4_5846183091017616655.mp3
11.56M
#خانواده_آسمانی ۶۷
#استاد_شجاعی
✍ تشنگی قبل از رسیدن به آب است، که باعث میشود، ما قدر آب را بدانیم !
اینکه سالها در دریای دین غوطهوریم ؛
ـ اما نه از نجاسات روحی تطهیر شدهایم،
ـ و نه هنوز لذت و مستیِ غرق شدن در آغوش الله را تجربه کردهایم،
یعنی تشنگی نکشیدهایم ....
و نمیدانیم دریایی که در آن غوطهوریم؛ تنها علّت حیاتِ انسانی ماست.
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💠 آیت الله مرعشی نجفی (ره) :
سفارش میکنم به خواندن #قرآن وهدیه آن به ارواح مومنین بی وارث ، که این عمل موجب #توفیق بیشتر میشود.
#کلام_بزرگان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢سوزناکترین لالایی، لالایی آخرست
🔹بوسهای از گونهای سرد و چشمی برای همیشه بسته
🔸دارای صحنههای پر درد
#فلسطین
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
32.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
« إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا »
با مدّاحی: #حاج_مهدی_رسولی
انتشار به مناسبت اتفاقات اخیر
🗓 پنجشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲
جلسه روضه هفتگی اباعبدالله الحسین علیهالسّلام
📍هیئت ثارالله زنجان (رهروان امام و شهدا)
#فلسطین
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 64 تا 70 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِ
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 71 . 72 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
🕋وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ «71»
🦋🦋و ما، او (ابراهيم) ولوط را (از شرّ كافران) به سرزمينى كه در آنجا براى همه جهانيان بركت نهاديم، نجات داديم.
🕋وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ «72»
🦋🦋وبه او (ابراهيم) اسحاق و يعقوب را به عنوان نعمتى افزون بخشيديم و همه را از صالحان قرار داديم.
📚جلد 5 - صفحه 473
📝نکته ها👇
🔷دشمن مىخواست ابراهيم را نابود كند «أَرادُوا بِهِ كَيْداً» امّا ما نه تنها او را نجات داديم «نَجَّيْناهُ» بلكه به او نسل با بركتى بخشيده «وَ وَهَبْنا لَهُ» و همه آنها را نيز از صالحان و شايستگان قرار داديم. «وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
🔷اينكه نام اسحاق عليه السلام دراين آيه ذكر شد، ولى از اسماعيل عليه السلام كه فرزنداوّل حضرت ابراهيم است، نامى به ميان نيامد، شايد بخاطر توجّه دادن به تولّد عجيب و فوق العادهى اسحاق باشد كه با ارادهى الهى از مادرى نازا يعنى ساره، آن هم در سن پيرى بدنيا آمده است.
📝پیام ها🔰
🔶1- خداوند، اولياى خود را رها نمىكند. «وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً»
🔶2- كسى كه از كوه آتش و درياى دشمن نترسد، به منطقه مبارك خواهد رسيد. «إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا»
🔶3- نجات الهى در گرو تلاش و هجرت انسان است. نَجَّيْناهُ ... إِلَى الْأَرْضِ
🔶4- نوادگان، عطيّه الهى هستند. (يعقوب نوه ابراهيم است) «وَهَبْنا لَهُ»
🔶5- زمينها يكسان نيستند. «الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا» گاهى قطعه زمينى براى همه جهانيان بركت دارد. «لِلْعالَمِينَ» (بعضى مبارك بودن زمينها را بخاطر سكونت اولياى خدا در آنها مىدانند، ولى اين آيه، بركت را به خود زمين نسبت داده است.)
🔶6- بركت بدست خداست. «بارَكْنا»
🔶7- ايمان و عمل صالح، علاوه بر خود شخص، در نسل او نيز بازتاب و اثر دارد. وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ ... كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ
🔶8- افراد و نسل مبارك مىبايست در سرزمين مبارك باشند. «إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا- كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
🔶9- فرزند، عطيهى الهى است «وَهَبْنا» ولى آنچه از وجود فرزند مهمتر است، صالح بودن اوست. «كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
📚جلد 5 - صفحه 474
🔶 10- صالح بودن، شرط اساسى در رهبرى و نبوت است. «كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_انبیاء
❤️🍃
🆔 @QURAN_SOUND114
📎 با ما همراه باشید👆
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرازی بسیار زیباا از قاری جوان
یونس شاهمرادی
#تلاوت
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
16.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاوی تصاویر دلخراش| مجروحیت و شهادت کودکان غزه نباید برای جهان عادی شود!
🔹لحظات سختی که عکاس فلسطینی «معتز عزایزه» ثبت کرده و دل هر انسان شریفی را به درد میآورد.
🔹شک نکنید صهیونیستها تاوان این همه ظلم را خواهند داد، بد هم خواهند داد!
