#قسمت3
راه های خودسازی یا تهذیب نفس
الف: راه پیشگیری
راه پیشگیری و جلوگیری از نفوذ رذائل اخلاقی سهل ترین راه تهذیب نفس است. پیش از آنکه انسان به گناهان و رذائل اخلاقی آلوده شود، از صفا و نورانیت فطری برخوردار است و برای انجام کارهای خوب و تخلق به اخلاق نیک آمادگی بیشتری دارد. در این باره علی علیه السلام فرمودند: «غالب الشَّهوۀ قبل قوة ضراوتها»[10] (بر هوای نفس خود غلبه کن قبل از آنکه نیرومند گردد.) زیرا اگر هوای نفس قوی شد، تو را مغرور خود میسازد و به هر طرف که خواست می کشد و در آن صورت نمی توانی در برابرش مقاومت نمایی.
ب: پاکسازی و درمان
بعد از اینکه رذائل اخلاقی در وجود انسان لانه کرد، راههایی وجود دارد که می توان به وسیله آنها با رذائل اخلاقی مقابله نمود. در اینجا به قسمتی از آنها اشاره می نماییم.
1ـ ریاضت نفس
یکی از راههای خودسازی، تمرین کارهای شایسته و دوری از کارهای ناشایسته است. مثلاً کسی که بخیل است خود را به انفاق عادت دهد و اگر ترسو است خود را در معرض چیزهایی قرار دهد که از آنها می ترسد. همچنانکه علی علیه السلام در مورد مقابله و زدودن رذیله ترس می فرماید: «اذا هبتَ من امر فَقَع فیهِ»[11] (هنگامی که از چیزی ترسیدی خود را در معرض آن قرار بده.)
2 ـ ترک تدریجی
برخی بزرگان در مورد شیوه مبارزه با صفات زشت و تزکیه نفس می فرمایند:
«اگر آن همت و توان را در خودمان سراغ نداریم که یک مرتبه همه گناهان را ترک کنیمِ، می توانیم تصمیم بگیریم این عمل را تدریجاً انجام دهیم، ابتدا به عنوان آزمایش، از ترک یا چند گناه شروع کنیم و آنقدر ادامه می دهیم تا در مورد ترک آنها بر نفسمان پیروز گردیم و ریشه آنها را قطع کنیم و تا پیروزی نهایی ادامه می دهیم در عین حال کاملاً مراقبت کنیم مبادا گناهان متروکه دوباره تکرار شوند. معلوم است که با ترک هر گناهی به همان مقدار نفس اماره و شیطان تضعیف می شوند. هر شیطانی که بیرون رود فرشته ای جایگزینش می گردد و هر نقطه سیاه و گناهی که از صفحه دل زائل گردد به همان مقدار بر سفیدی و نورانیتش افزون می شود.[12]
3ـ همنشینی با خوبان
هم نشینی با خوبان موجبات اصلاح نفس و خودسازی را در انسان فراهم می سازد. انسان موجودی است اثرپذیر و بسیاری از صفات و رفتارش را از انسانهای دیگر فرا می گیرد و در واقع همرنگ آنها می شود. دوستی با افراد فاسد، انسان را به فساد می کشد. در این مورد علی علیه السلام فرمودند: «انسان نباید با شخص فاسق و گناهکار دوستی کند. زیرا دوست گناهکار کارهای بدش را خوب جلوه می دهد و میل دارد دوستانش همانند او باشند».[13]
بنابراین کسی که در صدد تهذیب نفس است اگر دوستان و هم نشینان بدی دارد باید از آنها دوری نماید و در مقابل هم نشینی با صالحان و افراد خود ساخته، در انسان انگیزه خودسازی ایجاد می کند. در این خصوص امام سجاد علیه السلام فرمود: «مجالس الصّالحین داعیۀ الی الصّلاح».[14] (مجالس مؤمنین دعوت کننده انسان به سوی صلاح است.)
