#خاطره_شهید
برشی از کتاب سربلند
زغال ها گل انداخته بود جوجه ها توی آبلیمو ،پیاز و زعفران حسابی قوام گرفته بود تا آمدم سیخ ها را بگذارم روی منقل ، سروکله اش پیدا شد ، من زودتر نماز خوانده بودم که نهار رو روبه راه کنم ، پرسید : داری چیکار میکنی
-میبینی که میخواهم برای نهار جوجه بزنیم !
-با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگه یه بچه دلش خواست چی اگه یه زن حامله هوس کرد چی ؟
مجبورمان کرد با دل گرسنه بند و بساط را جمع کنیم و برویم جای خلوط تر یک پارک جنگلی پیدا کردیم تک و توک گوشه کنار فرش انداخته بودند برای استراحت کسب تڪلیف ڪردیم که (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟) با اجازه اش همان جا تراق کردیم دور از چشم بقیه.
از نگاه امیر حسین مهرابی
دوست شهید 🌹
🌹 شهید مدافع حرم محسن حججی🌹
🌺✨ @shahidesarboland✨🌺
کشتید، اگر چه شیرِ کرمانی را
سردارِ بزرگ ما سلیـــ🇮🇷ـــمانی را
آمادهی انتــقــام خونیـن باشید
باید بچشید، زهر ایـــ🇮🇷ـــرانی را
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#منتظر.../💞
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
°•|سیدابراهیم|•°:
#خاطره_شهید ♥️
یک روز برای مسابقات کشتی بسیج با مجموعه ما اومده بود بهش گفتم مصطفے این رفيقت تهرانیه! دلم ميخواد روش رو کم کنی!
یک جوابی داد که صدتا پهلوان باید فکر میکرد تا جواب بده...
گفت دایی جمال شاید خدا ظرفیت برد او را بیشتر داده باشه خدا کنه ظرفیت باخت و برد را داشته باشیم اگر نداشتیم و بردیم خطر داره...
مصطفی از همان نوجوانی روش و منش جوانمردانه داشت✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#گردان_مصطفی🌹
╭─♥️〰️🥀〰️♥️─╮
@shahidesarboland
╰─♥️〰️🥀〰️♥️─╯