#فلسطین
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کی میخواد به #امام_زمان برسه خوب گوش بده...
🎙#استاد_پناهیان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت شصت و دوم : فتح المبین ( ۲ ) او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و ا
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت شصت وسوم : مجروحیت
✔️راوی : مرتضی پارسائیان
همه گردان ها از محورهاي خودشان پيشروي کردند. ما بايد از مواضع مقابل مان و سنگرهاي اطرافش عبور ميكرديم، اما با روشن شدن هوا كار بسيار سخت شد!
در يك قسمت، نزديك پل رفائيه كار بسيار سخت تر بود. يك تيربار عراقي از داخل يك سنگر شليك ميكرد و اجازه حركت را به هيچ يك از نيروها نميداد. ما هر کاري كرديم نتوانستيم سنگر بتوني تيربار را بزنيم.
ابراهيم را صدا كردم و سنگر تيربار را از دور نشان دادم. خوب نگاه كرد وگفت: تنها راه چاره نزديك شدن و پرتاب نارنجك توي سنگره!
بعد دو تا نارنجك از من گرفت و سينه خيز به سمت سنگرهاي دشمن رفت.
من هم به دنبال او راه افتادم.
در يكي از سنگرها پناه گرفتم، ابراهيم جلوتر رفت و من نگاه ميكردم. او موقعيت مناسبي را در يكي از سنگرهاي نزديك تيربار پيدا كرد، اما اتفاق عجيبي افتاد! در آن سنگر يك بسيجي كم سن و سال، حالت موج گرفتگي پيدا كرده بود. اسلحه كلاش خودش را روي سينه ابراهيم گذاشت و مرتب داد ميزد: ميكُشمت عراقي!
ابراهيم همينطور كه نشسته بود دست هايش را بالا گرفت، هيچ حرفي نميزد. نفس در سينه همه حبس شده بود، واقعاً نميدانستيم چه كار كنيم.
چند لحظه گذشت. صداي تيربار دشمن قطع نميشد.
آهسته و سينه خيز به سمت جلو رفتم. خودم را به آن سنگر رساندم. فقط دعا ميكردم و ميگفتم: خدايا خودت كمك كن! ديشب تا حالا با دشمن مشكل نداشتيم، اما حالا اين وضع بوجود آمده.
يكدفعه ابراهيم ضربه اي به صورت آن بسيجي زد و اسلحه را از دستش گرفت.
بعد هم آن بسيجي را بغل كرد!
جوان كه انگار تازه به حال خودش آمده بود گريه كرد. ابراهيم مرا صدا زد و بسيجي را به من تحويل داد و گفت: تا حالا تو صورت كسي نزده بودم، اما اينجا لازم بود، بعد هم به سمت تيربار رفت.
چند لحظه بعد نارنجك اول را انداخت، ولي فايده اي نداشت، بعد بلند شد و به سمت بيرون سنگر دويد. نارنجك دوم را در حال دويدن پرتاب كرد.
لحظه اي بعد سنگر تيربار منهدم شد، بچه ها با فرياد الله اكبر از جا بلند شدند و به سمت جلو آمدند. من هم خوشحال به بچه ها نگاه میكردم.
يكدفعه با اشاره يكي از بچه ها برگشتم و به بيرون سنگر نگاه كردم!
رنگ از صورتم پريد. لبخند بر لبانم خشك شد! ابراهيم غرق خون روي زمين افتاده بود. اسلحه ام را انداختم و به سمت او دويدم.
درست در همان لحظه انفجار، يك گلوله به صورت (داخل دهان) و يك گلوله به پشت پاي او اصابت كرده بود. خون زيادي از او ميرفت، او تقريباً بيهوش روي زمين افتاده بود. داد زدم: ابراهيم!
با كمك يكي از بچه ها و با يك ماشين، ابراهيم و چند مجروح ديگر را به بهداري ارتش در دزفول رسانديم.
ابراهيم تا آخرين مرحله كار حضور داشت، در زمان تصرف سنگرهاي پاياني دشمن در آن منطقه، مورد اصابت قرار گرفت.
بين راه دائماً گريه ميكردم، ناراحت بودم، نكند ابراهيم... نه، خدا نكنه، از طرفي ابراهيم در شب اول عمليات هم مجروح شده بود، خون زيادي از بدنش رفت، حالا معلوم نيست بتواند مقاومت كند.
پزشك بهداري دزفول گفت: گلوله اي كه به صورت خورده به طرز معجزه آسائي از گردن خارج شده، اما به جايي آسيب نرسانده، اما گلوله اي كه به پا اصابت كرده قدرت حركت را گرفته، استخوان پشت پا خرد شده، از طرفي زخم پهلوي او باز شده و خونريزي دارد، لذا براي معالجه بايد به تهران منتقل شود.
ابراهيم به تهران منتقل شد. يك ماه در بيمارستان نجميه بستري بود. چندين عمل جراحي روي ابراهيم انجام شد و چند تركش ريز و درشت را هم از بدنش خارج كردند.