مراحل خودسازی
علمای اخلاق برای خودسازی یک برنامه چهارمرحلهای پیشنهاد دادهاند که عبارت است از:
الف: مشارطه
از گامهای بلندی که میتوان برای تهذیب اخلاق برداشت، آن است که انسان با خود شرط کند تا برخلاف فرموده خدا رفتار نکند و واجبات را انجام دهد و با صفات رذیله مبارزه نماید. نمازهایش را در اول وقت بخواند. سخن بیهوده نگوید و امثال این موارد. از بعضی از دعاهای امام سجاد علیه السلام بر می آید که آن بزرگوار عنایت خاصی به مساله «مشارطه» داشتند حضرت در دعای 31 می فرماید: «یا ربِّ شرطی الاَّ اعودَ فی مکروهَکَ ... جمیع معاصیکَ» (پروردگارا شرطی در پیشگاه تو کرده ام که به آنچه دوست نداری، باز نگردم و تضمین می کنم به سراغ آنچه که تو مذمت کردی نروم و عهد می کنم که از جمیع گناهانت دوری گزینم.)[15]
ب: مراقبه
مراقبه به این معناست که انسان همواره اعمال و گفتار خویش را تحت نظارت و کنترل خویش در آورد از خویش مراقبت کند تا در دام گناه نیفتد و از صراط مستقیم خارج نگردد. چنین انسانی خواب و خوراک، گفت و شنود و تمام رفتارهای خود را زیر نظر می گیرد و به شدت از خود مراقبت می کند تا کوچک ترین خطایی از او سر نزند در این باره امام علی علیه السلام فرمود: «إجعل نفسَکَ علی نفسک رقیباً»[16] (نفس خویش را مراقب خود قرار بده)
یکی از وظایف مهمی که به هنگام مراقبه باید همواره در نظر داشته باشیم این است که خداوند را ناظر اعمال خود بدانیم، چون خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا»،[17] به درستی که خداوند مراقب اعمال شماست.
#منتظر ..../💞
اللهم عجل لولیک الفرج
🌹🌹به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
———🌹💞🌹———
@shahidesarboland
———🌹💞🌹———
#قسمت3
تفکر و استدلال
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید.» [۱۱] [۱۲]
در این آیه کریمه تصریح شده است که انسان در ابتدای تولد فاقد هرگونه شناختی است و خداوند به انسان حواس را عنایت فرموده تا جهان را به این وسیله مطالعه و بررسی کند و به او ضمیر و قوه تجزیه و تحلیل داده که آنچه را از راه حواس به دست می آورد، در مرحله بعد تعمق کند و از ظواهر گذشته به درون اشیاء و قوانین حاکم بر آنها راه یابد. [۱۳]
← تزکیه و تصفیه نفس
همانطور که صراحتاً در قرآن حواس و قوه تفکر بعنوان ابزار شناخت معرفی شده اند، تزکیه و تصفیه نفس نیز وسیله ای برای شناخت دانسته شده است. [۱۴]
خداوند در قرآن می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد (روشن بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است.» [۱۵]
← مطالعه آثار علمی دیگران
تعلم و یاد گرفتن و خواندن کتاب، یکی دیگر از اسباب و ابرازهایی است که برای شناخت خداوند به آن توجه شده است. [۱۶]
← خودشناسی
یکی از مهم ترین راه های خداشناسی، خودشناسی است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: هر کس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.[۱۷]
اگر انسان خویش را بشناسد، هم مبدأ جهان امکان را می شناسد و هم به معاد ایمان می آورد و حیات ابدی را پیش از هر چیزی می بیند و به آن دل می بندد و هم مسیر بین آغاز و انجام را می شناسد اما اگر خویش را نشناسد، هم مبدأ یعنی خدا را فراموش می کند و هم به معاد و حیات ابدی توجهی ندارد و در واقع با فراموش کردن نفس از همه معارف باز می ماند. [۱۸]
آثار خداشناسی
[ویرایش]
شناخت خداوند -و درک این مطلب که مبدأ و معاد از آن خداوند است- آثار و برکات فراوانی را هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی بشر به دنبال دارد. در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می کنیم.
