eitaa logo
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
943 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
84 فایل
❏بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْڪِھ‌اِعجٰآزمیڪُنَد•• ❍چِہ‌میشَۅدبـٰاآمَدَنت‌این‌ پـٰآییزرابَھـٰارکُنۍآقـٰاۍقَلبَم +شرط؟! _اگربرای‌خداست‌چراشرط...؟:)🔗🌿 @alaahasan_na !.....آیدی‌جهت‌تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 محسن رضایی: دولت ما نظم را در جامعه مستقر می‌کند/در بحث مذاکرات رهبر انقلاب فرصت فوق‌العاده‌ای به دولت دادند 👤 رضایی: 🔹اجازه نمی‌دهند توانایی دولت متمرکز بر موارد اصلی بشود، سیاست‌های اقتصاد مقاومتی ابلاغ شده اما در مجلس بسیاری از اینها تبدیل به قانون نشده است. 🔹در بحث مذاکرات رهبر انقلاب فرصت فوق‌العاده‌ای به دولت دادند و قرار بود اقدامات تبدیل به شاهکار بزرگی در رفع تحریم‌ها بشود اما نه تنها آن تحریم‌ها رفع نشد بلکه تحریم‌های بزرگتری وضع شد. 🔹دولت ما حق شما را از گردن کلفت‌ها می‌گیرد و به شما می‌دهد. 🔹این آلودگی‌های امنیتی و نفوذی‌ها که با دعواهای زرگری وقت و انرژی شما و دولتها را از پستوها بیرون می‌کشیم. 🔹ما برای اجرای برنامه نیاز به اقتدار داریم. ما باید عقلانیت را برگردانیم باید گفتگو را با کردم و نخبگان راه بیندازیم. 🔹می‌گوییم چرا در هواپیما تأخیر می‌شود چرا مرغ اینگونه شد می‌گویند همینی است که هست. •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سعید جلیلی: برخی کوچک‌ترین شناختی از مناسبات جهانی ندارند اما برای آن نسخه می‌نویسند/ نباید اقتصاد را معطل سه کشور کرد 👤 جلیلی: 🔹برخی ناکارآمدی خود را گردن تحریم می‌اندازند. دوستان تعاملات خارجی را خلاصه کردند به دو یا سه کشور. نباید اقتصاد را معطل سه کشور کرد. شما حتی نتوانستید مذاکره کنید. 🔹دشمن اهرم تحریم را در دستش گرفته و شما باید آن را از دستش خارج کنید نه اینکه بنشینید و فقط بگویید برخی نگذاشتند. ۱۱ طرح داریم که می‌شود در شرایط تحريم، مبادلات مالی انجام داد و تحریم را بی‎اثر کرد. 🔹دوستان تعاملات خارجی را خلاصه کرده اند با چند کشور که کِی بایدن به در آید. 🔹دلار ۳۰۰۰ تومانی شد ۳۰ هزار تومان شما حتی نتوانستید مذاکره کنید و از مذاکره نتیجه بگیرید. 🔹شما می‌گویید تعاملات خارجی اما از هزار میلیارد دلار کشور‌های همسایه چقدر توانسته‌اید استفاده کنید، بانک مرکزی بگوید چه‌ کار کرده است؟ 🔹رئیس‌جمهور باید بداند برجام یک چک بلامحل بود که جواب نداد. •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همتی: آقای جلیلی شما از مسائل بین المللی چیزی نمی‌دانید/وزیر اقتصاد بی‌اخلاقی کرده است 👤 همتی 🔹بیکاری و مشکلات معیشتی تقصیر شماست آقای جلیلی که کشور را ده سال منتظر مذاکرات گذاشتید. 🔹آقای زاکانی باز هم در جایگاه پلیس بد قرار گرفتند و بنده همانطور که گفتم به ایشان پاسخ نخواهم داد. 🔹مشکل بورس هیچ ربطی به بانک مرکزی ندارد و بنده بارها در نامه‌های خصوصی به آقایان عرض کردم که مردم را تشویق به حضور در بورس نکنند. 🔹لیست یازده نفر بدهکاران بانکی را به آقای رییسی می‌دهم تا ایشان اگر صلاح بدانند قرائت کنند و به مردم اطلاع بدهند. 🔹جلیلی می‌فرماید چرا با دوسه کشور مذاکره کردیم شما با یک بیانیه‌خوانی کشور را معطل کردید 🔹فکر کنم شما از مسائل بین المللی بی خبر هستید، چین و روسیه هم پول‌های ما را نمی‌دهد. 🔹بیکاری و تورم نتیجه کارهای شماست، می‌گویید تعامل خوب است تعامل با کی؟ 🔹مدت‌ها قبل ریزش بورس به رئیس جمهور و دفتر رهبری نامحرمانه نوشتم و هشدار دادم که مردم را به بورس تشویق نکنید، رهبر به رئیس جمهور تذکر به توجه دادند، وزیر اقتصاد گفت مشکلی نیست. 🔹مشکل بورس هیچ ربطی به بانک مرکزی ندارد! •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
4.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 محسن مهرعلیزاده: بحران امروز بحران اعتماد و فقدان امید اجتماعی است 👤 مهرعلیزاده: 🔹بحران معیشت، محیط زیست و در نهایت بحران اعتماد است. جوانان نخبه به‌جای نشستن روی صندلی مدیریت روی صندلی هواپیما نشسته و کشور را رها کردند. 🔹اگر هنوز فضای انتخابات سرد و بی روح است نا امیدی از رؤیاهایی است که داشته اند و اجابت نشده. 🔹جوانان نخبه‌ای که آنقدر عرصه بر آنها تنگ شده که از کشور فرار کردند. 🔹آیا فرصت برابر برای کسب دانش زنان ایجاد شده است؟ 🔹امروز با تبلیغ زندگی اشرافی مسئولان و انتشار اخبار فساد امید در در مظلومان خشکانده شده است. •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
👤 توییت استاد ✍ ‏همانطور که می‌بینید ‎ و ‎ در مجموع جز رئیسی با کاندیدای دیگری کار ندارند. چون فعلاً برنامه این است ‎ در دور اول پیروز انتخابات نباشد. 🌐https://twitter.com/A_raefipur/status/1403710685780004866?s=19 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رئیسی: ما به برجام حتما به یک تعهد پایبندیم اما برجام را یک دولت مقتدر باید اجرا کند/چرا وقتی روحانی در عید به حرف وزارت بهداشت گوش نداد، حساس نشدید؟ 👤 رئیسی: 🔹در مورد سفر خوزستان مرجع قانونی ستاد مبارزه با کروناست که از ستاد مبارزه با کرونا در استان هم اجازه گرفته شد. 🔹اهواز از استان‌هایی بود که به آن بدهکار بودم ما به حرف کارشناسی گوش کردیم. 🔹شما چرا در عید ۹۹ و ۱۴۰۰ که مسئولان بهداشت گفتند باید محدودیت ایجاد شود آقای روحانی قبول نکرد و باعث خسارت بسیار شد و از ۲۰ فروردین تازه شروع کردند اعمال محدودیت. 🔹شما از وزارت بهداشت بپرسید در مجموعه‌های خودمان ما بیشترین همکاری را با آنها داشته‌ایم. 🔹اسامی که آقای همتی دادند را ما پیگیری کردیم. 🔹در مورد FATF موارد عدیده‌اش اجرا شده است ما به دنبال منافع ملت هستیم. 🔹در مورد رفع تحریم‌ها تقوا داشته باشید مردم در جریان مسائل هستند حداقل به حرف‌های رئیس قبل خودتان نگاه کنید که نتیجه را هیچ دانست. 🔹ما در مورد برجام به عنوان یک قرارداد و تعهد با ۹ بندی که رهبر انقلاب تذکر دادند پایبندیم اما شما نمی‌توانید برجام را اجرا کنید زیرا نیاز به اقتدار دارد. •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قاضی‌زاده هاشمی: چگونه می‌توان یک شبِ مردم را در بورس بیچاره کرد با همان سرعت می‌توانیم مشکل را برطرف کنیم/دولت به‌جای متصدی باید مشارکت‌جو باشد و نهاد مدنی به عنوان شرکت عمومی درست کند 👤 قاضی‌زاده هاشمی: 🔹برای اصلاح امور باید نگاه منظومه‌ای داشت. 🔹تورم باعث فقر شده و مهاجرت شکل داده و سن ازدواج را بالا برده است. 🔹تمامی نهادهای کشور در ایجاد تورم نقش داشته‌اند. 🔹سال‌ها ارز یارانه‌ای به تمام مردم داده شده مجموعه مبدأ تا مقصد باید مدیریت شود. 🔹دولت تنها در خرید تضمینی و دادن یارانه و ایجاد تعرفه بر تولید ملی ورود پیدا کند. 🔹در داستان گوشت وقتی قیمت ارز را اصلاح کردیم مسئله اصلاح شد. 🔹سه دهک اولی باید بدون آورده اولیه صاحب مسکن بشوند، توزیع منابع بر اساس سرانه خانوار خواهد بود. •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سید ابراهیم رئیسی: در مورد لیست آقای همتی اگر ایشان می‌توانست این لیست را به ما بدهد چرا الان این لیست را می‌دهد؟/خود اینها می‌گفتند این‌ها را نباید قضایی کرد/باید به مسأله پسا کرونا فکر کنیم 👤 رئیسی: 🔹ما تعارض منافع را به حداقل باید برسانیم. 🔹در نظام سلامت دو مشکل داریم؛ تعارض منافع و انحصار البته تعارض منافع در همه سطوح داریم و باید آن را از بین برد. 🔹باید دسترسی به پزشک را برای سراسر کشور آسان کنیم. 🔹حوزه‌های مختلف از کرونا آسیب زیادی دیدند. 🔹سازمان بازرسی ما بررسی‌های جدی انجام داده، هم در حوزه بهداشت و درمان هم در حوزه آسیب‌هایی که وارد شده است. 🔹این بازرسی‌ها نشان می‌دهد که برخی بی‌تدبیری‌ها باعث شده که آسیب‌ها بیشتر شده است. 🔹درباره لیستی که آقای همتی دادند، باید بگویم اگر قرار بود این لیست را بدهند، چرا الان می‌دهند؟ وسط مناظره؟ •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
📸 عکسی متفاوت در حاشیه مناظره آخر/خوش و بش کاندیداها بعد یا قبل از حملات عجیب و غریب به هم •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
👤 توییت استاد ✍ ‏همانطور که می‌بینید ‎ و ‎ در مجموع جز رئیسی با کاندیدای دیگری کار ندارند. چون فعلاً برنامه این است ‎ در دور اول پیروز انتخابات نباشد. 🌐https://twitter.com/A_raefipur/status/1403710685780004866?s=19 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ╭─♥️〰🥀〰♥️─╮ @shahidesarboland ╰─♥️〰🥀〰♥️─╯
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: کپی 👈👈 فقط با نام نویسنده کـــــانال شهیـــــــد بــے سر را دنبال کنید↯ شهــــید محســـــن حججے  👇🏻   •🏴• #ʝøɪɴ ↷ ╭─🖤〰️🥀〰️🖤─╮     @shahidesarboland ╰─🖤〰️🥀〰️🖤─╯
قائـم'🌿|🇮🇷 𝐐𝐀𝐄𝐌 🇵🇸
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_اول 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده ب
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: 🦋🦋🦋🦋🦋 @𝑳𝒐𝒗𝒆 𝑪𝒂𝒇𝒆 🦋🦋🦋🦋🦋