یادم به سفر مشهد مهدی افتاد.
قبل از عملیات بدر برای اولین بار برام سوغاتی آورد:
دو حبه قند و کمی نمک و یک جانماز.
دیدم مهدی حال همیشگی اش را ندارد.
قسمش دادم که: " تو را خدا از ضامن آهو چی خواستی، مهدی، که این طور شده ای؟" گفت:" فقط یک چیز" "دیگر نمی توانم بمانم، مصطفی. باور کن نمی توانم.
همین را به امام رضا گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات عملیات آخر مهدی باشد"
راوی : مصطفی مولوی همرزم #شهید_باکری
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~