مسیر پیادهروی به سمت گلزار شهدای کرمان، یک روز مانده به سالگرد شهادت حاج قاسم
#این_یعنی_عزت_دست_خداست
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
بسم الله الرحمن الرحیم
"یه دهه هشتادی، که حاج قاسمو دیده..."
-هنوز بیهوشه؟
-مِثی خودم شدِس. بِدون قول میدم مِثی خودم عزیزکرده میشِد.
-از همهمون کوچیکتره. دهه هشتادی بود دیگه؟
-آقا آرمان... بابا...
آهنگ لطیف و روحنواز صدایش، از میان گفت و گوها میگذرد و دردهایم را آرام میکند. چشم باز میکنم تا صاحب آن صدای آشنا را ببینم. بالای سرم، چندنفر حلقه زدهاند و نگاهم میکنند. صدای آن مرد را از بالای سرم شنیدم... پلک میزنم تا واضح ببینمشان. مرد با همان صدای گرم و تهلهجه کرمانی، دوباره میگوید: آرمان بابا... صدامو میشنوی؟
تا چشمم به چهرههاشان میافتد، همه را میشناسم، یکی از یکی بیشتر. انگار سالها باهم بودهایم و محبتی میانمان هست عمیقتر از تمام اقیانوسها و طولانیتر از تمام تاریخ بشر.
سرم دیگر روی زمین نیست؛ کسی آن را به زانو گرفته و پیشانیِ شکستهام را نوازش میکند. بالا را نگاه میکنم و مرد را میبینم؛ مردی با چشمان خمار و عاشقکش، و لبخندی بر لب. حاج قاسم.
دستش را آرام میکشد روی صورتم و خون را از روی آن پاک میکند: سلام آقا آرمان.
لبخندش به من هم سرایت میکند: سلام حاج قاسم... شما برگشتین؟ اینجا چکار میکنین؟
لبخندش عمیقتر میشود: من نرفته بودم که بخوام برگردم، همه ما همینجاییم، هستیم.
و با چشم اشاره میکند به کسانی که دورم حلقه زدهاند. دوباره چهرههای بهشتیشان را نگاه میکنم. سمت راستم، محسن حججی نشسته و دستم را در دستش گرفته. دستم را فشار میدهد و با لهجه نجفآبادی قشنگش میگوید: عَجِب کاری کردِی پِسِّر! همچین مِثی خودم شُدِی...
آرام و بیرمق میخندم: هنوز مونده تا به پای شما برسیم.
کنارش، عبدالله پولادوند، با آن چهره محجوب و دوستداشتنیاش نشسته و آرام میگوید: شبیه منم هست.
محسن قوطاسلو، سمت دیگرم نشسته و میخندد: دیدی این دفعه ما اومدیم پیشت آقا آرمان؟
سجاد زبرجدی آرام میزند به بازوی محسن قوطاسلو: جای آقا آرمان کنار دست خودمه.
دوباره به چهره حاج قاسم نگاه میکنم. بدون این که چیزی بپرسم، حاج قاسم جوابم را میدهد: ما کشوری که براش خون دادیم رو رها نمیکنیم. هرشب میایم توی خیابونا گشت میزنیم؛ مخصوصا الان که اوضاع یکم بهم ریخته ست. هر خیابون، هر کوچه، دست یکی از ماست. هوای مردم رو داریم تا اوضاع آروم بشه.
محسن قوطاسلو، جمله حاج قاسم را تکمیل میکند: حاج قاسم خودش ما رو تقسیم کرده بین محلهها و فرماندهیمون میکنه.
محسن حججی، دوباره آرام دستم را میفشارد: تا حَجی فهمید گیر افتادِی، مَنا فرستاد بیام کُمِکِد(کمکت). بعدم خودشا چن تا اِز بِچا رسیدن بالا سَرِد(سرت).
سرخوش از حس آرامشی که دارم و دردهایی که التیام گرفتهاند، نگاه تشکرآمیزم را روانه میکنم به سمت حاج قاسم. حاج قاسم دست میکشد میان موهایم: فکر کردی من میذارم نیروهای پاک و مخلص توی میدون غریبکش بشن؟
چشمانم پر میشود از اشک شوق و زمزمه میکنم: این دو سال خیلی دلتنگتون بودم حاجی... خوب شد اومدین...
یک نفر دارد از دور میدود به سمتمان. حسین یوسفالهی ست. بالای سرمان میایستد و میگوید: حاجی، آقا مرتضی جاویدی کارتون داره...
-آقا مرتضای شیراز؟ فرمانده گردان والفجر؟
-آره حاجی... گفت به داد شاهچراغ برسید...
لحن حاج قاسم، محکم و قاطع شد: بهش بگو مقاومت کنه، الان میام.
همه از جا بلند میشوند، جز حاج قاسم که هنوز سر من را روی پایش نگه داشته. میگویم: من چی؟ من باید چکار کنم؟
حاج قاسم پیشانیام را میبوسد: دو روز دیگه صبر کن... خود آقا اباعبدالله میان میارنت پیش ما.
سرم را از روی پایش برمیدارد و از جا بلند میشود. هرچه از من فاصله میگیرد، درد و سرما بیشتر به تنم برمیگردد. میگویم: حاج قاسم صبر کن... نرو...
دستش را برایم تکان میدهد و درحالی که میدود، فریاد میزند: دو روز دیگه صبر کن آقا آرمان. ما همین دور و بریم...
