eitaa logo
✨پلاک 313✨
600 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
99 فایل
✨پلاک 313✨ کپی آزاد ولی چه زیباتر که همراه با ایدی و نشانی کانال باشد💫 کانال پلاک ۳۱۳ با کلی اخبار و مطالب جذاب و بروز 🥰 با ما همراه باشید و به دوستاتون معرفی کنید 💞 جهت ارتباط با مدیر کانال : @Fatemehpkh لینک کانال :https://eitaa.com/Plaque313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#سواد_رسانه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اعتراف یک مامور اطلاعاتی امارات و عربستان: اکانت هایی راه اندازی کردیم 🔹"پروژه اختلاف بین شیعه و سنی جواب نمی دهد به همین دلیل تفرقه شیعی _ شیعی را استارت زدیم؛ اکانت هایی راه اندازی کردیم به زبان فارسی که عراقی ها را فحش دهد و اکانتهایی از قبائل مختلف عراقی راه اندازی کردیم تا فارس ها را فحش دهد!" ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ #کانال_بانوان_برتر_نطنز👇🌿🌹 http://eitaa.com/joinchat/1723072529C5bd6245720 ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓امروز سه شنبه ﷽ ☀️22مهر1399 ✨🌸✨ 🌙25صفر1441 🎄14اکتبر 2020 ✨ذکر امروز: صد مرتبه ✨ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین ✨ ✍حدیث روز ☘امام علی علیه‌السلام فرمودند: 🌴اگر کسی را گرامی بداری، در حقیقت خودت را گرامی داشته‌ای و حیثیت خویش را با آن آراسته‌ای. بنابراین به خاطر خوبی و احترامی که به خودت کرده‌ای، از دیگری انتظار سپاسگزاری نداشته باش. 🍃اَللَّھُـمَ ؏ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🍃 #کانال_بانوان_برتر_نطنز👇 🏴🌹 ✅http://eitaa.com/joinchat/1723072529C5bd6245720🌺
🌷 شهـدا، شاهـد بر باطـن و حقیقـت عالمنـد❣ شهیـد آویـنی ســلام بر شهیدان♥️ و ســلام امام زمانم...🍃 🏴
از عجیب ترین تا خطرناک ترین علائم ابتلا به کرونا
تفاوت‌های کرونا، سرماخوردگی و آنفلوآنزا
۶ راه پیشگیری از کرونا
اولین اقدام ضروری درصورتِ تماس با فرد مبتلا به کرونا چیست !؟🤔🦠 ▫️لیسا لی، از کارشناسان سلامت عمومی که پیش از این در مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌ها در آمریکا فعالیت داشته در اظهاراتی گفت: اگر در معرض کروناویروس قرار گرفته‌اید به قرنطینه بروید و به سرعت خود را از دیگران دور کنید و دوره قرنطینه را برای ۱۴ روز ادامه دهید ▫️به طور میانگین، حدود ۴ تا ۵ روز زمان می‌برد تا شخصی که با بیمار آلوده به کروناویروس در تماس بوده علائم بیماری را در خود مشاهده کند. دوره نهفتگی ویروس می‌تواند از ۲ تا ۱۴ روز ادامه پیدا کند و به همین دلیل است که توصیه می‌شود دوره قرنطینه صرف نظر از نتیجه تست و وضعیت سلامت فرد، باید ۲ هفته کامل ادامه داشته باشد
این شعر آدم رو کجاها که نمیبره👌😔 ‌ بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن والاترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود باوجود سوز و سرمای شدید ریزعلی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود همکلاسی های درد و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می شد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچ ها که بودش روی دوش ای معلم نام و هم یادت بخیر یاد درس آب و بابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشق ها را خط بزن. لینک join👇 https://telegram.me/joinchat/AAAAADu3LmDPiwJawV96eQ
هدایت شده از در هر حال کتــاب💕
📚 (۱) وقتی زکریا به خانه برگشت، دسته های عزاداری از جلوی خانه ما رد شده بودند. من هنوز همان جا ایستاده بودم و گریه امانم نمی داد. زکریا با دیدن گریه های من حالش گرفته شد. پرسید: «ننه رقیه برای چی داری گریه می کنی؟» با همان بغض گفتم: «وقتی به دنیا اومدی و همون بچگی مجبور شدم بفرستمت اتاق عمل، من تو رو نذر امام حسین علیه السلام کردم، آرزو دارم تورو وسط دسته های عزاداری ببینم. اون وقت این همه هیئت میاد از جلو در خونه ما رد میشه با دوستات رفتی دنبال بازی؟» گریه من و تلنگر صحبت هایم و برکت نام امام حسین علیه السلام، زکریا را زمین زد، خرد شد و گویی دوباره از نو ساخته شد. 📚 برشی از کتاب (۲) دستش را که گرفتم یخ کرده بود، پاهایش می‌لرزید، رو به من گفت: عزیز نمی‌تونم راه برم، منو بغل می‌کنی؟ یک دستی فاطمه را بغل کردم و با دست دیگرم دوچرخه‌اش را گرفتم و راه افتادم، فاصله زیادی تا خانه نبود ولی آن چند دقیقه خیلی سخت گذشت، فاطمه محکم دستانش را دور گردن من انداخته بود و آرام اشک می‌ریخت و من مجبور بودم مثل همیشه نقش مادری را بازی کنم که قرار است سنگ‌ صبور این خانواده باشد. هر چه جلوتر می‌رفتیم فاطمه محکم‌تر مرا بغل می‌کرد، می‌دانستم آغوش پدر می‌خواهد، حال خودم هم تعریفی نداشت، غربت خودم و دختر را حس می‌کردم و روزهای سختی که قرار است بعد از این داشته باشیم. ‌ ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046