#مواسات_شهیدان
🕊خدمت در سیره شهید علی محمودوند
🌴سرمای فکه، استخوان می ترکاند. توی چادر بخاری روشن می کردیم. یک شب نفت بخاری تمام شده بود. انبار نفت مان هم دور بود. هیچ کس حال نداشت توی آن سرما برود نفت بیاورد.
ترجیح می دادیم از سرما بلرزیم؛ ولی از رختخواب جدا نشویم. توی خواب و بیداری صدای خالی کردن شیشه های نوشابه پر از نفت توی بخاری را شنیدم.
سرم را از زیر پتو آوردم بیرون و چشمم را به زور باز کردم. حدس می زدم کار خودش باشد. علی آقا بود.
📘کتاب یادگاران، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند
#خاطرات_شهدا
#شبتون_شهدایی
پیوستن به سراج👇👇
🎍@pouyesh_seraj🎍
پارجه لباس پلنگی خریده بود، به یک خياطها داد و گفت: يک دست لباس كُردي برايم بدوز، روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد، بسيار زيبا شده بود، از مقر گروه خارج شد، ساعتي بعد با لباس سربازي برگشت! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش اومد من هم هديه دادم به او! ساعتش رو هم به یک شخص ديگر داده بود، آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود!
اين كارهاي ساده باعث شده بود بسياري از بچه ها مجذوب اخلاق ابراهيم شوند.
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
📚 کتاب "سلام بر ابراهیم ۱"
#معرفی_شهدا
#معرفی_شهدا
#خاطرات_شهدا
@pouyesh_seraj | 🌷شهيدانه🌷
#مݜقاݩقلاب 🍃
همیشه به پدرم و حاج قاسم نگاه میکردم و تصورم این بود که اگر قرار است روزی اینها شهید شوند ، اول پدرم شهید میشود، زیرا او بدون حاج قاسم نمیتوانست زندگی کند..
دختر شهید #ابومهدی_المهندس
#رفاقت_تا_شهادت
#خاطرات_شهدا
#کلام_شهدا
#خانواده_شهدا
♡ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...👇
💫|@pouyesh_seraj |💫
ماهرمضانراآمدھبودخانھ.
بھعلےمےگفٺ« امسالماھرمضون ازخدا اهدےالحسنیین را خواسٺم ؛ یاشهادٺیا زیارٺ. »
هرشببا موٺورعلےمےرفٺند دعاے ابوحمزه. هر سےشب!
وقٺےدعارامےخواندند، ٺوےحال خودش نبود. نالھمےزد. دادمے ڪشید. استغفار مےڪرد. ازحال مےرفٺ. از دعاڪھبرمےگشٺند، گوشھےحیاط، مےایسٺاد نماز شب مےخواند. زیر انداز هم نمے انداخٺ.
هنوزدسٺشخوبنشدھبود؛ نمے ٺوانسٺخوبقنوٺبگیرد. باهمان حال، العفو مےگفٺ.گریھمےکرد. مےگفٺ« ماھرمضونڪھٺموم بشھ، منهمٺموممےشم. »
منبع:یادگاران، جلد هشٺڪٺاب #شهیدردانےپور، ص 75
#شهیدمصطفیےردانےپور
#مفقود_الاثر
#خاطرات_شهدا
@pouyesh_seraj
✳️ به ما هر دو نفر یک کنسرو داد، به اسرا هر کدام یکی!
📌 روزهای اول چهار اسیر گرفتیم. در یکی از خانههای ابتدای شهر مستقر بودیم. آن سوی حیاط یک اتاق با درب آهنی وجود داشت. رفقا پیشنهاد دادند که اسرا را به آنجا منتقل کنیم تا بعدا به پادگان ابوذر تحویلشان دهیم. اما ابراهیم قبول نکرد و گفت: اینها مهمان ما هستند.
🔻 دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق. سفرهی ناهار پهن شد. با تقسیمبندی ابراهیم، خودمان هر دو نفر یک کنسرو خوردیم اما به اسرای عراقی هرکدام یک کنسرو داد!
