#دین_داری_در_غیبت
#مهدویت
حفظ دین و مؤمن بودن در عصر غیبت امری دشوار ومهم است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز در مدح و فضیلت انتظار فرج و مدح شیعیان در زمان غیبت و آنچه که شایسته است در آن زمان انجام داده شود، به اصحابش فرمود:
پروردگارا برادرانم را به من بنمایان. اصحاب عرضه داشتند: مگرما برادران شما نیستیم؟ حضرت فرمود: نه! شما اصحاب من هستید، برادران من مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان میآورند، با اینکه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون بیایند، به من شناسانده است. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است. و یا مانند کسی است که پاره ای از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاهدارد. [۱]
«غضا» نام درختی است که بسیار محکم و آتش آن سوزان و ذغالش خیلی با دوام است.
این نوع تمثیل در چندین روایت دیگر هم آمده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
زمانی برای مردم فرا میرسد که شخص پایدار بر دین خود مانند
کسی میشود که آتش به دست گیرد. [۲]
عناصری که در این تمثیل باید مورد دقت قرار گیرد، عبارت است از:
۱. تراشیدن خار با دست که بسیار سخت و طاقت فرساست و همراه با مجروح شدن است یا نگه داشتن آتش در کف دست؛
۲. ظرف این عمل که در شب است و موجب سخت تر شدن آن میشود.
----------
[۱]: بحار الأنوار، ج ۲، ص۱۲۴: اللَّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوَانِی مَرَّتَیْنِ فَقَالَ مَنْ حَوْلَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَمَا نَحْنُ إِخْوَانَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَا إِنَّکُمْ أَصْحَابِی وَ إِخْوَانِی قَوْمٌ فِی آخِرِالزَّمَانِ آمَنُوا وَ لَمْ یَرَوْنِی لَقَدْ عَرَّفَنِیهِمُ اللَّهُ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُخْرِجَهُمْ مِنْ أَصْلَابِ آبَائِهِمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ لَأَحَدُهُمْ أَشَدُّ بَقِیَّةً عَلَی دِینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ أَوْ کَالْقَابِضِ عَلَی جَمْرِ الْغَضَا أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الدُّجَی یُنْجِیهِمُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ غَبْرَاءَ مُظْلِمَةٍ.
[۲]: معجم احادیث الامام المهدی، ج۱، ص۳۲۶، ح۱۶۷و۲۰۱.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#توکل
فقط به سوى خانه تو مى آيم
شرمنده زن و بچه خود شده اى. چند روز است كه نتوانسته اى براى آنها غذا و پوشاك مناسبى تهيّه كنى.
از هر كسى كه مى شناختى، پول قرض گرفته اى و ديگر نمى دانى چه كنى. يادت مى آيد كه با فرماندار مدينه آشنا هستى و براى همين با خود مى گويى خوب است بروم و شرح حال خود را براى او بگويم، شايد او بتواند كمكى كند.
امّا فرماندار كه دست نشانده حكومت طاغوت (بنى أميّه) است و دستش به خون شيعيان و فرزندان حضرت زهرا (س) آلوده است، آيا درست است از او تقاضاى كمك كنى؟
بر سر دو راهى گير كرده اى و نمى دانى چه بايد كنى. وقتى امروز نگاهت به چهره زرد و رنگ پريده كودكانت مى افتد، تصميم خود را مى گيرى و به سوى فرماندارى مدينه حركت مى كنى. ديوارهاى فرماندارى مدينه را مى بينى، خوب است زود وارد فرماندارى شوى، چون هر لحظه ممكن است يكى از دوستانت از اينجا عبور كند و تو را ببيند.
او كيست كه به اين سمت مى آيد؟ نكند او تو را بشناسد؟
واى، او پسر عموى امام صادق (ع) است! او بارها تو را در خانه آن حضرت ديده است.
او اين وقت روز، اينجا چه مى كند؟ حالا چه بايد بكنى؟ اگر بپرسد كه اينجا چه مى كنى چه جوابى خواهى داد؟
ولى هيچ چيز بهتر از راستگويى نيست!
او جلو مى آيد و بعد از
سلام، با تو دست مى دهد.
كجا مى روى؟
داشتم نزد فرماندار مى رفتم.
براى چه؟
فقر و ندارى، تمام زندگى مرا گرفته است، براى تقاضاى كمك نزد او مى روم.