ابراهيم در مصاحبه با خبرنگاري كه در بيمارستان به سراغ او آمده بود گفت: با اينكه بچه ها براي اين عمليات ماه ها زحمت كشيدند و كار اطلاعاتي كردند، اما با عنايت خداوند، ما در فتح المبين عمليات نكرديم! ما فقط راهپيمائي كرديم و شعارمان يا زهرا (سلام الله علیها) بود، آنجا هر چه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره (سلام الله علیها) بود.
ابراهيم ادامه داد: وقتي در صحرا، بچه ها را به اين طرف و آن طرف ميبرديم و همه خسته شده بودند، سجده رفتم و توسل پيدا كردم به امام زمان (عج) از خود حضرت خواستيم كه راه را به ما نشان دهد. وقتي سر از سجده برداشتم بچه ها آرامش عجيبي داشتند، اكثراً خوابيده بودند. نسيم خنكي هم مي وزيد. من در مسير آن نسيم حركت كردم. چيز زيادي نرفتم كه به خاكريز اطراف مقر توپخانه رسيدم.
در پايان هم وقتي خبرنگار پرسيد: آيا پيامي براي مردم داريد؟ گفت: «ما شرمنده اين مردم هستيم كه از شام شب خود ميزنند و براي رزمندگان میفرستند، خود من بايد بدنم تكه تكه شود تا بتوانم نسبت به اين مردم اداي دِين كنم.»
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت شصت وچهارم: مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها)
✔️راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸به جلسه مجمع الذاكرين رفته بوديم، در مسجد حاج ابوالفتح. در جلسه اشعاري در فضايل حضرت زهرا (سلام الله علیها) خوانده شد كه ابراهيم آنها را مينوشت. آخر جلسه حاج علي انساني شروع به روضه خواني كرد.
ابراهيم از خود بيخود شده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدايي بلند گريه ميكرد.
من از اين رفتار ابراهيم بسيار تعجب كردم. جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتاديم.
در بين راه گفت: «آدم وقتي به جلسه حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد ميشه بايد حضور ايشان را حس كنه، چون جلسه متعلق به حضرت است.»
🔸يك شب به اصرار من به جلسه عيدالزهرا (سلام الله علیها) رفتيم. فكر میكردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه است خيلي خوشحال میشود.
مداح جلسه، مثلاً براي شادي حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف هاي زشتي را به زبان آورد! اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم.
🔸در راه گفتم: فكر ميكنم ناراحت شديد درسته؟!
ابراهيم در حالي كه آرامش هميشگي را نداشت رو به من كرد و در حالي كه دستش را با عصبانيت تكان ميداد گفت: توي اين مجالس خدا پيدا نميشه، هميشه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه. چند بار هم اين جمله را تكرار كرد. بعدها وقتي نظر علما را در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم.
در فتح المبين وقتي ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالني كه مربوط به بهداري ارتش بود قرار داديم. مجروحين زيادي در آنجا بستری بودند.
سالن بسيار شلوغ بود.
🔸مجروحين آه و ناله میكردند، هيچ كس آرامش نداشت. بالاخره يک گوش هاي را پيدا كرديم و ابراهيم را روي زمين خوابانديم.
پرستارها زخم گردن و پاي ابراهيم را پانسمان كردند. در آن شرايط اعصاب همه به هم ريخته بود، سر و صداي مجروحين بسيار زياد بود. ناگهان ابراهيم با صدایي رسا شروع به خواندن كرد!
🔸شعر زيبايي در وصف حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواند كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشان بود! براي چند دقيقه سكوت عجيبي سالن را فرا گرفت! هيچ مجروحي ناله نم يكرد! گویی همه چيز رديف و مرتب شده بود.
به هر طرف كه نگاه ميكردي آرامش موج ميزد! قطرات اشك بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاري ميشد، همه آرام شده بودند!
خواندن ابراهيم تمام شد. يكي از خانم دكترها كه مُسن تر از بقيه بود و حجاب درستي هم نداشت جلو آمد. خيلي تحت تأثير قرار گرفته بود.
آهسته گفت: تو هم مثل پسرمي! فداي شما جوون ها! بعد نشست و سر ابراهيم را بوسيد!
قيافه ابراهيم ديدني بود. گوش هايش سرخ شد. بعد هم از خجالت ملافه را روي صورتش انداخت. ابراهيم هميشه ميگفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاً حضرت زهرا (سلام الله علیها) حلال مشكلات است.
***
🔸براي ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارستان نجميه. دور هم نشسته بوديم.
ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمود. دو نفر از پزشكان آمدند و از دور نگاهش ميكردند. باتعجب پرسيدم: چيزي شده؟!
گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش ميرفت و به هوش مي آمد.
اما درآن حال هم با صدايي زيبا در وصف حضرت مداحي میکرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم