خطبـــهکوفــهکلثومیّـــه🏴
ای اهل کوفه،
بدا به حالتان!
شما را چه شد که حسین(علیهالسّلام) را
تنها گذاشتید و او را کشته،
اموالش را به یغما بردید و خاندانش را
به اسارت گرفتید؟ بدا بر شما! مرگتان باد!
وای بر شما میدانید گرفتار چه مصیبتی
شدهاید و چه بار سنگینی بر دوش خود
کشیدهاید و چه خونهایی ریختهاید و
چه بزرگوارانی را در هم شکسته و
چه کسانی را غارت کرده و چه اموالی را
بردهاید؟
بهترین مردان پس از رسول خدا را
به شهادت رساندید.
رحم از دلهایتان رخت بربسته است.
آگاه باشید! حزب خدا پیروز است و
حزب شیطان زیانکار.
راوی گوید: مردم شیون و ناله کردند و
گریستند.زنان، گیسو پریشان کردند و
خاک بر سر خویش ریختند و چهره خراشیدند
و بر صورتهایشان زدند و فغان سر دادند.
مردان نیز گریستند و موی صورت خویش
کندند. هیچ روزی چون آن روز، مردم
نگریسته بودند.
@Qatlegah📜
منابع؛
مثیر الاحزان، صفحه۸۸.
الملهوف علی قتلی الطفوف، صفحه۱۸۴و۱۸۵.
امانازشـــام🏴
چون کاروان اسرای اهل بیت(علیهمالسّلام)
نزدیک دروازه شام رسیدند
ام کلثوم(سلاماللهعلیها) شمربنذیالجوشن
را طلب کرد و فرمود:مرا با تو حاجتی است.
شمر گفت: حاجتت چیست؟
فرمود: اینک این شهر دمشق است ما را از
دروازهای وارد کن که مردمان کمتری در آن
اجتماع کرده باشند و بگو سرهای شهدا را از
میان محملها دور کنند تا مردم به نظاره
سرها مشغول شده و
به حرم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
ننگرند.
اما شمر(لعنةاللهعلیه) بر خلاف فرموده ایشان
عمل کرد و فرمان داد تا سرهای شهدا را در
میان محملها جای دهند و ایشان را از
دروازه ساعات که مردم بیشتری در آن
جمع شده بودند وارد نمودند
@Qatlegah📜
منابع؛
مثیر الاحزان، صفحه۹۷.
اللهوف فی قتلی الطفوف، صفحه۱۰۱.
*یازدهم ماه شعبان المعظم
ایّام ظهـــور حضرت علـــیاکبر📍
((صلواة الله و سلامَه علیه))
ﺩﺭ یازدهم ماه شعبان العمظم
ﺳﺎﻝ سی و سوم هجری قمری
ﺷﺒﻴﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﺗﻢ ﺍلأﻧﺒﻴﺎﺀ
(صلّیاللهﻋﻠﻴﻪﻭﺁله) ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻰ اکبر
(ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ) در مدینه منوّره به ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ،
ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ «ﻋﻠﻰ»، ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻴّﺪ ﺍﻟﺸّﻬﺪﺍﺀ(ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ)،
ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﻟﻴﻠﻰ ﺑﻨﺖ ﻣُﺮة ﺛﻘﻔﻰ ﺍﺳﺖ.
ﻛﻨﻴﻪی ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻃﺒﻖ ﻓﺮﻣﺎﻳﺶ
ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ(ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ)
«ﺍﺑﺎﺍﻟﺤﺴﻦ» ﺍﺳﺖ.
@Qatlegah📜
منابع؛
ﻛﺎﻣﻞ ﺍﻟﺰّﻳﺎﺭﺍﺕ، صفحه۲۴۰.
بحار الأنوار، جلد۹۸، صفحه۱۸۶.
مستدرک سفینةالبحار، جلد۵، صفحه۴۱۳.
مقتل الحسین(ع)، مقرم، صفحه۲۶۷.
•• قَتلِگـٰاه ••
مَدیحَ الأکبَر🏴
تمثل النبي فـــي سليله
في خلقه وخلقــه وقيله
كما تجلى الله فـــي نبيه
فقد تجلى هو فــي وليّه
غروی اصفهاني
مؤذن حـــــــرم🏴
وقتی کاروان
حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
در منزل رُهَیمه
برای نماز ظهر توقّف کردند،
حُر نیز با هزار سوار به ایشان رسید.
