✨ #تلنگر
#داستانک
✳️⇦•خواجه ثروتمندے ڪه ڪلاهبردار بازار بغداد بود، از بغداد عزم حج ڪرد. بار شترے بست و سوار بر شتر و عازم شد. تا با آن به مڪه رود.
✳️⇦•چون مراسم عید روز قربان شد، شتر خود را قربانی ڪرد و بعد از اتمام حج شترےخرید تا برگردد.
✳️⇦•از حج برگشت. بعد از یڪ ماه در بغداد باز در معامله دروغ گفت و توبه خود بشڪست. عهد ڪرد تا سال دیگر به مڪه رود و رنج سفر بیند تا خدا گناهان او را ببخشد. باز شترے برداشت و سوار شد تا به مڪه رود.
✳️⇦•خواجه را پسر زرنگی بود،
پدر را در زمان وداع گفت: «اے پدر! باز قصد دارے این شتر را در مکه قربانی کنی؟» پدر گفت: «بلی.»
✳️⇦•پسرش گفت: «این بار شتر را قربانی و آن جا رها نڪن. این بار نفس خودت را قربانی کن همانجا، تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نڪنی، اگر صد سال با شترے به مڪه روے و گلهاے قربانی کنی، تأثیر در توبه تو نخواهد داشت.
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈
🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
•| #داستانک 📚
•| #حتما_بخونید👌
جوانی نزد شیخی آمد واز او پرسيد:
من جوان كـم سني هـستم امـا آرزو هـاي
بزرگـي دارم و نميتوانم خـود را از نگاه كردن
بـه دختـران جـوان منـع كـنم، چـاره ام چـيست؟
شیخ نيز كوزه اي پر از شير به او داد و
بـه او توصـيه كـرد كـه كوزه را بـه سـلامـت
به جـاي معـيني ببـرد و هـيچ چـيز از كوزه نريزد
واز یکی از شاگردانش نیز درخواست كرد
او را هـمراهي كند واگر یک قطره از شـير را
ريخت جلوي همه مردم او را حسابی كتك بزند!
جوان نيز شير را به سلامت به مقصد
رساند و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي شیخ
از او پرسـيد چند دختـر را در سـر راهـت ديدی؟
جوان جواب داد هيچ، فقط به فكرآن بودم
كه شير را نريزم كه مبـادا در جـلوي مردم كتك بـخـورم و در نـزد مـردم خـوار و خـفـيـف شـوم..
شیخ هم گفت: اين حكايت انسان مؤمن است
كه هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند
وحواسش را جمع میکند تا سمت
گناه کشیده نشود و از روز قيامت بيم دارد...
🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
#داستانک
🌹حسنات، عامل رشد 🌹
🌴شاخه درخت 🌴
آیا شما گاهی دیده اید که بچّه ها یک شاخه درختی را می گیرند و به آن آویزان می شوند، یا از درخت بالا می روند؟ 💠حَسَنات و سَیِئات 💠اینطور است. نماز شاخه ای است از شاخه های طوبی، یعنی وقتی که شما نماز می خوانید دستتان را به این شاخه از درخت طوبی گرفته اید تا شما را به بهشت ببرد.
روزه، امر به معروف، نهی از منکر، کمک کردن به یتیم و فقیر و کمک و ارشاد کردن ضعیف و از این قبیل کارهای خیر، همگی از شاخه های طوبی هستند و انسان را به طرف بهشت می برند.🌼
📚مثل ها و پندها ج ۱ آیت الله حائری شیرازی
🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
#داستانک
پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
▫️حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
▫️اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرڪ حسابی كار میكشیدند.
▫️هر وقت پسرڪ از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میڪردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرڪ با التماس میگفت: نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
▫️تا اينڪه یڪ روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت، خستهام و خوابم مياد.
▫️برادرش گفت: الان پروندهات را از قفس رها میڪنم، كه پسرڪ آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
▫️اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبستهایم.
▫️پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرڪ و عنوان آكادمیڪ و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بستهاند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
▫️#پرندهاترا_آزادڪن!
🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
#تلنگر
#داستانک
❗️خبر گناه ، اولیای خدا را از پا در می آورد
✍ عالمى در شيراز بود كه قبرش در حافظيه است و به حاج ميرزا حسين يزدى معروف است. روزگارى مسجد اين عالم، شلوغترين مسجد بود. او جزء علماى رده اول زمان قاجاريه در شيراز بود.
📌 روزى براى شيراز حكمران و به تعبير امروزى، استاندار فرستادند. جلسه معارفه گرفت. ادارى ها، نظامى ها و انتظامى ها را دعوت كرد، از جمله چند نفر از تاجران معروف بازار شيراز را نيز دعوت كرد.
🎉 براى اين كه ميهمان ها شاد باشند، دسته اى مطرب يهودى نيز دعوت كرد كه بخوانند و بنوازند. جلسه در روز پنج شنبه بود. حاج ميرزا حسين يزدى روز جمعه بعد از #نماز ظهر و عصر به منبر رفت.
👈 گفت: من شنيده ام كه ديروز در اين شهر، در منزل حاكم ميهمانى بوده و چند نفر از شما بازاريان متدين نيز شركت كرديد. دسته مطرب يهودى تصنيف خواندند و تار و تنبور زده و رقصيدند، خبرش را به من دادند.
😔 طاقت من از شنيدن اين خبر طاق شده است. رنج بيشتر من اين است كه شما چهره هاى مذهبى چرا در آن جلسه بوديد و هيچ عكس العملى نشان نداديد.
🔗 از منبر پايين آمد و به خانه رفت و مريض شد. يك ماه نتوانست به مسجد بيايد. اين گونه از پا در آمد.
🔹روزى در طول اين يك ماه، تاجرى آمد تا از بازار شيراز رد شود. به مغازه اى آمد تا جنسى بخرد، صاحب مغازه گفت: چنين پيشامدى در شيراز شده است.
🔺تاجر گفت: عاقبت اين پيشامد به خير است؟ تاجر در فكر فرو رفت كه مهمترين پيشامدى كه شده اين است كه عالمى در اين شهر از شنيدن خبر #گناه مريض شده و امروز و فردا میميرد و مرد.
▪️از شنيدن خبر گناه می مردند.
⁉️اما ما چرا حالتى پيدا نمی كنيم؟ چون خود اين گناهانى كه ما می بينيم، گرچه خودمان اهل آن نيستيم،🔺همين ديدن ها بين ما و خدا حجاب ايجاد كرده است.👈 اين است كه می بينيم و ناراحت نمی شويم.
❗️اما خبر گناه، اولياى خدا را از پا در می آورد.
❓ پس آثار گناه با خود گناهكار، در دنيا و آخرت، چه می كند؟
منبع : استاد انصاریان - سایت عرفان
═✧❁🌸❁✧═
🆔https://eitaa.com/RAHESAADAT
═✧❁🌸❁✧═