← آثار فردی
←← ایمان و آرامش در زندگی
بی تردید امروز تمدن بشری و جهش های زندگی ماشینی آثار مسمومی در زندگی انسان ها گذاشته و اکثر انسان ها را دچار نوعی پریشانی خاطر و اضطراب کرده است. آنچه قرآن کریم و روایات و تجارب علمی تأکید می کنند این است که جامعه بشری برای رها شدن از این دغدغه ها و نگرانی ها، باید ایمانش را قوی تر کند. چرا که اعتقاد به خدای متعال و رعایت تمامی لوازم و شرایط بندگی، مستحکم ترین سنگر معنوی و محافظ بشر در مقابل سختی های خرد کننده است. [۱۹]
قرآن کریم در این باره می فرماید:
«آنها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.» [۲۰]
انسان هر چه به خدا ایمان بالاتری پیدا کند، عطش و نیاز درونی اش کم می شود و وقتی قدم در راه ایمان به خدا گذاشت، احساس بی نیازی کرده و به آرامش مطلق می رسد و هرگاه به خدای کاذب (هوای نفس) نزدیک شود، اضطرابش زیاد می گردد. [۲۱]
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
#قسمت3
با توجه به مطالب فصل گذشته و توجه به اینکه کسانی که در این قضیه از عملی شدن تصمیم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جلوگیری کردند همان اشخاصی بودند که فردای همان روز از خلافت انتخابی بهره مند شدند و بویژه اینکه انتخاب خلیفه را بی اطلاع علی علیه السلام و نزدیکانش نموده، آنان را در برابر کار انجام یافته قرار دادند آیا می توان شک نمود که مقصود پیغمبر اکرم در حدیث بالا تعیین شخص جانشین خود و معرفی علی علیه السلام بود؟
و مقصود از این سخن ایجاد قیل و قال بود که در اثر آن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از تصمیم خود منصرف شود نه اینکه معنای جدی آن (سخن نابجای گفتن از راه غلبه مرض) منظور باشد، زیرا اولا:گذشته از اینکه در تمام مدت بیماری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حتی یک حرف نابجا شنیده نشده و کسی هم نقل نکرده است، روی موازین دینی، مسلمانی نمی تواند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که با عصمت الهی مصون است به هذیان و بیهوده گویی نسبت دهد. ثانیا: اگر منظور از این سخن معنای جدیش بود، محلی برای جمله بعدی (کتاب خدا برای ما بس است) نبود و برای اثبات نابجا بودن سخن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با بیماریش استدلال می شد نه با اینکه با وجود قرآن نیازی به سخن پیغمبر نیست، زیرا برای یک نفر صحابی نبایست پوشیده بماند که همان کتاب خدا، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مفترض الطاعه و سخنش را سخن خدا قرار داده و به نص قرآن کریم مردم در برابر حکم خدا و رسول، هیچگونه اختیار و آزادی عمل ندارند.
ثالثا:این اتفاق در مرض موت خلیفه اول تکرار یافت و وی به خلافت خلیفه دوم وصیت کرد وقتی که عثمان به امر خلیفه، وصیتنامه را می نوشت، خلیفه بیهوش شد با این حال خلیفه دوم سخنی را که درباره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفته بود درباره خلیفه اول تکرار نکرد (4).
گذشته از اینها خلیفه دوم در حدیث ابن عباس (5) به این حقیقت اعتراف می نماید، وی می گوید:من فهمیدم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می خواهد خلافت علی را تسجیل کند، ولی برای رعایت مصلحت به هم زدم. می گوید:خلافت از آن علی بود (6) ولی اگر به خلافت می نشست مردم را به حق و راه راست وادار می کرد و قریش زیر بار آن نمی رفتند از این روی وی را از خلافت کنار زدیم[!!!]با اینکه طبق موازین دینی باید متخلف از حق را به حق وادار نمود نه حق را برای خاطر متخلف ترک نمود، موقعی که برای خلیفه اول خبر آوردند که جمعی از قبایل مسلمان از دادن زکات امتناع می ورزند، دستور جنگ داد و گفت:اگر عقالی را که به پیغمبر خدا می دادند به من ندهند با ایشان می جنگم (7) و البته مراد از این سخن این بود که به هر قیمت تمام شود باید حق احیا شود البته موضوع خلافت حقه از یک عقال مهمتر و با ارزش تر بود.
