eitaa logo
🌷راه سعادت🌷
321 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
13.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
روشنگری و بصیرت افزایی در کانال 🌷راه سعادت🌷در قالب موضوعات: معنوی ، دینی ، عقیدتی ، سیاسی اجتماعی، فرهنگی ، اقتصادی، نظامی، هشدار و طنز برای مخاطبین عزیز مفید و قابل استفاده است. لینک کانال 🆔 https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
مشاهده در ایتا
دانلود
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌺 یادم می‌آید یکسال پا روی زمین کوبیدم که من بلبل می‌خواهم از من اصرار از پدرم انکار که باید خودت بزرگش کنی ها گفتم باشه گفت مسئولیت دارد باید قبول کنی ها قبول کردم خرید!!! از فردای آن روز صبح زود باید از خواب بیدار می‌شدم و قبل از خوردن صبحانه خودم به بلبلم غذا می‌دادم خسته‌ام کرده بود گاهی حتی زمان صبحانه خودم را برایش خرج می‌کردم و خودم گشنه می‌ماندم درک نمی‌کردم چرا روزهائی که من خوابم می‌آمد یا نبودم پدرم اینکار را انجام نمی‌داد و با عذاب وجدان گشنگی کشیدن بلبل تنهایم می‌گذاشت یک روز که فراموش کرده بودم برایش غذا بگذارم به محض دیدنم سوت میزد و خودش را به قفس می‌کوبید طوری که اشکم درآمد حسابی شرمنده‌ام کرده بود به پدرم نگاه کردم جوری که انگار او مقصر است اما تنها جوابی که گرفتم این بود که دوست داشتن به همین سادگی‌ها نیست باید مسئولیت دوس داشتنت را قبول کنی‌ نمی‌توانی دیگران را بگذاری مراقبش باشند هیچکس برایش تو نمی‌شود یا چیزی را دوست نداشته باش یا در مقابلش احساس وظیفه کن این داستان زندگی خیلی از ماست: 🍃چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی! عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم ،نه کوششی نه وفایی، فقط نشسته ایم و گفتیم : خداکند که بیایی! 💔شب بخیر💔 🍃🍃🍃 🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌺 یادم می‌آید یکسال پا روی زمین کوبیدم که من بلبل می‌خواهم از من اصرار از پدرم انکار که باید خودت بزرگش کنی ها گفتم باشه گفت مسئولیت دارد باید قبول کنی ها قبول کردم خرید!!! از فردای آن روز صبح زود باید از خواب بیدار می‌شدم و قبل از خوردن صبحانه خودم به بلبلم غذا می‌دادم خسته‌ام کرده بود گاهی حتی زمان صبحانه خودم را برایش خرج می‌کردم و خودم گشنه می‌ماندم درک نمی‌کردم چرا روزهائی که من خوابم می‌آمد یا نبودم پدرم اینکار را انجام نمی‌داد و با عذاب وجدان گشنگی کشیدن بلبل تنهایم می‌گذاشت یک روز که فراموش کرده بودم برایش غذا بگذارم به محض دیدنم سوت میزد و خودش را به قفس می‌کوبید طوری که اشکم درآمد حسابی شرمنده‌ام کرده بود به پدرم نگاه کردم جوری که انگار او مقصر است اما تنها جوابی که گرفتم این بود که دوست داشتن به همین سادگی‌ها نیست باید مسئولیت دوس داشتنت را قبول کنی‌ نمی‌توانی دیگران را بگذاری مراقبش باشند هیچکس برایش تو نمی‌شود یا چیزی را دوست نداشته باش یا در مقابلش احساس وظیفه کن این داستان زندگی خیلی از ماست: 🍃چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی! عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم ،نه کوششی نه وفایی، فقط نشسته ایم و گفتیم : خداکند که بیایی! 💔شب بخیر💔 🍃🍃🍃 🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌺 یادم می‌آید یکسال پا روی زمین کوبیدم که من بلبل می‌خواهم از من اصرار از پدرم انکار که باید خودت بزرگش کنی ها گفتم باشه گفت مسئولیت دارد باید قبول کنی ها قبول کردم خرید!!! از فردای آن روز صبح زود باید از خواب بیدار می‌شدم و قبل از خوردن صبحانه خودم به بلبلم غذا می‌دادم خسته‌ام کرده بود گاهی حتی زمان صبحانه خودم را برایش خرج می‌کردم و خودم گشنه می‌ماندم درک نمی‌کردم چرا روزهائی که من خوابم می‌آمد یا نبودم پدرم اینکار را انجام نمی‌داد و با عذاب وجدان گشنگی کشیدن بلبل تنهایم می‌گذاشت یک روز که فراموش کرده بودم برایش غذا بگذارم به محض دیدنم سوت میزد و خودش را به قفس می‌کوبید طوری که اشکم درآمد حسابی شرمنده‌ام کرده بود به پدرم نگاه کردم جوری که انگار او مقصر است اما تنها جوابی که گرفتم این بود که دوست داشتن به همین سادگی‌ها نیست باید مسئولیت دوس داشتنت را قبول کنی‌ نمی‌توانی دیگران را بگذاری مراقبش باشند هیچکس برایش تو نمی‌شود یا چیزی را دوست نداشته باش یا در مقابلش احساس وظیفه کن این داستان زندگی خیلی از ماست: 🍃چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی! عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم ،نه کوششی نه وفایی، فقط نشسته ایم و گفتیم : خداکند که بیایی! 💔شب بخیر💔 🍃🍃🍃 🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
هدایت شده از 🌷راه سعادت🌷
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌺 یادم می‌آید یکسال پا روی زمین کوبیدم که من بلبل می‌خواهم از من اصرار از پدرم انکار که باید خودت بزرگش کنی ها گفتم باشه گفت مسئولیت دارد باید قبول کنی ها قبول کردم خرید!!! از فردای آن روز صبح زود باید از خواب بیدار می‌شدم و قبل از خوردن صبحانه خودم به بلبلم غذا می‌دادم خسته‌ام کرده بود گاهی حتی زمان صبحانه خودم را برایش خرج می‌کردم و خودم گشنه می‌ماندم درک نمی‌کردم چرا روزهائی که من خوابم می‌آمد یا نبودم پدرم اینکار را انجام نمی‌داد و با عذاب وجدان گشنگی کشیدن بلبل تنهایم می‌گذاشت یک روز که فراموش کرده بودم برایش غذا بگذارم به محض دیدنم سوت میزد و خودش را به قفس می‌کوبید طوری که اشکم درآمد حسابی شرمنده‌ام کرده بود به پدرم نگاه کردم جوری که انگار او مقصر است اما تنها جوابی که گرفتم این بود که دوست داشتن به همین سادگی‌ها نیست باید مسئولیت دوس داشتنت را قبول کنی‌ نمی‌توانی دیگران را بگذاری مراقبش باشند هیچکس برایش تو نمی‌شود یا چیزی را دوست نداشته باش یا در مقابلش احساس وظیفه کن این داستان زندگی خیلی از ماست: 🍃چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی! عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم ،نه کوششی نه وفایی، فقط نشسته ایم و گفتیم : خداکند که بیایی! 💔شب بخیر💔 🍃🍃🍃 🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT