eitaa logo
💥معارف،قرآن وجهاد تبیین💥
514 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
367 فایل
🖋نشر معارف و ارزشهای دینی, فرهنگی, قرانی در سطوح ملی و بین المللی و به اشتراک گذاری مطالب علمی, دینی, قرانی و فرهنگی
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن هنرمند و نقاش مطرح کشور با انتشار تصویر که از هدیه گرفته،  نوشت:  هدیه‌ای که رنگ مهربانی گرفت” پانزده روز پیش بود که برای ارائه تابلوی جدیدم در حسینیه امام خمینی(ره) خدمت حضرت آقا رسیدم.  یادگار این زیارت دلچسب هم بود با که به از این مرد بزرگ به من مرحمت شد. که هربار نگاهش میکنم انگار جریان عشق است که چون خون گرم درون رگ‌هایم می‌دود. دیروز نزدیک ظهر بود که گوشی موبایلم زنگ خورد. از آن سوی خط مردی با صدای مهربان گفت: «آقای روح‌الامین، از دفتر حضرت آقا تماس میگیرم. ایشان به بنده فرمودند: هنرمندها روحیه‌ی لطیفی دارند ؛ انگشتری که دو هفته پیش به ایشان دادم نگینش تیره بود؛ شاید دوست داشته باشند انگشتری با یا رنگ دیگری داشته باشند که سرزنده‌تر باشد. با آقای روح‌الامین تماس بگیرید و بپرسید اگر دوست ندارند آن رنگ سیاه را، عوضش کنید...»  این‌همه محبت، فهم هنر و توجه سرشار حضرت آقا، مرا بهت‌زده کرد.  در چنین روزهای حساسی برای مسلمانان و یک روز قبل از مهم ایشان به عنوان که چشم تمام رسانه‌های دنیا به این مواضع دوخته شده، و در عین مشغله‌های و کشور و کل‌قوا که بر دوش ایشان است، یک انسان چقدر می‌تواند ، و جزئیات باشد که فرزند کوچک و بی‌مقداری مثل من را به اسم و یاد در خاطر نگه دارد؟  این مرد با ایمان اگر نابغه نیست پس چیست؟ هدیه‌ای که از سوی شما می‌آید گوهر است؛ سفید و سیاه ندارد که آقاجان! تصدقتان گردم که هر چه از دوست رسد نیکوست.
💠تا نشوید چیزی گیرتان نمی‌آید! 🔸استاد فاطمی‌نیا(ره): 🔹خودتان را نکنید، تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی‌آید، من اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم می‌سوزد،یک کلمه می‌گویم، خانم‌ها! آقایان! به حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم، اگر نباشید چیزی گیرتان نمی‌آید! 🔹خودتان را معطل نکنید، هی روزی چند تا اوقات تلخی در خانه راه می‌اندازد، عصبانی می‌شود، از این طرف هم می‌خواهد بشود زبدة العارفین، عمدة المکاشفین! 🔹یک بار این قسم را با تمام وجودم خوردم، تا نشوید چیزی گیرتان نمی‌آید. 🔹علامه سرتاسر لطافت بود، لطافت این مرد به جایی رسیده بود که در عمرش با کسی دعوا نکرده بود، زمانی که ما در قم بودیم این بچه‌های قم از هشت سالگی دوچرخه بیست وهشت سوار می‌شدند،از بغل رکاب می‌زدند، یک بچه‌ای آمد زد به علامه طباطبایی، علامه افتاد روی زمین، حالا ما باشیم چه می‌گوییم؟ خیلی آدم خوبی باشیم یک چیزی می‌گوییم دیگر، آقا بلند شد، خیلی راحت، اول رفت سراغ بچه،گفت: طوریت نشد؟! گفت: نه، گفت: الحمد لله، خداحافظ!