بدان كه اميد تو نا اميد خواهد شد زيرا به در خانه غير خدا مى روى، تو بايد به درِ خانه كسى بروى كه اميدت را نا اميد نمى كند و كرمش بيش از همه است، آيا مى خواهى حديثى را كه از امام صادق (ع) شنيدهام برايت بگويم؟
بله.
يك روز كه خدمت آن حضرت بودم، ايشان فرمودند: «خداوند به يكى از پيامبران خود اين چنين وحى كرد: من اميد هر كس را كه به غير من اميد داشته باشد نا اميد مى كنم. چگونه است كه بنده من در سختىها به كس ديگرى اميد مى بندد؟ مگر درِ خانه من به روى كسى كه مرا بخواند بسته است؟ من آن خدايى هستم كه قبل از آنكه بندگانم مرا بخوانند به آنها كرم و مهربانى مى كنم، آيا اكنون كه مرا صدا مى زنند آنها را نا اميد مى كنم؟ »؛ اكنون اختيار با خودت است، مى خواهى به فرماندار طاغوت پناه ببر و يا اينكه به خدا توكّل كن.
تو در فكر فرو مى روى. اين سخن تو را به فكر فرو مى برد. دوست دارى بار ديگر اين سخن را بشنوى. از دوستت مى خواهى تا يك بار ديگر اين سخن را برايت تكرار كند.
او هم قبول مى كند و براى بار دوم اين حديث را براى تو نقل مى كند و تو با دقّت تمام به حديث گوش فرا مى دهى.
بعد از شنيدن اين سخن، با خود عهد مى كنى كه ديگر از مردم چيزى نخواهى و براى همين از رفتن به فرماندارى،
خوددارى مى كنى.
مدّتى نمى گذرد كه خداوند به وعده خود وفا مى كند و از جايى كه باور نمى كردى پول زيادى به دستت مى رساند و تو از فقر نجات پيدا مى كنى، و اين نتيجه توكّل به خداست.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#توکل
قرآن مى گويد:
(وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
از خدا پروا كنيد و مؤنان فقط بر خدا توكّل مى كنند.
تدبّرى در آيه:
در سخنان و احاديث اهل بيت (ع) به آثار توكّل به خدا اشاره زيادى شده است و از مهمّترين نشانه هاى ايمان شمرده شده است.
كسانى كه در كارهاى خود به خدا توكّل داشته باشند به موفّقيت هاى بزرگ مى رسند.
آنها هيچ گاه نااميد نمى شوند و از آماده نبودن مقدّمات كار، دلسرد نمى گردند. آنها صبر نمى كنند تا شرايط مناسبى برايشان فراهم شود. آنها با توكّل به خدا، شرايط مناسب را براى خود فراهم مى سازند.
آنها نياز به تشويق ديگران ندارند و هيچ وقت سرزنش مردم آنها را از هدفى كه دارند باز نمى دارد.
توكّل باعث مى شود تا وقتى با خدا هستى از هيچ چيز و هيچ كس نترسى و با آرامش به سوى هدف خويش پيش بروى.
آنانى كه از بزرگى هدف مى ترسند بايد بدانند با توكّل مى توان به همه هدف هاى بزرگ رسيد.
توكّل راز موفّقيت مردان بزرگ است كه تاريخ را از آنِ خود ساختند.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#امتحان
#بلا #سختی #مشکلات
هر كه در اين بزم مقرب تر است
به كارگاه آجرپزى رفته بودم تا يكى از دوستانم را ببينم. در آنجا بود كه با توليد آجر بيشتر آشنا شدم.
من هميشه خيال مى كردم كه براى تهيّه آجر، ماده اى مثل چسب به خاك اضافه مى كنند تا آجر محكم شود. در آنجا ديدم كه كارگران خاك را فقط با آب مخلوط مى كنند تا گل درست شود. بعد آن گل را قالب مى گيرند و به
شكل آجر درمى آورند و سپس آن را در آفتاب قرار مى دهند تا خشك شود.
اين آجرها بسيار سست بودند و حتّى اگر باران بر روى آنها مى باريد شكل خود را از دست مى دادند و دوباره به همان خاك تبديل مى شدند.
دوستم براى من توضيح داد كه همين آتشِ داغ باعث مى شود تا اين آجرها محكم و بادوام شوند، در واقع ارزشى كه آجر دارد به خاطر همين آتش است.
آن روز متوجّه شدم هر آجرى كه به شعله آتش نزديك تر باشد محكم تر مى شود و هر آجرى كه از آتش دور باشد سست است.
