eitaa logo
پیشنهادهای ویژهٔ 1403
455 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
آنچه اینجا پیشنهاد میشود برای بهتر شدن حال و روز خودمون و زندگیمونه🌟 حمایتمون کنید.♥️ پایگاه رسمی http://mohebbe.blogfa.com/
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌹 همسران دلتنگ اما صبور ، اگر در میدان رزم با دشمنان نیستند، در زندگی و هنگام رضایت و راهی کردن همسر خود به عرصه دفاع از اسلام و اهل بیت علیهم السلام و آرام کردن دل کوچک و شکسته فرزندان خود جهاد اکبر می‌کنند. شهدا هم به قدری به زندگی و همسر خود عشق و علاقه داشته‌اند که بدون رضایت آنها در این راه قدم برنداشته‌اند. همان کسی که روزی وقتی عبدالله باقری وارد تیم حفاظت شد، مدام دعایش این بود که مسئولین لیاقت جان‌فشانی همسرش را داشته باشند، بعد از چند سال او را راهی میدان سوریه می‌کند و راضی به رضای خداوند می‌شود. هرچند دوری از همسرش، او را مردد کرده بوده و نمی‌توانست بگوید برو یا  نرو اما عشق به حضرت زینب سلام الله علیها و اهل بیت، او را در این نبرد عشق و وابستگی دنیایی پیروز می‌کند و همسر را راهی دفاع از حریم عقیله بنی‌هاشم سلام الله علیها می‌کند. 🌹 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🇮🇷❤️⊱◍━━━╯
🌹 🌹 این شهید والا مقام بر پیراهن خودش دست نوشته ی جالبی درج کرده بود: در سینه شراره های غم میریزیم خون، پای ورودی حرم میریزیم گر پا بگذارید به صحن زینب سلام الله علیها والله زمانه را به هم میریزیم ما جلوه ای از یک غضب عباسیم بر حرمت ناموس خدا حساسیم لبیک یا زینب سلام الله علیها ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🇮🇷❤️⊱◍━━━╯
🌹 🌹 در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه". گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم". رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط". جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!". گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه". گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد". گفتم:" چه کاری؟" با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم 📙حکایت فرزندان فاطمه1،ص34 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🌸⊱◍━━━╯
🌹 🌹 شهیدگمنـٰام‌ یعنی🕊️ شهیدی که‌ دنیـا را، حتۍ به‌ اندازه‌ یک نام‌ نخواست... خوش‌ نام‌ تویی‌ گمنام‌ منم ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🌸⊱◍━━━╯
🌹 🌹 گزارشگر رادیو رفت جلویش و پرسید : پیامتان برای مردم چیست ؟ رضا پیام نداد. گفت : وصیت من این است که مردم متحد باشند ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🌸⊱◍━━━╯
🌹 🌹 🌱تو چه کرده‌ای؟ که خدا همه‌ات را برای خودش خواست؛ و نصیب ما چیزی نگذاشت! حتی نامی، نشانی .... ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🌸⊱◍━━━╯
🌹 🌹 تو بگو چشم هایت تشنه کدامین نسیم آشناییست که هر روز صبــح تا نامی از عشق می برم خورشید را در آغوش میکشی... ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🌸⊱◍━━━╯
🌹 🌹 آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر  دلی میخواد به وسعت خود آسمون مردان آسمونی بال پرواز نداشتن  تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن پیشنهاد عضویت در کانال👇👇 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┅┄ @Pishnhadevijeh1400 ╰━━━◍⊰🌸⊱◍━━━╯
🌹 قمقمه ها را پُر از می‌کردند ؛ امّــا در دل آرزو داشتنـد شوند ... پیشنهاد عضویت در کانال👇👇 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅🌸❅┅┅┅┄ @Pishnahadatevijeh1401 ╰━━━◍⊰🌸⊱◍━━━╯
🚀چند روز بعد از عملیات؛ یک نفر رو دیدم که دستش کاغذ و خودکار گرفته بود..! هرجا می‌رفت همراه خودش می‌بُرد از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟ 🚀گفت: آرپی جی زن بوده توی عملیات اونقدر آرپی‌جی زده که دیگه نمی‌شنوه ..! باید براش بنویسی تا بفهمه ... پیشنهاد عضویت در کانال👇👇 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅💠❅┅┅┅┄ @Pishnahadatevijeh1401 ╰━━━◍⊰💠⊱◍━━━╯
