eitaa logo
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
10هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
50 فایل
روزانه #تفسیری کوتاه از آیات کلام‌الله مجید رو باهم مرور میکنیم (به ترتیب از اول قرآن😍) ‌ ‌🟢 مجموعه تبلیغات بعثت👇 eitaa.com/joinchat/304153330C2ebf875a87 تبلیغات ارزان و پربازده👆👆 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 ✍️امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی 🔸در بنی‌اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به آلوده می‌شد! درب خانه‌اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به می‌کشید، هرکس به نزد او می‌آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می‌داد! 🔹عابدی از آنجا می‌گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه‌ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که‌ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی‌هایم از بین خواهد رفت! 🔸رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می‌ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا می‌ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت می‌خورد و سخت می‌گریست! 🔹زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می‌خواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال‌هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال کرد و در را بست و جامه کهنه‌ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهم، شاید با من کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد. 🔸بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین شدند!! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، ج 13، نوشته استاد حسین انصاریان 🕋🍃 @QURAN_SOUND114
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻زندگیِ پاک🔻 ✍ طرف در زندگیش هر خلافی که بگی کرده... از هیچ خلافی کوتاهی نکرده... اونوقت توقّع داره وقتی میخواد کنه، یه آدم چشم و گوش بسته، و آفتاب مهتاب ندیده، قسمتش بشه... یه دسته گل💐 یه آدمِ همه چی تموم... خُب نمیشه عزیزم...😊☺️ توقّع زیادی داری...😂😂 ☝️ اون آقا پسری که خدای نکرده، با دخترهای نامحرم رفیقه.. منتظر باشه که موقعِ ازدواج، یه خانومی👰 گیرش بیاد که قبلاً با پسرهای دیگه رفیق بوده... 👈 دختر خانوم‌ها هم همینطور... این حرف قرآنه:👇 🕋 اَلْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ اَلْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثٰاتِ وَ اَلطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ اَلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبٰاتِ (نور/۲۶) 💢 زنان خبیث و ناپاک، از آنِ مردان خبیث و ناپاکند! و مردان خبیث و ناپاک نیز متعلّق به زنان خبیث و ناپاک هستند‌. 🗣 اصلاً این فقط برای ازدواج نیست که، این یک کلّی در عالم هست. دیدی خانم‌ها توی خونه، لباس‌های تمیز رو کنار لباس‌های تمیز میذارند، و لباس‌های کثیف رو کنار لباس‌های کثیف. 👈 هندسه عالم همینه. 📣 اونهایی که هستند، کنار پاک‌ها قرار می‌گیرند، و اونهایی که هستند، کنار ناپاک‌ها قرار می‌گیرند. این یکی از اون است، که خدا در قرآنش فرموده: ✅ الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ... ✅ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ... پس: ✔ بشیم، تا دوستانی پاک پیدا کنیم. ✔ بشیم، تا ازدواج موفق و پاکی داشته باشیم. ✔ بشیم، تا فرزندان پاکی داشته باشیم. ✔ بشیم، تا شغل‌های پاک و مناسبی سر راهمون سبز بشه. ✔ بشیم، تا افکاری پاک و زیبا نصیبمون بشه. ✔ بشیم تا... پاکیها رو به سمت خودمون جذب کنیم. ☝️ اگر تو این دنیا زندگی کنیم، مطمئن باش قیامت هم با پاکان و خوبان همنشین هستیم.😌 ✅️ زندگی کنیم، تا پاکیها نصیبمون بشه. ، ، ، ، . ✅30روز✅30جزء✅30نکته ------------------------------------------- 📡‌ ودرثـواب‌آن‌سهیم‌باشید😊👇 💓|^ @QURAN_SOUND114