امامت در بیان معارف الهیه
در بحثهای پیغمبر شناسی گذشت که طبق قانون ثابت و ضروری هدایت عمومی، هر نوع از انواع آفرینش از راه تکوین و آفرینش به سوی کمال و سعادت نوعی خود هدایت و رهبری می شود.
نوع انسان نیز که یکی از انواع آفرینش است از کلیت این قانون عمومی مستثنا نیست و از راه غریزه واقع بینی و تفکر اجتماعی، در زندگی خود به روش خاصی باید هدایت شود که سعادت دنیا و آخرتش را تامین نماید و به عبارت دیگر:باید یک سلسله اعتقادات و وظایف عملی را درک نموده روش زندگی خود را به آنها تطبیق کند تا سعادت و کمال انسانی خود را به دست آورد و گفته شد که راه درک این برنامه زندگی که به نام «دین »نامیده می شود راه عقل نیست بلکه راه دیگری است به نام «وحی و نبوت »که در برخی از پاکان جهان بشریت به نام انبیا (پیغمبران خدا) یافت می شود!
پیغمبرانند که وظایف انسانی مردم را به وسیله وحی از جانب خدا دریافت داشته به مردم می رسانند، تا در اثر به کار بستن آنها تامین سعادت کنند. روشن است که این دلیل چنانکه لزوم و ضرورت چنین درکی را در میان افراد بشر به ثبوت می رساند، همچنین لزوم و ضرورت پیدایش افرادی را که پیکره دست نخورده این برنامه را حفظ کنند و در صورت لزوم به مردم برسانند، به ثبوت می رساند.
چنانکه از راه عنایت خدایی لازم است اشخاصی پیدا شوند که وظایف انسانی را از راه وحی درک نموده به مردم تعلیم کنند، همچنان لازم است که این وظایف انسانی آسمانی برای همیشه در جهان انسانی محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعلیم شود یعنی پیوسته اشخاصی وجود داشته باشند که دین خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد.
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
#قسمت3
یک بسیجی:
«باور کردنش سخت است اما یکی از بچه ها پس از 12 سال هر وقت دلش می گیرد به گلزار می رود. بعد برای دیدن بچه ها جلوی عکس هایشان می ایستد و با آنها حال و احوال می کند. او آن قدر جالب با آنها صحبت می کند که اگر ندانی فکر می کنی دارد با یک آدم زنده خوش و بش می کند. در میان حرفهایش سراغ بچه های دیگر را می گیرد. گله می کند. جک می گوید و حتی شکایت می کند. مثلا یکی از بچه های مفقودالاثر، چندین ماه بود که به خوابش نیامده بود و شکایت او را به فرمانده گردان شهیدش می کرد و رسما با عصبانیت و به همراه چند بدوبیراه خودمانی می گفت: «من هر روز پس از نماز صبح دعایش می کنم، اما او به خوابم نمی آید.» یا این که گزارش هفتگی بچه ها را برای آنها ارائه می داد. بچه هایی که گرفتاری برایشان ایجاد شده یا به دنیا آلوده شده اند و... این کار او ادامه داشت تا این که دو ماه با شهدا قهر کرد و می گفت:«خیلی بی معرفتند. دیگه تا کی... آخه قول دادند.»
و اینها را وقتی که تنهایی خودش را در گلزار با شهدا تقسیم می کرد، به آنها می گفت. شاید کسی باور نکند، اما من مطمئنم که او با شهداء رفیق است و بالاتر از آن این که شهدا هم با او رفیق اند.»
