➕داستان #کرامت_حضرت_معصومه "علیهاالسلام"|قسمت پنجم
🌸چند سالی بود که توفیق خدمت توی کفشداری حرم حضرت معصومه نصیبم شده بود.
مدتی توی دستم احساس درد میکردم. به مرور این درد بیشتر شد و دیگه به حدی رسید که بعضی وقتها کفش زائرا رو هم نمی تونستم بردارم و توی قفسه بزارم.
🌺 یه روز یه زائر اومد دو تا کفش یه جا داد و رفت. هر دو رو برداشتم که تو یه قفسه بزارم اما دستم درد گرفت و کفشها افتادن.
همکارم اومد از زمین برشون داشت.
بهش گفتم ببخشید دستم امروز خیلی درد می کنه.
🌼 گفت: واقعا خجالت نمی کشی جلوی بی بی میگی دستم درد می کنه؟! مثلا خادم حضرتی! این همه آدم از دور و نزدیک میان اینجا شفا می گیرن. اون وقت مگه میشه خانم هوای نوکرشو نداشته باشه؟!
🌸 خیلی دلم شکست. مستقیم رفتم سمت ضریح و با گریه گفتم : خانم جان! شنیدی خادمت چی گفت؟! اگه از در خونه ی شما جواب نگیرم کجا برم؟ ...
🌼حرف دلمو زدم و برگشتم کفشداری. ساعت یازده شب بود. یکی از همکارها اومد و یه لیوان آب خواست تا قرصشو بخوره.
گفتم: چه قرصیه؟
گفت: مسکنه.
منم یه قرص ازش گرفتم و خوردم. یه کمی درد دستم آروم شد.
🌸از فردای اون شب هر چی منتظر بودم درد دستم دوباره برگرده، خبری نشد!
الان مدت ها از اون ماجرا می گذره و خیلی روزا حتی یادم نمیاد که قبلا چنین دردی داشتم.
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#بانوان_بهشتی
🌐با کانال🌷راه سعادت🌷همراه باشید👇
🆔 https://eitaa.com/RAHE_SAADAT