🔸 دو روز بعد ابراهیم چهار دست لباس زیر تهیه کرد و گفت: حمام را روشن کن تا اسرا به حمام بروند و تمیز شوند. عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار آمد. اسرای عراقی گریه میکردند و نمیرفتند. مرتب هم اسم ابراهیم رو صدا میکردند. با بیسیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. اسرای عراقی یکی یکی با او روبوسی و خداحافظی کردند. آنها التماس میکردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازهای نمیداد.
#خاطرات_شهدا
عضو شوید ↙️
🎍@pouyesh_seraj🎍
✍خواهر شهید ابراهیم هادی تعریف می کرد که :
یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
️طرف نمازخوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
#شهید_ابراهیم_هادی
#عند_ربهم_یرزقون
#خاطرات_شهدا
به سراج بپیوندید 👇👇👇
@pouyesh_seraj
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
🌹 #خاطرات_شهدا🌷
💠خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی
از سردار شهید حاج احمد کاظمی🌷
🔰هیچ #جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت🚫 كه او #یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا🌷 را نكند.
🔰هیچ نمازی📿 ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند😭 وپیوسته این ذكر:⇜«یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان #احمد بود و بعد گریه می كرد.
🔰از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد😔 اما آن چیزی كه بچه های جبهه با احمد #دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد #تداعی رفتارهای جنگ بود✊ تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
🔰وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد #خرازی می انداخت💭 به یاد #همت🌷 می انداخت حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از #حیای جنگ می انداخت.
#شهید_احمد_کاظمی🌷
پیوستن به کانال شهدایی سراج 👇
🦋 @pouyesh_seraj 🦋
شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیئت؟ دعوتم کردن باید برم بخونم، گفتم بریم با خودم فک کردم شاید یه هیئت بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا، وقتی رسیدیم جلوی هیئت به ما گفتن هنوز شروع نشده، حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه، نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد، وقتی داخل هیئت شدیم جا خوردم، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه، بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه، چشمهاشو بسته بود و میخوند، برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته؟ گفت: بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم، گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه.
🌷شهید حسین معزغلامی🌷
#خاطرات_شهدا
🕯@pouyesh_seraj 🕯
🏴🕊 #دوستان_شهدا 🕊🏴
✍ #برگی_از_خاطرات
همسرم اواخر از کمر درد شبها خوابش نمیبرد. دکتر که رفت تشخیص دادند یک کیست کنار مهره کمرش درآمده و باید عمل شود. دکتر حتی لیست وسایلی که برای عمل نیاز داشت را به علی آقا داده بود.
همان ایام من هم مریض بودم. خب چه بهانهای از این بالاتر که یک نفر قرار عمل دارد یا همسرش مریض است. شهید به راحتی میتوانست به خاطر یکی از این موارد به مأموریت نرود، اما به کار و وظیفهاش
عشق میورزید.
همین عشق و اعتقادی که به هدفش داشت، باعث شد بین محبت خانواده و رفتن به جبهه توازن ایجاد کند و برای جهاد به سوریه برود.
ساده زیست هم بود و خیلی اهل مادیات نبود.
اگر میشنید یک نفر احتیاج دارد، ولو شده با فرستادن غذا به خانهشان سعی میکرد کمکی کرده باشد، اما نکتهای که من در زندگی با ایشان آموختم، صبر در مسائل و مشکلات است. همسرم آدم صبوری بود و این صبر را به من هم منتقل کرد. وگرنه داغ رفتنش را نمیتوانستم تحمل کنم.
🖋روایت_همسر شهید
#شهید_علی_نظری
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
#خاطرات_شهدا
📡 کانال شهدایی سراج 🇮🇷
@pouyesh_seraj 🏴
1.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️شهید مدافع حرم رسول خلیلی
خاطرهی مادر شهید خلیلی از بوی پیراهن خونی شهید🌹
یادشهداباصلوات🌷
#خاطرات_شهدا
•🌱• کانال شهدایی سراج
•✾͜͡🕊@pouyesh_seraj
•••••••••••••••••••••••••••••••
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️انسانیت در جنگ تحمیلی
▫️خاطره ای تکاندهنده و آموزنده از شهید سیدعلیرضا یاسینی
#خاطرات_شهدا
•🌱• کانال شهدایی سراج
•✾͜͡🕊@pouyesh_seraj
•••••••••••••••••••••••••••••••