داشتم با خودم آروم میخوندم "مرا انداخت پشت گوش، پشتِ .." "ما را کسی نخواست، تو هم گر نخواستی .." به خودم اومدم و تو خیالاتم زدم تو دهن خودم. تو مرامم طعنه زدن و بد صحبت کردن با امام نیست و یه عمر تلاش کردم به مقدرات و خواست امامم نه تنها راضی و صابر باشم که شاکر هم باشم. مگه امام از هرکسی تو این دنیا به من مهربونتر نیست؟ کی جز امام دلسوزتر به خودمه؟ کی جز امام بیشترین محبتها و عشقهارو خرجم میکنه؟ مگه اون امامم نیست..؟ حالا چی شده که با خودم فکر میکنم امامم نمیخوادم؟ و چی بهم اجازه و حق میده که یه شعرو زیرلب بخونم و لب به شکوه باز کنم؟ خدایا منو ادب کن ؛ نذار پیش امامم بیادب باشم ..
پیشاهنگ
-
بر ما برسانید ، دوایی لطفاً !
از غصه مریضیم ، شفایی لطفاً !
در نسخهی ما جای دوا بنویسید . .
یک چای غلیظ کربلایی لطفا
#آقایاباعبدالله ♥️ ؛