eitaa logo
مکتب جهانی اسلام
28.5هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
13.3هزار ویدیو
40 فایل
ارتباط با ما جهت ارسال مطلب و دریافت انتقاد/پیشنهاد https://eitaa.com/ALIMMT @ALIMMT @Alquran_Alkarym ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─کانال ما #اتحاد_جماهیر_اسلامی #زندگی_سبک_قرانی #اتحاد_امت_اسلام #مکتب_جهانی_اسلام https://eitaa.com/joinchat/1213988872C808500f015
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ معروفترین #پروفسور های #جنین_شناس #آمریکایی که فقط بخاطر آیات #جنین_شناسی #قرآن #مسلمان شده اند #اعجاز_قرآن #معجزه #معجزه_قرآن #علم #تولد #خلقت #زن #مرد #جنین #حاملگی #بارداری #دانش #اعجاز_علمی_قرآن #تازه_مسلمان #رهیافته #دانشمند #اسلام #عقل #عقلانیت #دانش #muslim #islam #quran #science منبع: https://b2n.ir/84722 به #کانال_خط_شکن_بپیوندید.👇👇👇 Join🔜 @Khatshekan1🙏 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم. طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
عجیب دخترم‼️ 🔴من صاحب یه دختر شونزده ساله ام ک با همسرم روی تربیتش خیلی حساس بودیم.طوری که هیچ جا امکان نداشت بدون من یا زنم بره و حتی مدرسه روهم خودمون میبردیم و میاوردیم. البته رو دوستاشم خیلی حساس بودیم و یه روز دخترم بهم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره که با یکی درس بخونه و مریم رو بهم پیشنهاد داد. منم گفتم ک باشه ولی فقط تو خونه ی خودمون. از اون روز به بعد تقریبا مریم هرروز ساعت دو خونه ی ما بود و تا هشت شب درس میخوندن و اصلااز اتاق بیرون نمی اومدن. من و همسرمم از این موضوع راضی بودیم. تا اون روز تلخی که.....‼️😳😱 🔴 ادامه داستان👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22