eitaa logo
💫💎 قطره ای از دریا💎💫
1.2هزار دنبال‌کننده
628 عکس
204 ویدیو
71 فایل
اشعار زیبای مذهبی ... مسابقات مختلف مناسبتی به همراه جوایز گوناگون.... لینک دعوت به کانال: 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2706702390C30c18c2953 انتقادات و پیشنهادات: 🆔 @morid_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹بسم رب الشهید🌹🌹 ✅ سلسله داستان‌هایی از: شهید ابراهیم هادی بر اساس هفته 4️⃣2️⃣ / داستان 4️⃣2️⃣ 🌺🍃از اَهَمِّ کارهایی که شد در شهرِ تهرانِ بزرگ نَصبِ در زیرِ پُلی، تصویرِ انسانی سِتُرگ🍃🌺 🌺🍃در اتوبانِ مَحَلّاتی، شده تَرسیمِ عکسِ آن شهید کین بُوَد بر رَهرُوانِ راهِ هادی، یک نَوید🍃🌺 🌺🍃من به آن سیّد که بوده مجریِ این ایده ها گفتم اینک شد حضورش، بیشتر در نزدِ ما🍃🌺 🌺🍃گفت به من سیّد، نبودم من به هادی آشِنا بعد از این کارَم خدا برکت به من داده، چه ها🍃🌺 🌺🍃قصّه هایی دارم از این کار و این تصویرِ او گفتم از آن قصّه ها، چند تا برای من بگو🍃🌺 🌺🍃گفت زمانی که کشیدم عکسِ ایشان را چنان گَشته برپا آن نمایشگاهِ جِلوه گاهِمان🍃🌺 🌺🍃یک شبِ جمعه زنی آورده شیرینی و گفت این بُوَد از این شهید و پخش کن این را، بِگفت🍃🌺 🌺🍃با خودم گفتم که شاید باشد از اقوامِ وی بَهرِ این گفتم که آشنایید به هادی؟ گفت که نِی🍃🌺 🌺🍃این شگفتیِ مَرا که دید او، گفتا سخن منزلِ ما هست در این نزدیکی و گفتا به من🍃🌺 🌺🍃مشکلِ سختی به من رو کرده بود در زندگی سخت بِنمود از برایَم واقعا این زندگی🍃🌺 🌺🍃چند روز قبل از این که رَد شدم از نزدِتان میکشیدی عکسِ اِبرام، آن شهیدِ قهرمان🍃🌺 🌺🍃با خودم گفتم خدایا، ای خداوندِ جهان گَر که دارَن آن شهیدان، یک مَقامی در نَهان🍃🌺 🌺🍃مشکلَم را حَل نَما بر این مقامَش، ای خدا وعده دادم که نمازَم را بخوانَم من، به جا🍃🌺 🌺🍃هدیه کردم فاتحه بر این شهیدِ پهلوان شد سریعاً مشکلَم حَل، آمدم در این زمان🍃🌺 🌺🍃تا نمایَم من تشکر از شهیدِ رو سفید حَل نموده مشکلَم را، داده است بر من امید🍃🌺 🌺🍃ای خدا بر حقِّ ابراهیمِ هادی، آن شهید تو نکن ما را خدا، از درگَهِ خود نا امید🍃🌺 🌹🌺التماس دعا / مرید الشهداء: شجاعی🌺🌹 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2706702390C30c18c2953
🌻🌼نقل کرامتی منظوم از امام زین العابدین (علیه السلام) به ضمیمه توسل به آن حضرت🌼🌻 🌹🍂در کتابِ کشفِ غُمّه از جنابِ اِربِلی آمده یک قصّه ای در شَأنِ سجّاد، آن علی🍂🌹 🌹🍂لیث میگوید مشَرّف من شدم بیتِ خدا سالِ صد با سیزده بعد از هجرتِ خونِ خدا🍂🌹 🌹🍂چون که آوردم نمازِ ظهر و عصرَم را به جا رفتم آن بالای کوهِ بو قُبِیس، بعد از أداء🍂🌹 🌹🍂رو به رو گشتم به مردی، بود در حالِ دعا بعد از اتمامِ دعا گفتا که ای یا ربَّنا🍂🌹 🌹🍂من همینَک اِشتها دارم به انگور، ای خدا هم تو دانی که لباسَم کهنه گشته، ربَّنا🍂🌹 🌹🍂ناگهان دیدم که ظرفی پُر زِ انگور، آشکار گَشته شد در نزدِ آن عبدِ به حق، پرهیزکار🍂🌹 🌹🍂به چه انگوری که من مثلَش ندیدم تا به حال هم دو جامه گَشته ظاهر پیش از اتمامِ سؤال🍂🌹 🌹🍂جنسِ آن بُردِ یَمانی بود و بودن قیمتی بُرده این جریان، مَرا در بُهت و اَندر حیرتی🍂🌹 🌹🍂تا که آن مردِ خدا آهنگِ خوردن را نِمود من جلو رفتم و گفتم بَهرِ من هم سَهم بود🍂🌹 🌹🍂گفت چرا؟ گفتم شما وقتی نمودین این دعا من هم آمین گفتم از بعدِ دعا بَهرِ شما🍂🌹 🌹🍂گفت بِفرما میل کن، مخفی نکن این را زِ ما آن زمانی که بُوَد روزِ ظهورِ این ثَنا🍂🌹 🌹🍂بعد از آنکه خوردم آن انگورِ بی مثل و نظیر گفت که از این جامه ها نِصفَش برای خود بگیر🍂🌹 🌹🍂محضرَش گفتم که من لازم ندارم این لباس گفت کمک بِنما بپوشَم بر تَنَم من این لباس🍂🌹 🌹🍂چون دو جامه بر تَنَش بِنمود آن عبدِ خدا رَه بِیفتاد و مَنَم دنبالِ وی سوی صَفا🍂🌹 🌹🍂چون رسیدیم بینِ کوهِ مَروه و کوهِ صَفا مردی آمد گفت بِرهنه هستم ای مردِ خدا🍂🌹 🌹🍂تو بِپوشان این گدا، تا که بپوشانَت خدا شخصِ داعی از تَنَش بیرون نِمود یک جامه را🍂🌹 🌹🍂داده بر آن مردِ سائل جامه، بی چون و چرا لِیث میگوید که نشناختم هنوز این مرد را🍂🌹 🌹🍂کو که باشد؟ هست چنین با حالِ خوب و با صفا کردم از مردم سؤال و پرسش از آن با خدا🍂🌹 🌹🍂گفتن او باشد علی بن الحسین بن علی آن که باشد در عبادت، زینتِ هر بندگی🍂🌹 🍁☘️🍁🌹🍁☘️🍁 🌹🍂اینک این بنده بگوید ای عزیزِ مرتضی تو نِمودی اِشتها بر خوشه ای نزدِ خدا🍂🌹 🌹🍂خوشه ی انگور آمد نزدتان از آسمان پس چه بوده مصلحت در کربلا بر تشنگان🍂🌹 🌹🍂جای آنکه آب آیَد از سوی پروردگار خونِ حُلقومِ علی اصغر به بالا رفت نگار🍂🌹 🌹🍂لعنتِ حق دائماً بر دشمنانِ مصطفی که ندادَن قطره ی آبی به آن خونِ خدا🍂🌹 🌹🍂ای امامِ حق که گفتی جامه ای دِه ای خدا جامه ها آمد چه زیبا بَهرَت از سوی خدا🍂🌹 🌹🍂من بمیرم از برای آن عزیزِ بی کفن که تو خود دیدی نداشت اَندر بدن، یک پیرهن🍂🌹 🌹🍂لعنتِ حق بر امیّه، دودِمانِ آن خَبیث آن خبیث بن الخبیث بن الخبیث بن الخبیث🍂🌹 🌹🍂که بُرون آورده حتّی کهنه پیراهن زِ تَن من فدای آن بدن که تو نمودی اش کفن🍂🌹 🌹🍂روزِ سوّم آمدی ای شاهِ دین در کربلا گفتی ای مردم بیارید از برایَم بوریا🍂🌹 🌹🍂قطعه های آن بدن کردی تو اَندر بوریا آن تنِ عُریان نِمودی دفنِ اَندر کربلا🍂🌹 🌹🍂ای خدا، حقِّ حسین و حقِّ زینُ العابدین انتقامِ خونِ وی بِستان زِ دستِ ظالمین🍂🌹 🌹🍂مهدیِ زهرا رِسان بر دادِ مظلومین، خدا عالَمِ پرُ از سِتَم را پُر زِ زیبائی نَما🍂🌹 🍁شهادت امام سجاد (علیه السلام) بر شما تسلیت باد. 🌹🌺التماس دعا / مرید الشهداء: شجاعی🌺🌹 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2706702390C30c18c2953
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌻تابلو های قرآنی 🌼 راهنمای زندگی🌻🌻 ✅ تابلوی نهم: سوره بقره/آیه 8️⃣5️⃣: 🌷به یاد آوَر تو قومی را که حِیران شُدَن چِل ساله اَندر یک بیابان🌷 🌷و گفتیم اُدخُلوا بعد از چهل سال به شهرِ مَقدِس، آن مَأوای اَبدال🌷 🌷بوَد این قَریه، آن شهرِ مقدّس که باشد اَندر آن بِیتُ المقدّس🌷 🌷خورید از آن تمامِ خوردنی ها که دارید اِشتِها بر آن، گوارا🌷 🌷و از آن در که هست آن بابِ حِطّه شوید داخل