•🌸• ↷ #ʝøɪɴ ↯
「°.•✨ @shahidesarboland🍃•°.」
#قسمت3
خودشناسی ازدیدگاه امام خمینی، شهید مطهری و استاد مصباح
خودشناسی در نظام اخلاقی اسلام، پایه و اساس حركت تكاملی انسان به شمار میرود. پژوهش حاضر با روش تحلیلی به بررسی این مسأله از دیدگاه سه اندیشمند معاصر پرداخته است. بررسی دیدگاههای امام خمینی، شهید مطهری و استاد مصباح نشان میدهد كه آنها خودشناسی را همان شناخت جنبههای معنوی و فرامادی انسان، درك كرامت و شرافت ذاتی خود، درك مقام و جایگاه خویش در جهان هستی به عنوان یك موجود مسئول در برابر خود، خدا و جامعه، و مأمور عمران و آبادی زمین میدانند. این سه دیدگاه پیرامون نقش خودشناسی در خودسازی هم اشتراك نظر دارند، و پذیرفتهاند كه در نظام اخلاقی اسلام، اخلاق زاییده خودشناسی است و بر محور آن دور میزند. خودسازی و حركت در جهت كمال، بدون شناخت صحیح از حقیقت وجودی خود، ممكن نیست، و درك اختیار و قدرت انتخاب تنها در سایه خودشناسی به دست میآید. در نظام اخلاقی اسلام، انسان به این حقیقت میرسد كه هیچ چیزی بر او حاكم نیست، پس مسئولیت هرگونه رفتار و كرداری به عهده خود اوست. همچنین هر سه دیدگاه، خودشناسی را مقدمه لازم خداشناسی معرفی كردهاند و رابطه آن با خداشناسی را یك رابطه دوسویه و متقابل میدانند. پس همانطور كه معرفت نفس، بهترین و نزدیكترین راه برای رسیدن به خداست؛ فراموش كردن خدا در زندگی نیز خود فراموشی و خودزیانی را به دنبال خواهد داشت. این سه دیدگاه، در خصوص نقش خودشناسی در تحقق جامعه ایدهآل نیز نقاط مشترك بسیاری دارند؛ امام خمینی تربیت افراد سالم و خودساخته را برای تحقق یك جامعه آرمانی بسیار بااهمیت دانسته است. شهید مطهری نیز معتقد است كه اساساً تكامل اجتماعی در مرحله بعد از تكامل افراد است، زیرا حسن روابط با دیگران از نتایج حسن رابطه با خود است. از نظر استاد مصباح نیز انسانی كه خود را شناخته تلاش میكند كه در جامعه از طریق صحیح به خواستههای خود برسد تا عزت او موجب مذلت و تحقیر دیگران نشود.1'/
اهمیت خودشناسی به سبب نتایج آن است، به عبارت دیگر اهمیت خودشناسی به سبب نقشی است که خودشناسی در تحقق کمال انسان دارد. در اینجا برخی از روایاتی را که اهمیت خودشناسی را بیان کردهاند نقل میکنیم.
از امیر المومنین(ع) در این باره نقل شده است که فرمودند:
معرفه النفس انفع المعارف؛ (9)
خودشناسی سودمندترین دانشهاست.
همچنین فرمودند:
غایه المعرفه ان یعرف المرء نفسه؛ (10)
نهایت معرفت آن است که انسان خود بشناسد.
و نیز فرمودند:
نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه النفس؛ (11)
کسی که به شناخت خود دست یابد به بزرگترین رستگاری و پیروزی رسیده است.
افضل الحکمه معرفه الانسان نفسه؛ (12)
بزرگترین حکمت آن است که انسان خود را بشناسد.
نقطه مقابلِ خودشناسی، خود ناشناسی است که به عقیده امیر المومنین(ع) بالاترین و بزرگترین جهل است. چنانکه فرمود
اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه؛ (13)
بزرگترین نادانی خود ناشناسیِ انسان است
و نیز فرمود:
کفی بالمرء جهلاً ان یجهل نفسه؛ (14)
در جهل انسان همین بس که خود را نشناسد.
انسان ، یک حقیقت است؛ حقیقتی که دارای ابعاد وجودی مختلفی است. آن جا که می گوید : «وزن و شکل من» یا «غذا و رشد من» ، درباره بعد جسمی و مادّی و طبیعی خویش سخن می گوید و آن جا که می گوید : «فکر و اندیشه و عقل من» ، از ابعاد غیر مادّی وجود خویش خبر می دهد.
پس انسان ها ، «من»ها و «خود»های گوناگونی دارند: خود حیوانی ، خود نباتی و خود روحانی. آنچه انسان را انسان کرده و بر سایر حیوانات برتری داده ، همین روح ملکوتی و نفخه الهی موجود در اوست.1
خودت را بشناس!
اگر کسی خودش را نشناسد و از عیوب و ضعف های خویش و توانمندی های بالقوّه نفس خویش آگاهی نداشته باشد ، هرگز به دنبال خودسازی ، تهذیب اخلاق و کسب کمالات انسانی نخواهد رفت.2 امام علی(ع) در اهمیت خودشناسی فرموده : «بهترین شناخت ، خودشناسی است3 و خودشناسی ، سودمندترینِ شناخت هاست».43
سقراط نیز (که حدود دو هزار و پانصد سال پیش می زیسته است) در این زمینه می گوید : «بیهوده در شناخت موجودات خشک و بی روح ، رنج مبر؛ بلکه خود را بشناس که شناخت نفس ، بالاتر از شناخت اسرار طبیعت است».5
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌺🌺 به شهید بی سر بپیوندید🌺🌺
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
@shahidesarboland
~┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄~
#قسمت3
با توجه به مطالب فصل گذشته و توجه به اینکه کسانی که در این قضیه از عملی شدن تصمیم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جلوگیری کردند همان اشخاصی بودند که فردای همان روز از خلافت انتخابی بهره مند شدند و بویژه اینکه انتخاب خلیفه را بی اطلاع علی علیه السلام و نزدیکانش نموده، آنان را در برابر کار انجام یافته قرار دادند آیا می توان شک نمود که مقصود پیغمبر اکرم در حدیث بالا تعیین شخص جانشین خود و معرفی علی علیه السلام بود؟
و مقصود از این سخن ایجاد قیل و قال بود که در اثر آن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از تصمیم خود منصرف شود نه اینکه معنای جدی آن (سخن نابجای گفتن از راه غلبه مرض) منظور باشد، زیرا اولا:گذشته از اینکه در تمام مدت بیماری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حتی یک حرف نابجا شنیده نشده و کسی هم نقل نکرده است، روی موازین دینی، مسلمانی نمی تواند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که با عصمت الهی مصون است به هذیان و بیهوده گویی نسبت دهد. ثانیا: اگر منظور از این سخن معنای جدیش بود، محلی برای جمله بعدی (کتاب خدا برای ما بس است) نبود و برای اثبات نابجا بودن سخن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با بیماریش استدلال می شد نه با اینکه با وجود قرآن نیازی به سخن پیغمبر نیست، زیرا برای یک نفر صحابی نبایست پوشیده بماند که همان کتاب خدا، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مفترض الطاعه و سخنش را سخن خدا قرار داده و به نص قرآن کریم مردم در برابر حکم خدا و رسول، هیچگونه اختیار و آزادی عمل ندارند.
ثالثا:این اتفاق در مرض موت خلیفه اول تکرار یافت و وی به خلافت خلیفه دوم وصیت کرد وقتی که عثمان به امر خلیفه، وصیتنامه را می نوشت، خلیفه بیهوش شد با این حال خلیفه دوم سخنی را که درباره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفته بود درباره خلیفه اول تکرار نکرد (4).
گذشته از اینها خلیفه دوم در حدیث ابن عباس (5) به این حقیقت اعتراف می نماید، وی می گوید:من فهمیدم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می خواهد خلافت علی را تسجیل کند، ولی برای رعایت مصلحت به هم زدم. می گوید:خلافت از آن علی بود (6) ولی اگر به خلافت می نشست مردم را به حق و راه راست وادار می کرد و قریش زیر بار آن نمی رفتند از این روی وی را از خلافت کنار زدیم[!!!]با اینکه طبق موازین دینی باید متخلف از حق را به حق وادار نمود نه حق را برای خاطر متخلف ترک نمود، موقعی که برای خلیفه اول خبر آوردند که جمعی از قبایل مسلمان از دادن زکات امتناع می ورزند، دستور جنگ داد و گفت:اگر عقالی را که به پیغمبر خدا می دادند به من ندهند با ایشان می جنگم (7) و البته مراد از این سخن این بود که به هر قیمت تمام شود باید حق احیا شود البته موضوع خلافت حقه از یک عقال مهمتر و با ارزش تر بود.
امامت در بیان معارف الهیه
در بحثهای پیغمبر شناسی گذشت که طبق قانون ثابت و ضروری هدایت عمومی، هر نوع از انواع آفرینش از راه تکوین و آفرینش به سوی کمال و سعادت نوعی خود هدایت و رهبری می شود.
نوع انسان نیز که یکی از انواع آفرینش است از کلیت این قانون عمومی مستثنا نیست و از راه غریزه واقع بینی و تفکر اجتماعی، در زندگی خود به روش خاصی باید هدایت شود که سعادت دنیا و آخرتش را تامین نماید و به عبارت دیگر:باید یک سلسله اعتقادات و وظایف عملی را درک نموده روش زندگی خود را به آنها تطبیق کند تا سعادت و کمال انسانی خود را به دست آورد و گفته شد که راه درک این برنامه زندگی که به نام «دین »نامیده می شود راه عقل نیست بلکه راه دیگری است به نام «وحی و نبوت »که در برخی از پاکان جهان بشریت به نام انبیا (پیغمبران خدا) یافت می شود!
پیغمبرانند که وظایف انسانی مردم را به وسیله وحی از جانب خدا دریافت داشته به مردم می رسانند، تا در اثر به کار بستن آنها تامین سعادت کنند. روشن است که این دلیل چنانکه لزوم و ضرورت چنین درکی را در میان افراد بشر به ثبوت می رساند، همچنین لزوم و ضرورت پیدایش افرادی را که پیکره دست نخورده این برنامه را حفظ کنند و در صورت لزوم به مردم برسانند، به ثبوت می رساند.
چنانکه از راه عنایت خدایی لازم است اشخاصی پیدا شوند که وظایف انسانی را از راه وحی درک نموده به مردم تعلیم کنند، همچنان لازم است که این وظایف انسانی آسمانی برای همیشه در جهان انسانی محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعلیم شود یعنی پیوسته اشخاصی وجود داشته باشند که دین خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد.
#سردار_بی_سر
أللَّـهُمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِکْ ألْـفَـرَج
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#قسمت3
یک بسیجی:
«باور کردنش سخت است اما یکی از بچه ها پس از 12 سال هر وقت دلش می گیرد به گلزار می رود. بعد برای دیدن بچه ها جلوی عکس هایشان می ایستد و با آنها حال و احوال می کند. او آن قدر جالب با آنها صحبت می کند که اگر ندانی فکر می کنی دارد با یک آدم زنده خوش و بش می کند. در میان حرفهایش سراغ بچه های دیگر را می گیرد. گله می کند. جک می گوید و حتی شکایت می کند. مثلا یکی از بچه های مفقودالاثر، چندین ماه بود که به خوابش نیامده بود و شکایت او را به فرمانده گردان شهیدش می کرد و رسما با عصبانیت و به همراه چند بدوبیراه خودمانی می گفت: «من هر روز پس از نماز صبح دعایش می کنم، اما او به خوابم نمی آید.» یا این که گزارش هفتگی بچه ها را برای آنها ارائه می داد. بچه هایی که گرفتاری برایشان ایجاد شده یا به دنیا آلوده شده اند و... این کار او ادامه داشت تا این که دو ماه با شهدا قهر کرد و می گفت:«خیلی بی معرفتند. دیگه تا کی... آخه قول دادند.»
و اینها را وقتی که تنهایی خودش را در گلزار با شهدا تقسیم می کرد، به آنها می گفت. شاید کسی باور نکند، اما من مطمئنم که او با شهداء رفیق است و بالاتر از آن این که شهدا هم با او رفیق اند.»
أللَّـهُمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِکْ ألْـفَـرَج
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#قسمت3
تفکر و استدلال
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید.» [۱۱] [۱۲]
در این آیه کریمه تصریح شده است که انسان در ابتدای تولد فاقد هرگونه شناختی است و خداوند به انسان حواس را عنایت فرموده تا جهان را به این وسیله مطالعه و بررسی کند و به او ضمیر و قوه تجزیه و تحلیل داده که آنچه را از راه حواس به دست می آورد، در مرحله بعد تعمق کند و از ظواهر گذشته به درون اشیاء و قوانین حاکم بر آنها راه یابد. [۱۳]
← تزکیه و تصفیه نفس
همانطور که صراحتاً در قرآن حواس و قوه تفکر بعنوان ابزار شناخت معرفی شده اند، تزکیه و تصفیه نفس نیز وسیله ای برای شناخت دانسته شده است. [۱۴]
خداوند در قرآن می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد (روشن بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است.» [۱۵]
← مطالعه آثار علمی دیگران
تعلم و یاد گرفتن و خواندن کتاب، یکی دیگر از اسباب و ابرازهایی است که برای شناخت خداوند به آن توجه شده است. [۱۶]
← خودشناسی
یکی از مهم ترین راه های خداشناسی، خودشناسی است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: هر کس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.[۱۷]
اگر انسان خویش را بشناسد، هم مبدأ جهان امکان را می شناسد و هم به معاد ایمان می آورد و حیات ابدی را پیش از هر چیزی می بیند و به آن دل می بندد و هم مسیر بین آغاز و انجام را می شناسد اما اگر خویش را نشناسد، هم مبدأ یعنی خدا را فراموش می کند و هم به معاد و حیات ابدی توجهی ندارد و در واقع با فراموش کردن نفس از همه معارف باز می ماند. [۱۸]
آثار خداشناسی
[ویرایش]
شناخت خداوند -و درک این مطلب که مبدأ و معاد از آن خداوند است- آثار و برکات فراوانی را هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی بشر به دنبال دارد. در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می کنیم.
← آثار فردی
←← ایمان و آرامش در زندگی
بی تردید امروز تمدن بشری و جهش های زندگی ماشینی آثار مسمومی در زندگی انسان ها گذاشته و اکثر انسان ها را دچار نوعی پریشانی خاطر و اضطراب کرده است. آنچه قرآن کریم و روایات و تجارب علمی تأکید می کنند این است که جامعه بشری برای رها شدن از این دغدغه ها و نگرانی ها، باید ایمانش را قوی تر کند. چرا که اعتقاد به خدای متعال و رعایت تمامی لوازم و شرایط بندگی، مستحکم ترین سنگر معنوی و محافظ بشر در مقابل سختی های خرد کننده است. [۱۹]
قرآن کریم در این باره می فرماید:
«آنها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.» [۲۰]
انسان هر چه به خدا ایمان بالاتری پیدا کند، عطش و نیاز درونی اش کم می شود و وقتی قدم در راه ایمان به خدا گذاشت، احساس بی نیازی کرده و به آرامش مطلق می رسد و هرگاه به خدای کاذب (هوای نفس) نزدیک شود، اضطرابش زیاد می گردد. [۲۱]
#منتظر.../💕
🌹🌹به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
أللَّـهُمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِکْ ألْـفَـرَج
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