اما نگاه کن ؛ من یک آدمم ! چقدر تنها . چقدر بزرگم ؛ چقدر تند حرکت میکنم ؛ اینهمه استخوان و رگ و پی دارم ! اینهمه مغز دارم ! چقدر از خودم دورم ، از همین بدنم . نمیتوانم مثل یک حلزون توی خودم جمع شوم ، توی لاکِ خودم ، درش را با لایه‌ای نازک بپوشانم و به خواب بروم ؛ روز ها و هفته ها ! 14 شهریورِ 1401 . #ولاگ

و خب بالاخره از اینجا بہ یاد : فؤاد ، اگر بہ خودم برگردم ، دلداده ‌ی متحول ، نحن بنات المقاومة ، جانا ، آمال ، هبوط ، ماه تاریک ، فگار ، آخرش که چی ، آبی خاکستری سیاه ، ولان ، مسبوق ، دنیای گل گلی من ، مغشوش ، سمرقند ، مغلق ، تعشق ، آسمان ، آدینه ، فریاد درون ، هسته بدون وابستہ ، ماه نقره ای ، یکی از فانتزی های من ، Im زهرا ، پیرمردی افلیج ، My World ، خودنویس ، اسرین ، میثاق ، جناب اغما(سوء تفاهم پیش نیاد فقط چون تو لیست کانالام بودن رو رسم همسایگی) + بچا جنگل آمازون . و ممبرای خودم😌♥️. و خیلی از بچای که تو پی وی باهم در ارتباطیم . پ‌ن: زییییاد میشد اگ بچایی ک کانال ندارنم بنویسم 🙂🤝😂. پ‌ن۲: اگه کسی جامونده به جدم یادم رفته . مخلص یک یکتون ، منیب ♥️.

لبخندی شدم* من مچکرم خب :)♥️

-

به یکی نیاز دارم که وقتی حال خودم رو ندارم برم سراغش .

اینکه من میخوام مواظب آدمای دورم باشم و نزارین پای اینکه حساسم ؛

|قوی‌اما‌شکننده|

-

درکنارِ بعضی ها خودت هستی ؛ خودِ خودت و من این را میخواهم همینِ همین را . اینکه کنارِ تو خودم باشم بدونِ داشتن هیچ نقابی ! و چه خوب است اگر همه‌ی انسانها یک نفر را داشته باشند اینگونه.. 24 شهریورِ 1401 . #ولاگ

و نامرد هایی که از نامردی شکایت دارن :)

|تحمل‌کردنِ‌جمع|

ᴍᴏᴏᴅ