به آن در حالِ سجده🌷 🌷بگویید ای خدا، بَخشا زِ ماها خدایا هر چه داریم از خطاها🌷 🌷ببَخشائیم تمامِ آن گناهان به شرطی که شَوید از آن پشیمان🌷 🌷و بر آنها که هستَن اهلِ اِحسان دهیم پاداشِ ویژه، ما فراوان🌷 🌷اشاره میکنم بر یک روایت که بابِ حِطّه هست بابِ ولایت🌷 🌷اگر هستی گُنَه کار و پَریشان اگر خواهی زِ حق، از دل، تو غُفران🌷 🌷بوَد شرطَش که از بابِ ولایت که بابِ حِطّه است از بَهرِ اُمّت🌷 🌷درآیی و بگویی ای خدایَم به بابِ حِطّه بَخشا این خطایَم🌷 🌷وگَر خواهی تو پاداشِ مضاعَف نَما خود را به بابِ حِطّه در صَف🌷 🌷الهی حقِّ این بابِ مقدّس رَها کُن از سِتَم، بِیتُ المقدّس🌷 🌹🌺التماس دعا / مریدالشهداء: شجاعی🌺🌹 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2706702390C30c18c2953
🔰قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): 🌹 برّوا آباءكم يبرّكم أبناؤكم🌹 🌺 به پدرهاي خود نيكي كنيد تا فرزندان شما نسبت به شما نيكي كنند. 🌷نیکی بِنمائید به پدر،مادرتان نیکی بِنمایند به شما فرزندان🌷 🌷این سنّتِ حق باشد و حکمت زِ علی گیرید و عمل کنید به آن، از دل و جان🌷 ☘️ هفته 5️⃣2️⃣ / حدیث 5️⃣2️⃣ 🌹🌺مرید الشهداء: شجاعی🌺🌹 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2706702390C30c18c2953
🌹🌹بسم رب الشهید🌹🌹 ✅ سلسله داستان‌هایی از: شهید ابراهیم هادی بر اساس هفته 5️⃣2️⃣ / داستان 5️⃣2️⃣ 🌺🍃یادَمه در سالِ پایانِ دبِستانَش که بود او پدر را از خودش نالان و ناراحت نِمود🍃🌺 🌺🍃گفت پدر بیرون رو از خانه، نبینم من تو را تا به شب خانه نَیا، شد تا به شب از ما جُدا🍃🌺 🌺🍃رفت و او تا شب نیامَد طبقِ دستورِ پدر ما همه ناراحتیم از اینکه او شُد در به در🍃🌺 🌺🍃چون که بود امرِ پدر، ما هم نگفتیم روی آن که چرا او اینچنین رفتار بد داده نشان🍃🌺 🌺🍃ما همه ناراحت از اینکه نخورده او ناهار شب که آمد خانه با لبخندی چون گُل در بهار🍃🌺 🌺🍃با سَلامی گرم و سَرشار از محبّت بر همه گفتَمَش ناهار چه خوردی من بدون فاصله🍃🌺 🌺🍃گرچه بابا خود به ظاهر داده ناراحت نشان لیکَن او در انتظارِ یک جوابی بود از آن🍃🌺 🌺🍃کرده آغازِ سخن، اِبرام و گفت در کوچه، من وقتِ رفتن من بِدیدم بینِ رَه یک پیرزن🍃🌺 🌺🍃کلّی اسباب و وسایل همرَهَش بود پیرزن مانده بود حِیران برای حملِ بارَش پیرزن🍃🌺 🌺🍃رفتم و گفتم که بارَت میبَرَم بَهرِ شما هر کجا هست خانه ات، من میبَرَم بَهرِ خدا🍃🌺 🌺🍃بردم آنها را به سرعت منزلِ آن پیرزن او تشکّر کرد و داده پنج ریالی بَهرِ من🍃🌺 🌺🍃هر چه من گفتم نمیخواهم ولی اصرار کرد پنج ریالی هم رَوانَم بر سوی بازار کرد🍃🌺 🌺🍃من خریدم با چنین مالِ حَلالی، نانِ خود خوردم از آن، حفظ بِنمودم به آن، من جانِ خود🍃🌺 🌺🍃چون که ابراهیم چنین گفت و پدر بِشنیده آن کرده لبخندِ رضایَت بر لَبانِ او نشان🍃🌺 🌺🍃بابایَم شاد است که فرزندَش چنان درسی گرفت کسبِ روزیِ حَلال، او بهترین درسی گرفت🍃🌺 🌹🌺التماس دعا / مرید الشهداء: شجاعی🌺🌹 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2706702390C30c18c2953