يكى از كارگرها آجرى را به من نشان داد و گفت: اگر بتوانى اين آجر را با كلنگ بشكنى به تو جايزه مى دهم! اين آجر از بتن و سيمان، محكم تر است زيرا بسيار نزديك آتش بوده است.
آن روز من به فكر فرو رفتم و به ياد بلاها و سختى هايى كه در زندگى پيش مى آيد افتادم. به راستى، اين مشكلات هستند كه انسان را مى سازند و محكم مى كنند.
آيا شنيده اى كه خدا هر كس را بيشتر دوست دارد بلاى بيشترى براى او مى فرستد؟
بلا و سختىها همان آتشى است كه باعث مى شود ما قيمت پيدا كنيم، ارزش پيدا كنيم و ساخته بشويم.
روح انسان فقط در كوره بلا است كه مى تواند از ضعفها و كاستى هاى خود آگاه شود و به اصلاح آنها بپردازد.
پس بلا چيز بدى نيست، بلا باعث مى شود تا از دنيا دل بكنيم و بيشتر به ياد خدا باشيم و به درگاه او رو آورده و تضرّع كنيم.
اگر بلا نباشد دل ما براى هميشه اسير دنيا مى شود، ارزش ما كم و كم تر مى شود، اين بلاست كه دل هاى ما را آسمانى مى كند.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#بلا #سختی #مشکلات #امتحان
قرآن مى گويد:
(فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ).
آنان را به رنج و بلا وسختى گرفتار كرديم تا به درگاه ما تضرّع و زارى كنند.
تدبّرى در آيه:
آيا مى دانى چه تفاوتى ميان واژه «دعا» و «تضرّع» وجود دارد؟
«دعا» همان سخن گفتن با خدا و خواندن او مى باشد. گاه حاجتى دارى و از خدا مى خواهى تا تو را به آرزويت برساند و براى همين دعا مى كنى، گاه از روى عادت دعا مى خوانى و هيچ توجّه قلبى ندارى، امّا موقعى كه شرايط بر تو سخت شده باشد، احساس مى كنى كه دنيا برايت كوچك شده است، سختى و مشكلات فشار آورده است و غوغايى در درونت بر پا شده است.
اينجا ديگر با تمام وجود خدا را صدا مى زنى و از او مى خواهى تو را نجات بدهد. به اين حالت تو، «تضرّع» مى گويند.
پس «دعا»، خواندن خداوند در همه حالتها است؛ امّا «تضرّع» وقتى است كه تو خدا را با تمام وجودت صدا مى زنى زيرا بلا و سختى به سويت هجوم آورده است و تو هيچ پناهگاهى جز خداى خودت ندارى.
قرآن مى گويد كه خدا بندگان خود را به بلا گرفتار مى كند تا آنها تضرّع كنند و وقتى آن حالت تضرّع براى انسان پيش مى آيد، او ارزش پيدا مى كند، زيرا او از دنيا دل بريده و رو به خدا آورده است.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#بخوانید و #تفکر کنید
طی شد این عمر تو دانی به چه سان؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان
همه تقصیر من است این
و خودم می دانم
که نکردم فکری،
که تأمّل ننمودم روزی،
ساعتی یا آنی
که چه سان می گذرد عمر گران؟
کودکی رفت به بازی،بفراغت،به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند:کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست،
بایدش نالیدن
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن؟
نتوان فارغ و وارسته ز غم همه شادی دیدن؟
همچو مرغی آزاد هر زمان بال گشادن؟
سر هر بام که شد خوابیدن؟
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو بایدم نالیدن؟
هیچ کس نیز نگفت:زندگی چیست،چرا می آییم………؟
بعد از چند صباح به چه سان باید رفت؟
به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه به سفر باید رفت؟
من نپرسیدم هیچ،هیچکس نیز به من هیچ نگفت.
نوجوانی سپری گشت به بازی،به فراغت،به نشاط.
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن باز نفهمیدم من،که چه سان عمر گذشت؟
لیک گفتند همه که جوانست هنوز،
بگذارید جوانی بکند،
بهره از عمر بَرَد کامروایی بکند.
بگذارید که خوش باشد و مست،
بعد از این باز ورا عمری هست
یک نفر بانگ بر آورد که او از هم اکنون باید فکر آینده کند.
دیگری آوا داد: که چو فردا بشود فکر فردا بکند.
سومی گفت:همانگونه که دیروزش رفت،
بگذرد امروزش، همچنین فردایش
با همه این احوال
من نپرسیدم هیچ که چه سان دی بگذشت؟
آن همه قدرت و نیروی عظیم به چه ره مصرف گشت؟
نه تفکّر، نه تعمّق و نه اندیشه دمی،
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی.
