eitaa logo
شهیدحاج قاسم سلیمانی
306 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
10 فایل
هدف از ایجاد این کانال جمع آوری،تنظیم،حفظ و نشر آثار سردارشهیدحاج قاسم سلیمانی می باشد. «و در میان مردم کسانی هستند که تمام وجود خود را برای خشنودی خدا هزینه می کنند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»(بقره 207) ادمین @mahdi_fatemeh59
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت میکند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر برای چه بوده است !. راوی: 🌺به مناسبت سالروز شهادت
یعقوب و یوسف😭 امروز برای عرض تسلیت خدمت یکی از بزرگان جبهه مقاومت بودیم.با اینکه حال مساعدی نداشتند ولی صحبتشان را با خاطره ای جانسوز شروع کردند. ایشان گفتند:"اوایل رهبری روزی سید عباس موسوی دبیر کلِ وقتِ حزب الله، به حضرت آقا مراجعه کرده و درخواست میکنند که اجازه دهند سید (که آنموقع حدودا ۳٠ساله بود و در قم مشغول تحصیل) به لبنان رفته و به او در امر اداره حزب الله کمک کند ولی حضرت آقا مخالفت می فرمایند. بعد از مدتی مجددا سید عباس به محضر آقا رسیده و باز همین خواسته را مطرح کرده و این بار اصرار می کند فلذا حضرت آقا نیز مجاب شده و اجازه می دهند." نکته قابل توجه در نقل ایشان آنجایی بود که گفتند: "در آن زمان که سید حسن نصرالله طلبه جوانی بود و هنوز دبیر کل حزب الله هم نبود آقا در مورد رابطه خود و ایشان فرموده بودند: رابطه من با سیدحسن مثل رابطه یعقوب و یوسف است."در ادامه ایشان گفتند:"من کسی را ندیده ام تاکنون که تا این حد مطیع حضرت آقا و ذوب در ایشان باشند تا جایی که این اواخر وقتی با سید حسن صحبت میکردیم انگار که با صحبت میکنیم و البته آقا هم همیشه نگران جان ایشان بود."و من از امروز عصر دائم در این فکرم که چه ها کشیده است یعقوب از غروب جمعه که متوجه شد گرگ ها به یوسفش حمله برده اند تا ظهر شنبه ای که یقین پیدا کرد بی یوسف شده است! ما هنوز نمیفهمیم چه علمداری از دست داده ایم ولی هلهله گله کفتارها به گوش می رسد. اگر به هوش نباشیم حسین را به مقتل خواهند برد.عجیب است که او فرمان داده ولی زندگی ما همچنان عادیست!(امیر احتشامی) یا حسین