امام، به فرزندشان حضرت
علی اکبر(علیهالسلام) فرمان دادند
که اذان بگوید:
صدای اذان علی اکبر(علیهالسلام)،
در فضا پیچید، گویا رسول الله اذان می گوید.
@Qatlegah📜
منبع؛
بحار الأنوار، جلد۸۴، صفحه۱۰۴.
اباعبدالله(علیهالسّلام) مراقب پیکار
فرزندش بود و لیلا نیز به چهرهٔ
حسین نگاه میکرد.
فردی به نام بکر بن غانم به سمت
علیاکبر رفت.
امام چهره در هم کشید و لیلا نگران شد
و پرسید که آیا ضربهای بر فرزندش
اصابت کرده است؟
امام پاسخ داد:
خیر ولی کسی با او پیکار میکند که
میترسم علی را بکشد.
برای فرزندت علی دعا کن.
از جدم رسول خدا شنیدم که
دعای مادر در حق فرزندش
مستجاب میشود.
لیلا درحالیکه در خیمه بود،
گیسوان پریشان کرد و برای پیروزی
فرزندش به درگاه خدا دعا کرد.
نبرد شدیدی بین آنان درگرفت
تا اینکه زره بکر بن غانم از زیر بغلش
پاره شد و علیاکبر با شتاب ضربهای بر او
وارد کرد که او را دونیم ساخت
@Qatlegah📜
منبع؛
اکسیر العبادات فی أسرار الشهادات،
جلد2، صفحه641.
•• قَتلِگـٰاه ••
ورَمَىٰ بِنَفسِهِ عَلىٰ جَسَدِ وَلَدِهِ"
آه ثمّ آه🏴
حضرت هنوز چند قدم به
کشته علی اکبر(علیهالسّلام)
مانده بود که خود را
از مرکب به زیر انداخت،
زانو به زانو خود را به جوانش رسانید.
اول نگاهی به آن بدن قطعه قطعه کرد،
دید بی رحمان کوفه و شام جای درستی در
بدن آن ناکام نگذاشته اند.
از ضربت تیر و شمشیر و نیزه و خنجر
جسم جوانش را مشبک کرده اند.
بعد از ساعتی
فَصَاحَ الإمام سَبْعَ مَرَاتٍ:
آه وَاوَلَدَاهُ! آه وا عَلِيّاهُ!
آه وا ثَمَرَةَ فُؤَادَاهُ! آه وَلَدِي قَتَلُوكَ!
در آن حال که سر پر خون فرزند را
در برگرفته و می فرماید:
ای فرزند! تو را کشتند؟
اگر کسی تصوّر این حالت امام را بکند
البته اگر دل او از پدر دور شدی
از مادر مهر بریدی؟!
@Qatlegah📜
منبع؛
ریاض القدس المسمی بحدائق الانس،
جلد ۳، صفحه۴۸۷.
•• قَتلِگـٰاه ••
ورَمَىٰ بِنَفسِهِ عَلىٰ جَسَدِ وَلَدِهِ"
آه ثمّ آه🏴
هنگامی که اباعبدالله(علیهالسّلام)
خود را بر جنازه فرزندش و پاره جگر او
انداخت،
((اِعْتَرَتْهُ حَالَةُ الْمُحتَضَرِ))
در حال مرگ بود
و شروع به صبر و نفس کشیدن کرد،
نفس راحتی کشید و تقریبا روحش رفت.
@Qatlegah📜
منبع؛
بحرالمصائب، جلد۴، صفحه٣٢٣
زنى با شتاب به ميدان آمد
در حالى كه فرياد مى زد:
يا اخيّاه و يا ابن اخيّاه، خود را روى
پیکر انداخت.
حضرت امام حسين (عليهالسّلام) نزد
ایشان آمدند، دستشان را گرفتند و
به خيمه بازگرداند و نزد جوانانش آمدند و
فرمودند: برادر خود را بیاورید،
آنها حضرت على اكبر(علیهالسّلام) را زمين
برداشتند و بردند و درخيمه اى قرار دادند
كه جلويش مى جنگيدند.
@Qatlegah📜
منابع؛
مثير الأحزان، صفحه۶۹
وقعة الطف، صفحه۲۴۳
البداية و النهاية، جلد۸، صفحه۱۸۵
إعلام الورى، جلد۱، صفحه۴۶۵و۴۵۶