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻ازدواج و روزی🔻 ✍ فرض کن مجرّد هستی 👱، و دوست داری کنی👰، ولی پول نداری💵، و دستت خالیه😔 بعد یکی از سرمایه‌دارهای بزرگ کشور، از اون پولدارهایی که پولشون از پارو بالا میره💵😍، بیاد بهت بگه: 💯 "فلانی، تو برو کن، من قول میدم همه جوره کمکت کنم"😳😲 چیکار میکنی⁉ ⁉ بازم بهونه میاری که پول ندارم و دستم خالیه؟؟😔 یا اینکه رو حرفش حساب میکنی و میری جلو؟؟😍 ☝️ حالا 📣... خداوند عالم با اونهمه عظمت، تو قرآنش وعده داده که شما کنید، از و تنگدستی هم نترسید، من خودم کمکتون میکنم: 🕋 وَ أَنْکِحُوا الْأَیٰامیٰ مِنْکُمْ وَ الصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ. 📚 سوره نور، آیه ۳۲ 💢 پسران و دختران بی همسر، و غلامان و کنیزان شایسته‌ی را همسر دهید. 💢 اگر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود بی‌نیازشان می‌گرداند. 💢 و خداوند، گشایشگر داناست. ✨✨✨ 👌 خیلی از جوان‌های مجرّد، تا اسم میاد، اوّلین چیزی که به ذهنشون خطور میکنه مسائل مالی و اقتصادی است.💰 ولی خداوند عالم می‌فرماید: ⛔️ در از و تنگدستی نترسید، به من کنید، برید جلو...👈😊 🕋«إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» 👈 اگر فقیر باشید، خودم شما رو غنی میکنم. ✅ فقر و تنگدستی برای عروس و داماد عیب نیست... ❌ عیب اینه که به وعده‌ی خدا شک کنند... ❌ عیب اینه که حرفِ خدا، براشون به اندازه حرفِ فلان بانک و فلان سرمایه‌دار ارزش نداشته باشه... ❌ عیب اینه که حرفِ خدا رو قبول نداشته باشند... ✨✨✨ امام صادق (ع) فرمود: ⚡️ "هر کس از ترس فقر و تنگدستی نکند، به خدای عزّوجل گمانِ بد برده". 👈 و بعد هم همین آیه را تلاوت فرمود که: 🕋«إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» 📚 تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص۵۹۷. ✨✨✨ 🔹 پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: 🌹 "مردانِ بدونِ همسر خود را زن دهید، زیرا با این کار خداوند آنان را نیکو و آنها را زیاد می‌کند، و بر جوانمردیِ آنان می‌افزاید" 📚 بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۲۲۲. ✨✨✨ ☝️ پدر و مادرها هم حواسشون باشه. حدیث داریم، پدر و مادری که با داشتن امکانات، فرزندشون رو همسر نمیدن، اگر فرزند مرتکبِ بشه، والدین در او شریک هستند. 📚 تفسیر مجمع البیان. ، ، ، ، ، ، . ------------------------------------------- 📡‌ ودرثـواب‌آن‌سهیم‌باشید😊👇 💓|^ @QURAN_SOUND114
‌🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻ازدواج و آرامش🔻 ✍ قرآن می‌فرماید که ، یکی از آیاتِ بزرگِ الهی است.. 👈 و بعد هم از بینِ تمامِ فوائدِ ، فقط یک مورد رو ذکر میکنه، که معلوم میشه مهم‌ترین فائده‌ی ازدواجه: ☜ ... 😊 وَ مِنْ آیٰاتِهِ، أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا، وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً. (روم/۲۱) 💢 از آیات و نشانه‌های خدا این است که، از جنسِ خودتان، همسرانی برای شما آفرید، تا در کنار آنها پیدا کنید. 💢 و میان شما و همسرانتان علاقه‌ی شدید و رحمت قرار داد. ⚡️ بنابراین، زن و شوهر باید مایه‌ی همدیگه باشن😊، نه مایه‌ی تشنّج و اضطرابِ همدیگه..😠😤 ⚠ قابل توجّه زوجهایی که مُدام جنگِ اعصاب دارند تو خونه..😉 ❌ هدف از ، فقط ارضای غریزه‌ی جنسی نیست، ✅ بلکه هدفِ اصلی، رسیدن به یک جسمی و روانی است. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا»👈 به دست آوردن سکینه و . خُب.. حالا هر ازدواجی، هدیه میخواد...☜🎁 معمولاً رسمه که به عروس و داماد هدیه میدن..👰 ❣️⇟ دنباله‌ی آیه می‌فرماید که هدیه‌ی خدا به عروس و داماد اینه: 👈👈مودّت و رحمت.👉👉 این قسمتِ آیه نشون میده که، رابطه‌ی زن و مرد تو خونه، باید بر اساس مودّت و رحمت باشه.❤️ مودّت👈 یعنی به هم‌ علاقه‌ی شدید داشته باشند، و عاشق همدیگه باشند..💝 رحمت👈 یعنی به همدیگه رحم کنند، و دلسوز هم باشند..💑 👌 اونوقت اگر این مودّت و رحمت تو زندگی حاکم بشه، اون آرامشی که اوّل صحبتش بود، تو زندگیِ مشترک، خودش رو نشون میده، و دائمی میشه...💯 یه زندگی پُر از آرامش..👏👏 😊 به همین سادگی.. 🔑 پس این دو جمله‌ی کلیدی همیشه یادمون باشه: ✔️۱. ازدواج، برای رسیدن به آرامش است.☺️ ✔️۲. نشانه‌ی ازدواجِ موّفق، محبّت شدید و رحمت، در بین همسران است.😇 ، ، ، ، ، . ------------------------------------------- 📡‌ ودرثـواب‌آن‌سهیم‌باشید😊👇 💓|^ @QURAN_SOUND114
🌸🍃﷽🍃🌸 توجّه💥 🕋 وَ خَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (نبأ/۸) 💢 و شما را بصورت زوجها آفریدیم! 👆👆 حتّی خودِ سازنده‌ش هم گفته: ما شما رو جفت آفریدیم؛💑 بعد یه عدّه بازم میگن: تنهایی راحت‌ترم!😂 👈 👫عزیزم کن. از ازدواج فرار نکن.📛🏃♂🏃♀ ------------------------------------------- 📡‌ ودرثـواب‌آن‌سهیم‌باشید😊👇 💓|^ @QURAN_SOUND114
🔔⚠️ ☝️ یکی از قانون‌های الهی در موردِ اینه که: هر جور زندگی کنی، یه همسری گیرت میاد که همون جور باشه. ⚠️ خدا در و تخته رو با هم جور میکنه. 👇👇 🕋 الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ، وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ. 🕋 وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ، وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ. 💢 زنانِ ناپاک برای مردانِ ناپاک، و مردانِ ناپاک برای زنان ناپاک هستند. 💢 زنانِ پاک برای مردانِ پاک، و مردانِ پاک برای زنانِ پاک هستند! 📖سوره نور، آیه ۲۶ کبوتر با کبوتر، باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز 🎉🎊 حضرت علی و حضرت زهرا مبارک🎊🎉🎈 ❣اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج❣ ╭❀✿◉◎◉•◦•◦•◦•◦•◉◎◉ 💓 @QURAN_SOUND114 ◉◎◉•◦•◦•◦•◦•◉◎◉✿❀╯
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻ناموسِ پیغمبر و ...🔻 سلام✋ 😔 ببخشید، روم نشد جای .... چیزی بنویسم. میخوام براتون یه قصّه بگم. قصّه‌ی پیغمبری که، برای نجاتِ جوانان امّتش، از ناموسِ خودش هم مایه گذاشت. قصّه‌ی حضرت لوط.😳👇 ✍ قرآن کریم نقل می‌کنه که: تعدادی فرشته، به شکلِ انسان‌های زیبا،👨‍👨👱‍♂ بر حضرت لوط وارد شدند و مهمان او شدند. قوم لوط که سابقه کارهای بد داشتند، و به گناهِ همجنس‌بازی معروف بودند، سریع رفتند درِ خانه‌ی حضرتِ لوط، که برن سراغ مهمان‌ها. چه آدمهای ... 😨😰👇 🕋 وَ جٰاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ، وَ مِنْ قَبْلُ کٰانُوا یَعْمَلُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ (هود/۷۸) 💢 قوم او به قصدِ مزاحمتِ میهمانان، به سرعت به سراغ او آمدند، در حالیکه قبلاً کارهای بد و زشتی انجام می‌دادند. حضرت لوط (بنده‌ی خدا) برای جلوگیری از تعرّضِ مردم به مهمان‌ها، با اشاره به دخترانِ خود، به آنان گفت:😔👇 🕋 قٰالَ: یٰا قَوْمِ! هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی، هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ، فَاتَّقُوا اَللهَ، وَ لاٰ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی، أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ؟! (هود/۷۸) 💢 حضرت لوط گفت: «ای قوم من! اینها دخترانِ من هستند، که برای شما پاکیزه‌ترند. (اگر قصدی دارید می‌توانید با آنها ازدواج کنید). تقوای الهی داشته باشید. از خدا بترسید، و مرا در پیشِ میهمانانم رسوا نسازید. آیا در میانِ شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» 🕋 قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ (هود/۷۹) 💢 قومِ او گفتند: «تو می‌دانی که ما تمایلی به دخترانِ تو نداریم. و خوب می‌دانی که ما چه می‌خواهیم.» 🕋 قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍ (هود/۸۰) 💢 حضرت لوط گفت: « افسوس! ای کاش در برابرِ شما قدرتی داشتم. یا پناهگاه نیرومندی در اختیار من بود.» ❗️عجب قصّه‌ای😱 از این پیامبرِ مظلوم یاد بگیریم. پیامبری که حتّی جرات نداشت توی خونه‌اش مهمان دعوت کنه. ببینید گیرِ چه آدمهای .... افتاده بود.😔💔 👈 امّا این پیامبرِ دلسوز، در راه اجرای روشهای شرعی، و حفظ ایمانِ جوانانِ امّتش، حتّی از مال و ناموسِ خودش هم، مایه ‌گذاشت. ☝️ اون هم در برابرِ یک چنین موجوداتی که حتّی به مهمان‌ها هم رحم نمی‌کردند. ❗️ پیامبری که حاضر بود دخترانِ خودش رو به ازدواجِ جوانانِ امّتش در بیاره، ولی اونها به گناه نیفتند. پیامبری که خطاب به جوانانِ امّتش فرمود: 👈 هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی.👈 این دخترانِ من!! بیاید با اینها ازدواج کنید، ولی به گناه نیفتید!! دقّت کنید!!👀 👈 اون جوانها، همچین آدمهای مومن و روبراهی هم نبودند. امّا حضرت لوط حاضر بود، برای اونها هم، از ناموسِ خودش مایه بذاره. 📣📣 قابل توجّه مسئولین و متولّیانِ امرِ ازدواجِ جوانان.👇👇 ⁉️❌ ما، که ادّعایِ ایمان و مسلمانی‌مون، گوشِ فلک رو کر کرده، چقدر هزینه کردیم برای پاک موندنِ جوانهامون؟!🤔 اون هم این جوانانِ خوب و پاکی که داریم. دقیقاً برعکسه.✔ اون جوانی که میخواد کنه و پاک بمونه رو، انقدر اذیّت می‌کنیم، انقدر سخت‌گیری می‌کنیم، انقدر در مسیرِ ازدواجش سنگ‌اندازی می‌کنیم، که کلاً بی خیالِ ازدواج بشه و به گناه بیفته.😔💔 چقدر سنّ ازدواج بالا رفته؟؟؟!!! ❌ این کسانی که رو بر جوانان سخت می‌کنند، از قوم لوط هم بدترند. نمیگیم از ناموسِ خودشون مایه بذارند، ما راضی به این کار نیستیم😃، ولی این جوان‌ها رو مثل بچه‌های خودشون بدونند.😊 اصلاً مثل بچه‌های خودشون هم نه. به اینم راضی نیستیم. لااقل انقدر اذیتشون نکنند. حقشون رو نخورند. دستشون رو از جیب این جوونها بکشن بیرون. ✅️ حقّ جوانانِ است. ☝️ این پیام رو انقدر دست به دست کنید، تا برسه به دستِ مسئولینِ بی‌کفایتِ متولّیِ امرِ ازدواج. خاکِ عالم بر سرِ ...✋✋ ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ 💐 💟 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : 💖 لَوْلَا عَلِيٌ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْؤ ↫✙❣اگر علی [علیه السلام] نبود برای فاطمه [علیها السلام] هیچ همتا و مانندی یافت نمی شد.👌🌹 📚{بحار الانوار ج 43 ص 107} سالروز امام علی"علیه‌السلام" و حضرت زهرا "سلام‌الله‌علیها" مبارک باد. 🎊🎈🎊🎈🎉🎀🎊 ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💍💫 ✨چه وصلت مبارکی ست ✨که عاقد آن خدا باشد، ✨این بار علی (علیه‌السلام) ابوالبشر ✨و حوا نیز فاطمه (سلام‌الله‌علیها)! ✨این ازدواج آسمانی ✨فخر تمام عالمین است! سالروز حضرت علی حضرت فاطمه مبارک‌باد🌸🍃 ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «زندگی » 👤 استاد 🔸 زندگی امام زمانی هم آسونه هم سخته... 💍 تجمل در فرهنگ میشه و این خطرناکه... ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
۱ ☘ 💥قسمت دوازدهم: پورياي ولي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي ابراهيم نيست. 🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با بالا ميبُرد. 🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 🔸قبل از شروع رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 🔸مربي، آخرين توصيه ها را به گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! 🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند. 🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر نخور! 🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم. 🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد! 🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
۱ ☘ 💥قسمت شانزدهم : پيوند الهي ✔️راوی : رضا هادي 🔸عصر يکي از روزها بود. از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواد هات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... 🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر کني، ديگه چي ميخواي؟ جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه. ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي وخوبيه. جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. 🔸شب بعد از ، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوا نها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حر فهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخمهايش رفت تو هم! ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... 🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم