#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی_شهدایی
همین که پا به اتاق گذاشتم،
برادرم، هیداکی، با توپ پر به سراغم آمد و،
در حالی که پدر و مادرم می شنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ می فهمی زندگی با یک مسلمان چه سختی هایی دارد؟!
آن ها هر گوشتی نمی خورند! شراب نمی خورند!
اصلا تو می دانی ایران کجای دنیاست
که می خواهی خاک آبا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی؟!»...
بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛
همان جا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم می کرد.
ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد...
| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی
🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
♦️آرشیو پرونده ها (اینجا)
#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی_شهدایی
دشمن بعثی برای درهم شکستن مقاومت گروهی از آزادگان کم سن و سال و ایجاد تبلیغات علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی
و تاثیر گذاری بر روحیه رزمندگان اسلام، اقدام به تدارک برنامه های تبلیغی در اردوگاهی که این نوجوانان اسیر اسارت خود را سپری می کردند نمود.
ازجمله راه اندازی مدرسه (که هیچ وقت به حول قوه پروردگار و مقاومت آزادگان شکل نگرفت) آوردن خبرنگار به آن اردوگاه و توزیع لباس شیک بین آزادگان و ... یکی از روزهای سخت اسارت که با این اقدامات دشمن شرایط کاملا اسارت در اسارت شده بود .
گروهی خبرنگار (واقعا قلم به مزد) وارد اردوگاه شدند. درمیان این گروه زن خبرنگار هندی تبار و شاغل در کانال چهار تلویزیون فرانسه نیز حضور داشت که از همه افراد آن گروه کار بلد تر بود و برای انجام مصاحبه اش طراحی صحنه و کارگردانی نیز می کرد.
او گروهی از آزادگان را در آسایشگاهی نشاند و دور آسایشگاه چرخی زد. سپس جلوی کوچکترین ودر عین حال چغرترین آزاده نشست.شاید کار خدا بود که مهدی طحانیان را انتخاب کرد. او تا اینجای کار طبق برنامه پیش رفت اما با طرح اولین سوال هم برنامه ریزی بعثیها و خانم خبرنگار واربابانش نقش برآب شد.
| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی
🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
♦️آرشیو پرونده ها (اینجا)
https://eitaa.com/parvandeha
#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی_شهدایی
🔰آخرین نماز در حلب
به قلم مومن دانشگر
بخشی از کتاب:
عباس دانشگر در اواخر مهرماه ۱۳۹۱ فعالیت خود را در کانون «اندیشهٔ مطهر» و نیز بخش مستندسازی مرکز شهید آوینی آغاز کرد و مدتی نیز بهعنوان دبیر مشاوران جوان فرماندهی در دانشگاه فعالیت میکرد. او در اواخر بهار ۱۳۹۲ در دفتر سردار اباذری مشغول به کار شد.عباس با استفاده از فضای معنوی دانشگاه و با مطالعهٔ بسیار، موفق شد بنیههای اعتقادی و اخلاقی خود را روزبهروز مستحکمتر کند و محیط کار، نوع مسئولیت خطیر، و رفتن به مأموریتهای فراوان بههمراه سردار اباذری، با وجود سن کم از او مردی دلاور ساخت.از دستنوشتههای مناجاتگونهٔ او با خداوند متعال برمیآید که در او تحولی درونی رخ داده بود و پیوسته خود را در محضر خدا میدید و از اعمال روزانهٔ خود حساب میکشید. او در ۲۸ بهمنماه ۱۳۹۴ دخترعموی خود را به همسری برگزید و عقد موقتی بین آنها خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی آنها نگذشته بود که عباس عزم سفر به سوریه کرد و سرانجام برای مبارزه با دشمنان تکفیری در ۲ اردیبهشتماه ۱۳۹۵ به جبههٔ مقاومت در سوریه پیوست. آخرین مسئولیت او در حلب سوریه، فرماندهی گروهان بود.او سرانجام عصر روز ۲۰ خردادماه ۱۳۹۵ در حالی که بیستوسومین بهار زندگیاش را میگذارند، در روستای هویز در حومهٔ جنوبی شهر حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید.
| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی
🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
♦️آرشیو پرونده ها (اینجا)
https://eitaa.com/parvandeha