‍ ‍ 🌸🍂 🍂🌸 🥀 🖌بخشی از وصیتنامه بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع ها این نفس سرکش سراغ من می آمد و مرا گول می زد، وسوسه می شدم، نق می زدم، در درونم اعتراض ایجاد می شد اما خدا مرا کمک می کرد، متوجه می شدم، پشیمان می شدم، توبه می کردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا می پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم... پیشنهاد عضویت در کانال👇👇 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅💠❅┅┅┅┄ @Pishnahadatevijeh1401 ╰━━━◍⊰💠⊱◍━━━╯
هر روز وقتی بر می گشتیم، بطری آب من خالی بود، اما بطری (شهید) مجید پازوکی پر بود. توی این حرارت آفتاب لب به آب نمی زد. همش دنبال یک جای خاصی می گشت. نزدیک ظهر، روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت هشت متر نشسته بودیم و دیدیم که مجید بلند شد. خیلی حالش عجیب بود تا حالا این طور ندیده بودمش؛ هی می گفت پیدا کردم این همون بلدوزره و.. یک خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند، روی سیم خاردار دو شهید افتاده بودند که به سیم جوش خورده بودند و پشت سر آن ها چهارده شهید دیگر. مجید بعضی از آن ها را به اسم می شناخت مخصوصا آنها که روی زمین افتاده بودند مجید بطری آب را برداشت، روی دندان های جمجمه می ریخت و گریه می کرد و می گفت: « بچه ها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم.به خدا نداشتم ! تازه، آب براتون ضرر داشت…» مجید روضه خوان شده بود و… . پیشنهاد عضویت در کانال👇👇 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅💠❅┅┅┅┄ @Pishnahadatevijeh1401 ╰━━━◍⊰💠⊱◍━━━╯
🌷من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهد و الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. شک نيست كه همه بايد اين راه را برويم و بسوی حق و سرنوشت خويش بشتابيم .(امام خميني ) 🌷ای مادران پيش نياييد كه از رفتن فرزندانتان به جبهه ها جلوگيری كند كه بعد از مرگ در محضر خدا نمی توانيد جواب زينب را بدهيد كه تحمل 72 شهيد را كه در صحرای كربلا پس از دلاوريهای بسيار به شهادت رسيدند، و ای خانواده های شهدا تا آنقدر مي توانيد مقاومت كنيد و برای شهيد خود گريه نكنيد كه دشمنان خوشحال می شوند. اي جوانان نكند كه در رختخواب ذلت بميريد كه حسين علیه السلام در ميدان نبرد شهيد شد. 🌷ای جوانان خدا نكند كه به ذلت بميريد كه علی علیه‌السلام در محراب عبادت به شهادت رسيد و اگر بخواهيد در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هيچگاه زبان به شكايت نگشائيد و آنچه كه از قدر و منزلت الهی شما می كاهد بر زبان نياوريد. والسلام ابوالقاسم منصوری نسب پیشنهاد عضویت در کانال👇👇 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅💠❅┅┅┅┄ @Pishnahadatevijeh1401 ╰━━━◍⊰💠⊱◍━━━╯
🖌‍ نقل از: حمید مراد زاده از پایان سربازی من چند ماه گذشت. به دنبال کار بودم، اما هرجا می رفتم بی فایده بود. می گفتند: فرم را تکمیل کن و برو! بعدا خبر میدهیم. دیگر خسته شده بودم. هرچه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم. البته خودم مذهبی و بسیجی و... نبودم، فقط به نمازم اهمیت می دادم. ولی خیلی شهید تورجی را دوست داشته و دارم. من از طریق یکی از بستگان که در جبهه همرزم شهید تورجی بود با او آشنا شدم. نمی دانم چرا ولی علاقه قلبی شدیدی به او دارم. بعد از آشنایی با او در همه مشکلات، خدا را به آبروی او قسم میدادم. رفاقت با او باعث شد به اعمالم دقت بیشتری داشته باشم. هرهفته حتما به سراغ او می رفتم. مواظب بودم گناهی از من سر نزند. من به واسطه این شهید بزرگوار عشق و علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) پیدا کردم. یکبار به سر مزار شهید تورجی رفتم. وضو گرفتم. شنیده بودم شهید تورجی به نماز شب اهمیت می داد. من هم نماز شب خواندم، بعد هم نماز صبح وخوابیدم. در خواب چند نفر را دیدم که به صف ایستاده اند. شخصی هم در کنار صف بود. بلافاصله شهید تورجی از پشت سر آمد و به من گفت: برو انتهای صف! شخصی که در کنار صف ایستاده بود به من نگاهی کرد، اما به احترام تورجی چیزی نگفت. از خواب پریدم. همان روز از گزینش شرکت آب اصفهان تماس گرفتند. یکی از دوستانم آنجا شاغل بود. گفت: سریع بیا اتاق مسئول گزینش! وقتی رفتم دوستم گفت: چرا اینطوری اومدی؟ چرا کت و شلوار سفید پوشیدی؟! وارد دفتر مسئول گزینش شدم. یکدفعه رنگم پرید! این همان آقایی بود که ساعاتی قبل در خواب دیده بودم، کنار صف استاده بود. فرم را از من گرفت، نگاهی کرد و پرسید: مجردی؟! کمی نگاهش کردم. گفتم: اگر اینجا مشغول به کار شوم حتما متاهل می شوم. نگاهی به من کرد و گفت: واقعا اگر مشکل کار تو برطرف شد زن میگیری؟ من هم که خیالم از استخدام راحت شده بود شوخی کردم و گفتم: نه، دختر می گیرم! خندید و پایین فرم مرا امضا کرد. فرم را به مسئول مربوطه تحویل دادم. باورش نمی شد، گفت: صد تا لیسانس تو نوبت هستند، چطور برگه شما رو امضا کردند؟! مشکل کار برطرف شد. با عنایت خدا مشکل ازدواج هم برطرف گردید. با دختر یکی از بستگان ازدواج کردم. وقتی مراسم عقد تمام شد با همسرم رفتیم بیرون. گفتم: خانم می خوام شما رو ببرم پیش بهترین دوستم! خیلی تعجب کرد. ما همان شب رفتیم گلستان شهدا کنار مزار شهید تورجی. عروسی ما شب ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود. رفتم سر مزار محمد. گفتم: تا اینجای کار همه اش عنایت خدا و لطف شما بوده. شما مرا با حضرت زهرا سلام الله علیها آشنا کردی. از این به بعد هم ما را یاری کن. بعد هم کارت عروسی را سفارش دادم. علی رغم مخالفت برخی از بستگان روی کارت نوشتم: سرمایه محبت زهراست سلام الله علیها دین من، دین خویش را به دو دنیا نمی دهم گر مهر و ماه را به دو دستم نهد فلک یک ذره از محبت زهرا سلام الله علیها نمی دهم آخرین روزهای سال 88 فرزند ما به دنیا آمد. قرار شد اگر پسر بود نامش را من انتخاب کنم. اگر هم دختر بود همسرم. فرزند ما دختر بود. همسرم پس از جستجو در کتابهای اسم و... نام عجیبی را انتخاب کرد. اسم دختر ما را گذاشت: دیانا خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم. وقتی همه رفتند شروع به صحبت کردیم. خیلی حرف زدم. از هر روشی استفاده کردم اما بی فایده بود، به هیچ وجه کوتاه نمی آمد. گفتم: آخه اسم قحطی بود. تو که خودت مذهبی هستی! لااقل یه اسم ایرانی انتخاب کن. دیانا که انتخاب کردی یعنی الهه عشق رُم! وقتی هیچ راه چاره ای نداشتم سراغ دوست عزیزم رفتم. به تصویر محمد خیره شدم و گفتم: محمد جان اینطور نگاه نکن! این مشکل رو هم باید خودت حل کنی! صبح روز بعد محل کار بودم. همسرم تماس گرفت. با صدایی بغض آلود گفت: حمید، بچه ام! رنگم پریده بود. گفتم: چی شده؟ خودت سالمی؟! اتفاقی افتاده؟! همسرم گفت: چی می گی؟! بچه حالش خوبه. اگه تونستی سریع بیا! ...فرمودند: شما ما را دوست دارید؟ گفتم: خانم جان، این حرف را نزنید. همه زندگی ما با محبت شما خانواده بنا شده. بعد گفتند: این دختر شماست؟ برگشتم و نگاه کردم: شوهرم و شهید تورجی در کنار دخترم نشسته بودند. با هم صحبت می کردند. آن خانم مجلله پرسید: اسم فرزندت چیست؟ من یکدفعه مکثی کردم و گفتم: فاطمه بعد هم از خواب پریدم! حالا این شناسنامه را بگیر و برو! اسم فرزندم را درست کن. 📘کتاب: یا زهرا سلام الله علیها (خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده) ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎┄┄┅┅❅.🌹.❅┅┅┅┄ @Pishnahadatevijeh1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت 🥀 و امر به معروف و نهی از منکر ✅ غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود ✔️ امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمی‌کرد. @Pishnahadatevijeh1401
🌹 دائما رصد می کرد حرف آقا را... گفت فلانی صحبت آقا را گوش دادی؟ من دیشب یکبار بعد اخبار صحبت آقا را از شبکه یک گوش دادم و دیدم،یکبار هم رفتم دوباره از اینترنت گوش دادم از سایت آقا ،دفعه سوم داشتم متن یا صحبت را دوباره می خوندم،خانمم گفت ای بابا چه خبره؟چند بار مگه گوشی می دی؟؟؟ می گفت فلانی صحبت های آقا را باید خیلی گوش بدیم. پ ن: با این خصلت بود که شده بود و لازم لکم لاحق... یعنی درست تو صراط مستقیم آقا راه می رفت. خدایش بیامرزد. 🌷 @Pishnahadatevijeh1401