📌 داستانک
#آرمان_عزیز
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
💌به مناسبت سالروز تولد شهید امربه معروف
محمدحسین حدادیان❣
💔اظهارات سوزناک مادر شهید حدادیان از نحوه شهادت فرزندش بدست دراویش
🥀بانو «فاطمه تاجیک» مادر شهید «محمّدحسین حدادیان» که در غائله سال 1396 خیابان گلستان هفتم تهران، به دست دراویش داعش صفت سلطانعلیشاهی به وضع فجیعی به شهادت رسیده بود، 16 دی ماه طی سخنرانی پیش از خطبه نمازجمعه تهران، نحوه شهادت این شهید عزیز را بیان میکند.
♦️ایشان با اشاره به اینکه محمد حسین از رزمندگان مدافع حرم نیز بود گفت: تقدیر آن بود در تهران پایتخت امن غرب آسیا به شهادت برسد تا وی پرچمدار مبارزه با فرقه ضالّه نعمت اللهی سلطان علیشاهی(گنابادی) و منافقان داخلی باشد.
#تصوف_فرقه_ای
#دراویش_سلطانعلیشاهی
#لعنت الله ➖علی➖ القوم➖ الظالمین
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید محمد حسین یوسف الهی صلوات
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار شهید محمد حسین یوسف الهی خود را سرباز امام حسین علیه السلام میدانست و در راه ولایت قدم بر میداشت.
یوسف الهی که به گفته هم رزمانش ارتباط عمیقی با اهل بیت (ع) برقرار کرده بود رفتار و حرکاتش در مسیر عاشورایان بود.
وی در سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان زاده شد و در ابتدای نوجوانی حضور پر رنگی در جمعهای جوانان مسجدی کرمان داشت و مطالعات دینی خود را آغاز کرد به طوری که ارتباط عمیقی با نهج البلاغه پیدا کرده بود.
محمد حسین که از او به عنوان عارف جبهه یاد میشود در زمینه خواندن زیارت عاشورا و برگزاری نمازهای نیمه شب در بین هم رزمانش شهرت داشت، زندگی بسیار ساده ای داشت اما هر کجا که میتوانست دست دیگران را میگرفت و در اجرای فرامین امام خمینی همیشه پیش قدم بود.
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
❣ #شهیدانه
شفاعتت میکنه اون شھیدی که موقع گنـاه، میتونستی گناه کنی ولی به حرمت رفاقت باهاش کنـار گذاشتی ..!(:
#شهدا_شرمندهایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
36.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسخه اصلی نماهنگ جدید "فرمانده سلام"
انتشار حداکثری ✌️
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
سالگرد شهادت شهید علی بلورچی 🌱
شهیدی که کلی گناه داشت!
1. نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی حال زیارت عاشورا خواندم.
2. خواب بر من غلبه کرد.
3. یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم.
4. الفاظ زائد زیاد به کار بردم.
5. مشارطه نکردم.
6. زود عصبانی می شوم.
7. شهوت شکم داشتم.
8. ریا کردم.
9. حب دنیا داشتم.
10. حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود.
11. خود را بهتر از آنچه هستم به دیگران نمایاندم.
12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضیقه نبود.
13. دروغ گفتم.
14. برای غیر خدا کار کردم.
15. یاد دنیا بودم.
16. تقوا نداشتم.
17. وقت را زیاد تلف کردم.
18. امروز تماماً معصیت و غفلت بود.
19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.
20. ذکر را با توجه زیاد نمی گفتم.
21. شاید غیبت کردم.
و ....
تاریخ شهادت: ۶۵/۱۲/۱۲ 🥀
#میلاد_حضرت _علی_اکبر.ع.
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
🎬 #استوری | #سالروز_شهادت
🔸️شرط ورود به جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را داری چه تفاوتی میکند که نامت چیست...
🔹️مجموعه استوری های "شهید آوینی"
شهدا رویادکنیم باذکر فاتحه وصلواتی
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_قدر
💠 سِرّی در این عمل هست که نمیتونم بگم.
👈 دستورالعمل آیت الله فاطمی نیا برا شب های قدر
1⃣ سوره واقعه یکبار
2⃣ سوره قل هو الله یکبار
3⃣ یا الله ٧ مرتبه
4⃣ خواستن حاجات
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
▪️گمان میکنم آن روزهای آخر،
میان وصیتهای پنهانی مادر،
آن زمان که علی گوشش را کنار بستر فاطمه میگذاشته،
یا آن هنگام که فاطمه زیر لب با مولایش نجوا میکرده...
صحبت از تو بوده است.
شاید از آرزوی دیدار تو میگفته
یا از اینکه چقدر چشم انتظارِ توست!
یا از آنکه
تنها با آمدن تو دلش شاد میشود
هرچه بوده من فکر میکنم ذکر لبهای مادر در واپسین روزها تنها تو بودی...
تو که آخرین امیدش در این دنیایی!
تو که عزیزکردهی زهرایی!
مهدی جان! مادر مگر غیر از ظهورِ تو چه میخواهد؟!
#فاطمیه
#امام_زمان
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
▪️گمان میکنم آن روزهای آخر،
میان وصیتهای پنهانی مادر،
آن زمان که علی گوشش را کنار بستر فاطمه میگذاشته،
یا آن هنگام که فاطمه زیر لب با مولایش نجوا میکرده...
صحبت از تو بوده است.
شاید از آرزوی دیدار تو میگفته
یا از اینکه چقدر چشم انتظارِ توست!
یا از آنکه
تنها با آمدن تو دلش شاد میشود
هرچه بوده من فکر میکنم ذکر لبهای مادر در واپسین روزها تنها تو بودی...
تو که آخرین امیدش در این دنیایی!
تو که عزیزکردهی زهرایی!
مهدی جان! مادر مگر غیر از ظهورِ تو چه میخواهد؟!
#فاطمیه
#امام_زمان
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج