الموضوع داشته باشد، می گوییم جوهر است و اگر وجود فی الموضوع داشته باشد، می گوییم عرض است.
ایشان در تعلیقة نهایة نیز می فرمایند:
«الفرق بین مفهوم العرض ومفهوم الجوهر بأنّ الأوّل منتزع من نحو وجود الشیء دون الثانی تحكّم، فإنّ الجوهر هو الذی یوجد لا فی موضوع والعرض هو الذی یوجد فی موضوع، ولازمه أنیكون كلاهما من الاعتبارات العقلیّة والمعقولات الثانیة الفلسفیّة كما اختار فی حكمة الإشراق، وقال فی التحصیل: «ولعلّ نسبة الجوهر إلى ما تحته فی أنّ الجوهر لازم نسبة العرض إلى ما تحته ـ إلى أن قال ـ فیشبه أن یكون الجوهریّة من لوازم الجسم وغیره ممّا هو تحت الجوهر».»
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح (ره)
@PhilosophyofAyatollahMesbah
📜بررسی اعتبار قضایای تجربی با تمسک به قواعد فلسفی (۱)
🔰قاعده: «الامر الدائمی أو الاکثری لیس اتفاقیا والقسر الدائمی أو الأکثری محال»
برگرفته از
آموزش فلسفه ج ۲ درس ۳۴
تعلیقه علی النهایه ص۴۱۷رقم ۳۷۰
رهیافت ها و رهآوردها ج۱ ص ۱۲۱
شرح برهان شفا ج ۱ ص ۱۰۷، ۲۷۸
شرح برهان شفا ج۳ ص ۳۸۲
علامه مصباح یزدی رحمه الله در آموزش فلسفه می فرمایند :
«منطقيين -در مقام -بيان -اعتبار قضاياي- تجربي -گفتهاند كه -تلازم- دو پديده -به طور دائم -يادراكثر موارد، نشانه عليت- و معلوليت -آنهاست؛ زيرا تقارن -دائمي -يا اكثري- بهطوراتفاق ممكن نيست.
درباره اين بيان بايد گفت اولاً، اين قضيه كه امر اتفاقي، دائمي و اكثري نميشود و به اصطلاح، قسر اكثري و دائمي محال است، احتياج به اثبات دارد و ثانياً، اثبات تلازم دائمي يا اكثري دو پديده، كاري قريب به محال است و هيچ آزمايشگري نميتواند ادعا كند كه اكثر موارد تحقق دو پديده را آزمايش كرده است.»
همچنین ایشان در تعلیقه بر نهایه می فرمایند:
«وأمّا التجربیّات فیرد علیها ما یرد على المحسوسات من احتمال الخطأ، لابتنائها على المحسوسات. ثمّ إنّ فیها إشكالاً من جهة اُخرى، وهو أنّ تعمیم الحكم من الموارد التی اُجریت علیها التجربة إلى غیرها یحتاج إلى ضمّ مقدمة اُخرى، فما هی تلك المقدّمة؟
وقد ذكر المنطقیّون أن تلك المقدّمة هی أنّ الأمر الدائمیّ أو الأكثریّ لیس اتّفاقیاً وأنّ القسر الدائمیّ أو الأكثریّ محال.ویلاحظ علیه أنّ هذه المقدّمة لیست بدیهیّة، فما یبتنی علیه أولى بعدم البداهة. مضافاً إلى أنّ اختبار أكثر الموارد غیر متیسّر فضلاً عن جمیعها، فكیف یُعلم باندراج موارد التجربة المحدودة فی مفاد هذا الكبرى النظریّة على فرض كونها یقینیّة؟»
ایشان در شرح برهان شفا به این نکته اشاره می کنند که:
«اینکه مجربّات... از قضایای بدیهی ثانوی شمرده شدهاند، محل تأمل است، چراکه برخی از آنها یقینی هم نیستند ... چون برخی از کبریاتی که اینگونه قضایا بر آنها استوارند کبریاتی یقینی و عقلی نمیباشند مثل قاعده «قسر اکثری» که حداقل مصداقیابی و تعیین مجرای آن در عالم خارجْ متعسّر بل متعذّر است.»
همچنین در صفحه۲۷۸ بیان می دارند که:
« مشهور منطقیان، تجربیات را از جمله بدیهیات میشمارند در حالی که دیدیم در تجربه همواره قیاسی مطوی وجود دارد که کبرای آن یک قضیه نظری است و آن این است که اتفاق دائمی و اکثری محال است و حکمی که مبتنی بر یک امر نظری باشد خود نیز نظری خواهد بود و نه بدیهی. پس تجربیات را نمیتوان از جمله بدیهیات شمرد، هرچند بدیهیات ثانویه باشند.
تطبیق کبرای مذکور (اتفاق دائمی و اکثری محال است) بر موارد تجربه فرع این است که ما اکثر موارد را تجربه کنیم، در حالی که چنین چیزی میسور نیست. یعنی ما نمیتوانیم یقین کنیم که اکثر افراد و موارد یک ماهیت را بررسی کردهایم تا نسبت به موارد اقل دیگر بگوییم اتفاقی و تصادفی نیست.»
در رهیافتها نیز مطلب به شرح ذیل است:
«درباره تجربیات بزرگان حکمت و منطق معتقدند وقتی با تکرار مشاهده مواردی از یک حادثه را دیدیم چنین قیاسی در ما پیدا میشود که فلان پدیده اکثراً به فلان نحو اتفاق میافتد آنگاه نوبت به کبرای قیاسی عقلی میرسد که عبارت است از امر اکثری یا دائمی اتفاقی نیست یا قسر دائمی یا اکثری محال است. هم در صغرای این قیاس و هم در کبرای آن میتوان مناقشه کرد:
اشکال صغرای قیاس بالا این است که اگر مثلاً صد مورد آهن را آزمودیم و مشاهده کردیم که همۀ آنها فلان حالت را در فلان شرایط پیدا کردند چگونه می توانیم ادعا کنیم آهن اکثراً يا دائماً این حالت خاص را پیدا میکند؟ آزمودن اکثر موارد یک پدیده در وسع هیچ دانشمندی نیست؛ چه رسد به تمام موارد یک دانشمند هر اندازه هم زمان و امکانات آزمودن در اختیار داشته باشد ممکن است بتواند مثلاً ده هزار آهن را بررسی کند؛ ولی نسبت ده هزار آهن به همۀ آهن های عالم از ابتدای خلقت عالم تا پایان آن نسبت اکثر به تمام موارد است یا نسبت اقل یا اقل اقل به تمام موارد؟ اگر صغرای قیاس احراز نشد چگونه میتوانیم کبرا را بر آن تطبیق دهیم؟
اشکال کبرای قیاس مذکور نیز این است که این مقدمه بدیهی نیست و
از همین روست که بزرگان فلسفه و حکمت دربارۀ این قاعده استدلال آورده اند؛یعنی کبرای قیاسی که میخواهد در یقین به تجربیات واسطه شود امری نظری
است پس قضیه تجربی به طریق اولی نظری و غیر بدیهی خواهد بود.
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح (ره)
@PhilosophyofAyatollahMesbah