eitaa logo
🌷راه سعادت🌷
321 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
9.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
روشنگری و بصیرت افزایی در کانال 🌷راه سعادت🌷در قالب موضوعات: معنوی ، دینی ، عقیدتی ، سیاسی فرهنگی ، اقتصادی، نظامی و طنز برای مخاطبین عزیز قابل استفاده است. ایدی مدیرگروه ۰۹۱۹۵۰۵۴۷۵۶ لینک گروه https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 بسیار 👍 📌دیگران را نکن!! \ 💟اگر دیدی فرزند کسی شده است پیش داوری نکن و خانواده‌اش را مسخره و متهم به بدتربيت کردن فرزندشان نکن، 👈🏻 چرا که با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود در حالی‌که صفیّ الله هست. 💟کسی را که قومش و راندند و ناسزا گفتند مسخره مکن و نگو بی‌ارزش و بی‌جایگاه است، 👈🏻چرا که پیامبر را راندند در حالی‌که خلیل الله هست. 💟زندان رفته و را مسخره مکن و متهم صرف به بدهکاری و مجرميت 👈🏻 چرا که: پیامبر سال‌ها زندان بود در حالی‌که در نزد الله صديق هست. 💟سرمایه‌دار را مسخره نکن و نگو که نادان بود شکست خورد 👈🏻 چرا که پیامبر بعد از غنا مفلس گرديد در حالی‌که نبی الله هست. 💟 و حرفه دیگران را تمسخر نکن 👈🏻 چرا که، ، نجار، خیاط، و «چوپان» بوده است و در نزد الله حکيم هست. . 💟کسی را که همه به و ناسزاگوئی ياد می‌کنند به مسخره مگير و مگو وضعيت شبهه برانگیزی دارد 👈🏻 چرا که به اکرم ساحر، مجنون، می‌گفتند و در نزد الله حبيب هست. 👌🏻پس مسخره مکن و دیگران را پیش داوری نکن. https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
💠 نجات زمان فرعون، حتما بخوانید👇 دلقکى داشت که از کارها و سخنان او مى برد و مى خندید. روزى به در فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد. پرسید: تو کیستى؟ گفت: من خدا هستم که از طرف براى دعوت فرعون به آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت، نزد فرعون آمد. از باب و تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد. آن جناب از کار او بسیار شد. هنگامى که زمان فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در غرق ساخت، آن مرد تقلیدگر را داد. عرض کرد: پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى  با این که مرا کرد؟ خطاب رسید: اى موسى! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد. -----+++++----- 📚 انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫ 🆔https://eitaa.com/RAHE_SAADAT
🔴 💠 معلّم از دانش‌آموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگه‌ای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچ‌کس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّه‌ها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و را خواند همان دانش آموز بود. بچّه‌ها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار می‌کرد و از بچّه‌ها می‌خواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را نمی‌کرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" می‌نامیدند، نیست و تمام تلاش خود را می‌کرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و بودن را حفظ کند. 💠 آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس‌های بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند جهان است. 📙کتاب زندگانی 🆔 https://eitaa.com/RAHE_SAADAT