#رمان_طنز_و_کلکی😁😋
بچرو تو بغلم گرفتم و شروع کردم به بازی کردن باهاش، سهیل اومد بالا سرم وروبه سورنای تو بغلم گفت:وای وای چه پسر نازی،میای بغل عمو؟
صورتمو به حالت چندش جمع کردم و گفتم:واه واه چه عموی بد ریختی! برو ...برو پیشته
سهیل اخمی کرد و گفت:من زشتم؟
دهنمو کج کردم و گفتم:ن پ من زشتم!
یه تایه ابروشو بالا انداخت و گفت:این حرفا برات عاقبت خوبی نداره خانم خانما.
لبخند کجی زدم و گفتم:مرد عمل نیستی!
شیطون خندید و گفت:مرد عملم بهت نشون میدم ...
http://eitaa.com/joinchat/1708589075Cfd15129396
یه رمان سراسر هیجان🙈😁⭕️
با پایانی غیر منتظره💯💢♨️