چه توانی که زکف دادم مفت،
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت.
قدرت عهد شباب،می توانست مرا تا به خدا پیش بَرَد،
لیک بیهوده تلف گشت جوانی
هیهات
آن کسانی که نمی دانستند زندگی یعنی چه رهنمایم بودند،
عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده،
ومرا می گفتند که چو آن ها باشم،
که چو آنها دایم
فکر خوردن باشم،فکر گشتن باشم،فکر تأمین معاش،
فکر ثروت باشم،فکر یک زندگی بی جنجال ،فکر همسر باشم.
کس مرا هیچ نگفت
زندگی ثروت نیست،
زندگی داشتن همسر نیست،
زندگانی کردن فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست،
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت.
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم.
حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای از بند هواها گُسَلَم
گام در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده
فارغ از شهوت و آز وحسد و کینه و بخل،
مملو از عشق و جوانمردی و زهد
در ره کشف حقایق کوشم،
شربت جرأت و امّید و شهامت نوشم،
زره جنگ برای بد و نا حق پوشم
ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم
آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعله ی خویش،
ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم.
من شدم خلق که مثمر باشم، نه چنین زائد و بی جوش و خروش،
عمر بر باد و به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم
کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت:
کودکی بی حاصل،نوجوانی باطل، وقت پیری غافل
به زبانی دیگر:
کودکی در غفلت ،نوجوانی شهوت، در کهولت حسرت.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
عصر #ظهور
در دوران طلایی ظهور و حاکمیت معصوم همه دنیا به اهل بیت روی میآورد که امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره این گونه بیان فرموده اند:
دنیا بر ما روی میآورد مانند روی آوردن ماده شتر به بچه اش. [۱]
آنگاه قرائت کرد:
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ.
روی آوردن مادر به فرزند از اشتیاق، مهربانی و هرگونه درخدمت بودن حکایت میکند.
در روایت دیگری ابوسعیدخدری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمود:
امت مهدی علیه السلام آن چنان به سوی او جمع میشوند که زنبور عسل به دور پادشاه خود جمع شود. [۲]
----------
[۱]: نهج البلاغه، ح۲۰۹: لَیَعْطِفَنَّ عَلَیْنَا [الدُّنْیَا] عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا. ثُمَّ قَرَأَ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ.
[۲]: الملاحم و الفتن، ص۶۹؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج ۱، ص۲۵۷: «ان الأمة تأوی الیه کالنحل إلی یعسوبها».
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#امام_مهدی_علیه_السلام
#معنویت
حضرت مهدی علیه السلام و حیات معنوی انسان ها
«قل أرأیتم ان أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماء معین» [۱]
امام باقرعلیه السلام در تفسیر این آیه میفرماید: «نزلت فی الإمام القائم؛ یقول: ان أصبح امامکم غائباً عنکم لا تدرون أین هو، فمن یأتیکم بامام ظاهر یأتیکم بأخبار السّموات و الأرض و حلال اللّه و حرامه؟ ثم قال: و اللّه! ما جاء تأویل هذه الآیة و لابدّ أن یجی ء تأویلها»؛ آیه ی شریفه در باره ی حضرت مهدی علیه السلام نازل شده و معنایش این است: اگر امام شما پنهان گردد و ندانید که او کجاست، پس چه کسی برای شما امامی میآورد که از اخبار آسمانها و زمین شما را مطلع ساخته و حلال و حرام الهی را بیان کند؟ آنگاه فرمود: سوگند به خداوند تأویل این آیه هنوز نیامده و ناگزیر خواهد آمد. [۲]
این روایت و مانند آن از قبیل تطبیق است؛ یعنی آیه ی شریفه مربوط به آب جاری است که مایه ی حیات موجودات زنده است و باطن آن مربوط به امام و علم و عدالتِ جهان گستر اوست که آن نیز مایه ی پیدایش حیات معنوی جامعه ی انسانی است. [۳]
سرّ این که عصر ظهور حضرت مهدی علیه السلام را به آب حیات بخش تشبیه کرده، شاید به دلیل امور زیر باشد:
۱ - همان گونه که نزول آب از عالم بالاست، موضوع امامت حضرت مهدی علیه السلام و ظهور آن بزرگوار نیز امر آسمانی است.
۲ - آب منشأ حیات موجودات است؛ «و جعلنا من الماء کلّ شی ء حیّ»، حکومت حضرت مهدی علیه السلام نیز مایه ی حیات فکری و معنوی مسلمانان است.
۳ - آب مایه ی پاکیزگی و رفع آلودگی هاست. حکومت حضرت مهدی علیه السلام نیز مایه ی پاکیزگی و طهارت دلهاست.
۴ - سرسبزی و طراوت گیاهان و درختان به دلیل آب است، طراوت و شادابی مؤمنان نیز در زمان حکومت حضرت مهدی علیه السلام خواهد بود.
----------
[۱]: ملک / ۳۰.
[۲]: نور الثقلین / ج ۵ / ص ۳۸۷.
[۳]: المیزان / ج ۱۹ / ص ۳۴۹ ؛ نمونه / ج ۲۴ / ص ۳۶۰.
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#دنیا
#مال_دنیا
#خسارت
چرا خودت را ارزان فروختى؟
سيزده فروردين بود و روز طبيعت. مردم به دل طبيعت مى رفتند. جمعى از اقوام من هم آماده شده بودند تا به كوهستان بروند و آن روز را مهمان كوه باشند.
من بايد يكى از كتاب هايم را تمام مى كردم و تصميم نداشتم همراه آنها بروم؛ امّا سرانجام با اصرار فرزندم تصميمم عوض شد و ما به طبيعت رفتيم.
وقتى آنجا رسيديم، نسيم بهارى مى وزيد و جان و تن را نوازش مى كرد. هوا آفتابى بود و من رفتم قدرى قدم بزنم.
آن طرف تر متوجّه سر و صداى كودكان شدم. نزديك رفتم تا ببينم چه خبر است. آنها مشغول جمع كردن سنگ هايى بودند كه هيچ ارزشى نداشت.
چند تا از آنها با افتخار و غرور فرياد مى زدند: ما بيشتر از شما سنگ داريم.
با خود فكركردم چرا وسوسه نمى شوم تا من هم اين سنگها را جمع كنم؟
من مى دانستم كه اين سنگها هيچ ارزشى ندارند، من به آن سنگها هيچ وابستگى نداشتم.
پس چرا وقتى مى بينم عدّه اى دارند پول و ثروت بيشترى را جمع مى كنند وسوسه مى شوم تا من هم از قافله عقب نمانم؟
معلوم مى شود كه اگر دلم مى خواهد ثروت و قدرت و شهرت بيشترى داشته باشم براى اين است كه به آنها وابستگى دارم.
در واقع من اسير چيزى شدهام كه به زودى بى ارزش مى شود.
اگر آخرت را فراموش كنم و فقط به دنيا فكر كنم حق دارم باور كنم كه هر كس ثروت بيشترى دارد برنده تر است.
آن روز فهميدم كه بايد آرزوى من بزرگتر و بهتر از خودم
باشد، وقتى دنيا را آرزو مى كنم، ضرر مى كنم چرا كه من از همه دنيا بهتر و والاتر هستم.
وقتى اسير دنيا مى شوم بر خودم ظلم كرده ام. خودم را باختهام و خسران كرده ام.
قرآن در وصف ستمكاران مى گويد:
(أُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ).
آنان كسانى هستند كه به خود خسران زده اند.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#اخلاص
#فقط_خدا
من فقط به خاطر خدا نوشتم
نوشتن يك كتاب زحمت زيادى دارد، چه شب هايى را بايد تا صبح بيدار باشى تا بتوانى كلمات را كنار هم بچينى و كتاب مفيدى براى مردم بنويسى.
تو هم بعد از روزها تلاش، كتابى به نام منازل الآخرة را نوشتى. تو در كتاب خود تلاش كردى تا مردم سفر قيامت را به ياد آورند و براى آن آماده شوند. خدا را شكر كه كتاب تو چاپ شد و در دسترس مردم قرار گرفت.
پدر كه خيلى به تو علاقه دارد، روزها به حرم حضرت معصومه (س) مى رود و بعد از نماز به سخنرانىها گوش مى دهد.
تو در اتاق مطالعه خود مشغول فيش بردارى براى كتاب بعدى خود هستى كه درِ خانه به صدا در مى آيد.
از جا برمى خيزى، مى روى و در خانه را باز مى كنى. فكر مى كنى چه كسى به ديدنت آمده است؟
پدر آمده است. خيلى خوشحال مى شوى، كتاب هايى كه در اتاق پخش شده است را جمع و جور مى كنى و از پدر مى خواهى بنشيند.
