با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروح من ای کاش با تو
در خاک بگذارند نیم دیگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را
باور نمی كردم كه روزی پيش چشمم
از پا بيندازد غلافی همسرم را
تو بین آتش رفتی و من گُر گرفتم
حالا بیا و جمع کن خاکسترم را
هرشب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را
ديروز اگر در پيش طفلانم حرم سوخت
فردا بسوزانند با طفلان حرم را
از كربلا ديشب صدایی را شنيدم
انگار طفلی گفت عمه معجرم را...
#نـوكــر_نـوشــت:
#زهرا_جان💔
غربتم با بودن زهرا نمی آمد به چشم
روزگاری تکیه گاهی داشتم یادش بخیر
گرد آوری سرگرد مجاهد
چه خوب شد به غلامیاش انتخاب شدیم
دعای فاطمه بودیم مستجاب شدیم
به هر کتیبه قسم مادرش صدامان زد
اگر که گریه کن محفلش حساب شدیم
به قدر بال مگس چشمهایمان تر شد
و صاحب دو سه تا کوهی از ثواب شدیم
همیشه بیشتر از احتیاجمان دادند
به من بگو درِ این خانه کی جواب شدیم؟
میان این همه عنوان به لطف حضرت حق
گدای گلپسر فاطمه خطاب شدیم
میان روضهی سنگین ماتمش هرشب
شبیه شمع همه ذره ذره آب شدیم
همین که از لب خشکیده و عطش خواندند
کنار تک تک اهل حرم کباب شدیم
حسین خواسته که ما دخیل دستانِ
گره گشای علی اصغر رباب شدیم
#نـوكـر_نـوشـت:
#حسین_جان💔
هرچه میخواهی بگیر اما سلامم را نگیر
من به عشق این سلام صبحگاهی زنده ام
گردآوری : سرگرد مجاهد
ع.س ف. ا. ش محمودآباد
✅