مى روى يك سينى چاى مى آورى و در مقابل پدر، دو زانو مى نشينى. منتظر هستى
تا پدر سخن خويش را آغاز كند، پدر نگاهى به تو مى كند و مى گويد: عباس! امروز در حرم حضرت معصومه (س) بودم، سخنران كتابى را در دست گرفته بود و از آن خيلى تعريف مى كرد، فكر مى كنم اسم آن منازل الآخرة بود. آن سخنران از روى اين كتاب براى ما حديث هم خواند. پسرم، كاش تو هم در جايى سخنرانى مى كردى و براى مردم حديث مى خواندى! تا كى مى خواهى گوشه اين خانه بنشينى؟
و تو سر خود را پايين مى گيرى، مى خواهى بگويى كه پدر جان! كتابى كه صفحه اى از آن را برايت خوانده اند، كتابِ پسرت است. من نويسنده آن كتاب هستم؛ امّا ديدى اين طورى ريا مى شود، درست نيست از خودت تعريف كنى، تو اين كتاب را براى خدا نوشته اى، نه اين كه نزد پدر خويش به آن افتخار كنى.
سرانجام رو به پدر مى كنى و مى گويى:
پدر جان، اين كارها توفيق مى خواهد، دعا كن خدا به من هم توفيق انجام اين كارهاى خوب را بدهد. پدر هم در حقّ تو دعا مى كند.
تو كسى هستى كه كارت را فقط به خاطر خدا انجام دادى. تو به دنبال اين نبودى كه خودت را مطرح كنى يا خودت را بزرگ نشان بدهى. تو قرآن را خوب فهميده بودى.
و خدا هم تو را عزيز كرد و تو را با كتاب «مفاتيح الجنان» كه با زحمت زياد نوشتى، مشهور ساخت. و امروز در همه خانه ها، كتاب تو كنار قرآن است.
قرآن مى گويد:
(تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلاَ فَسَادًا).
ما سراىِ آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در دنيا خواستار برترى و فساد نيستند.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
#دعا
#والدین
#عاقبت_بخیری
صداى گريه نوزاد من است
شب از نيمه گذشته و همه مردم در خواب ناز هستند؛ امّا تو بيدار شده اى. به سوى حوض مى روى تا وضو بگيرى.
عكس ماه در آب حوض افتاده است، همه جا سكوت است، نسيم مى وزد. وضو مى گيرى و به اتاق خود برمى گردى.
رو به قبله، كنار سجاده ات مى نشينى. ابتدا مقدارى قرآن مى خوانى، قرآن دل را زنده مى كند. سخن خدا را با تمام وجودت مى شنوى. اكنون ديگر تو مى خواهى با خدايت سخن بگويى.
مشغول خواندن نماز شب مى شوى. چه رمز و رازى در اين نجواى شبانه نهفته است كه هر شب خواب را از تو مى ربايد. به راستى كه دوستان خدا در دل شب چه صفايى مى كنند و در خلوت كردن با خدا چه چيزهايى را مى بينند كه اين گونه بيقرار او هستند!
مدّتى مى گذرد، نماز تو به پايان رسيده است، سر به سجده گذاشته اى و اشك مى ريزى.
خودت هم نمى دانى چه مى شود كه ناگهان احساسى به تو دست مى دهد، سبكبال مى شوى، گويى كه در آسمان هستى.
سر از سجده برمى دارى، دست هايت را به سوى آسمان مى گيرى، حسى با تو سخن مى گويد كه امشب شب تكرار نشدنى است، هر چه از خدا بخواهى امشب به تو مى دهد.
نمى دانى چه شده است؛ امّا هر چه هست لطف دوست است، امشب او مى خواهد به تو پاداشى بدهد.
به فكر فرو مى روى، آرزوهاى زيادى دارى. نمى دانى كدام را انتخاب كنى.
ناگهان صداى گريه اى به گوشت مى خورد. تو اين صدا را مى شناسى. پسرت در گهواره است كه گريه مى كند. نامش محمّد باقر است.
با صداى گريه او، فكرى به ذهنت مى رسد، تو ديگر مى دانى چه دعايى
نظير از سخنان اهل بيت (ع) است. فرزند تو به مكتب شيعه جان تازه اى مى دهد.
فرزندت، علامه مجلسى مى شود و تا دنيا باقى است نامش بر آسمان مكتب شيعه مى درخشد.
قرآن دعاى مؤنان را چنين بيان مى كند:
(رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَ جِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ).
خدايا! همسران و فرزندانى به ما موهبت كن كه مايه روشنى چشم ما باشند.
قرآن کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d