#شهیدمحمّد فرومندى🍃⚘🍃، دوّمين فرزند على، در خرداد ماه سال 1336 در محله قلعه كريم اسفراين متولد شد. پدرش مردى زحمتكش و كشاورز بود كه نصف عمرش را به دامدارى و گله دارى و آخر عمرش را به كارگرى در كارخانه پنبه پاك كنى(حاجی سراندار) گذرانده بود.
پدرمحمدبه #نماز اهميّت زيادى مى داد. محمّد در ده سالگى ايشان را از دست داد و از آن پس مادر پيرش سرپرست خانواده شد. محمّد در ايّام مدرسه درس مى خواند و در ايّام تعطيل كارگرى مى كرد تا كمك خرج خانواده باشد. گاهى گوسفند مى چراند و گاهى مزارع مردم را آبيارى مى كرد. امّا درس خواندن را به عنوان يك هدف اصلى در نظر داشت. دوره ابتدايى را در مدرسه ابوالعباس اسفراين به اتمام رسانيد.مادرش مى گويد:پشتكار خوبى داشت. تكاليفش را انجام مى داد و نيازى به اجبار نداشت. كمتر بازى مى كرد و بيشتر درس مى خواند و به خواندن كتاب علاقه داشت. در كارهاى منزل كمك مى كرد. وقتى نان مى پختم، هيزم جمع مى كرد و تنور را داغ مى كرد.
💔
شهیدی که رهبر با شال سیادت او نماز خواندند...
اواخر بهار ۱۳۶۵ بود که همراه فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهدا، رفتیم خدمت رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) ؛ در آن مراسم، سید جمال قریشی؛ مسئول تبلیغات گردان علی اکبر، با سوز صدایش، حال خوب مجلس را دوچندان کرد.
وقت نماز که شد، سید جمال شال سبزش را انداخت روی دوش آقا و گفت:
این را گذاشتم تا متبرک شود. بعداً می برم جبهه تا ان شاءالله به آرزویم برسم و شهید شوم.🥀
آقا ایستادند به نماز و سید هم مکبر شد…
نماز که تمام شد، سید جمال رفت شالش را بگیرد که آقا فرمودند:
شما؛ هم سادات هستی، هم رزمنده… اگر اشکالی ندارد این شال به عنوان تبرک پیش من بماند؟😊
سید پذیرفت و شال سبز، ماند پیش سید علی. 💚
حضرت آقا بعدا، دور از چشم سید، به مسئولین لشکر سپردند که هوای سیدجمال را داشته باشند، او اهل ماندن نیست و رفتنی است…
اتفاقا آنها هم حین عملیات مواظب بودند که سید نرود خط و در عقبه بماند، اما در شلوغی درگیری ها، سید رفت جلو و به آرزویش رسید…
بعدها که مجددا آن جمع رفت خدمت حضرت آقا و کسی دیگر بلند شد و مداحی کرد، آقا جویای احوال سید جمال شد که به ایشان گفتند: «سید شهید شد…»
راوی: جعفرطهماسبی (الوارثین)
#شهید_سیدجمال_قریشی
#نماز
💠 شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود!
💠 در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد.
💠 در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند.
💠 قبل از انقلاب، عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت!
💠 حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت!
سردارشهید_محمدمهدی_کازرونی🌷
♦️ #دلتنگشهدا
•
- و شهادت
پاداشِ كسانيست كه
در اين روزگارگوششان غبارِ دنيا نگرفته باشد
و صداىِ آسمان را بشنوند!
و #شهادت
حياتِ عند رب است . .♥️!
🖤🖤
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
قرار شده بود زندگی مشترڪمان را در خانہ پدرِ علیآقا شرو؏ ڪنیم.
مادرِ علیآقا اصــرار بر مراسم عـروسی داشت؛ اما ما تصمیم گرفتہ بودیم برویم قــم و برگردیم و زندگیمان را شرو؏ ڪنیم. خیلی ســاده و انقــلابی.
خــرید ازدواج ما یڪ گــردنبند ظریف بود ڪہ رویش نوشتہ شده بود "علی". حولہ و ساڪ و پیــراهن سفید و یڪ جفت ڪیف و ڪفش قهــوها؎.
مادرِ علی ڪہ وســایل ما را دید،
خـودش رفت آینــہ و شمعــدان و برخی لــوازم دیگر را گــرفت.
مادرم اصــرار بر خرید سرویس خواب داشت و من زیر بار نمیرفتم. علیآقا با اینڪہ در قید و بند دنیا نبود، هر چہ میآوردند فقط بہبہ و چہچہ میڪرد و یکبار هم نگفت اینها چیست؟
خرید ڪہ ڪردیم میخواستیم برویم قم. فقط هــزار تومان پول برایمان مانده بود. رفتیم قم دو روز ماندیم. نهار ڪہ خوردیم، پولمان تہ ڪشید و برا؎ شــام دیگر پولی نمانده بود.
علی میگفت: واقعا ازدواج نصف دین است. از وقتی ازدواج ڪردم، رفتارم با بچہها؎ جبهہ هم نــرمتر شده. وقتی توجہ میڪنم ڪہ در خانہ زن دارم، سنگینتر و محڪمتر راه میروم.
همسر#شهیدعلیتجلائی
دلنوشته_01.mp3
4.45M
#گلزار_شهدای_کرمان
#دلنوشته
🔷پاکستانی بود و عاشق.
عاشق سردار ایرانی...
این قطعه را او تقدیم
سردار دلها،حاج قاسم
کرد.
روایت از همرزم شهید:
يك بار پدر يكى از #شهدا تعريف مى كرد: در منطقه در حال شستن لباسهايم بودم كه جوانى به سراغم آمد و لباسهايم را گرفت، شست و خشك كرد.🍃⚘🍃 روز بعد وقتى او را در حال سخنرانى ديدم تعجّب كردم، او #شهيد فرومندى بود.او آرزوى جهانى شدن اسلام و غلبه مستضعفين بر مستكبرين و محو صهيونيست را داشت.#شهيد فرومندى در مدّت حضور در جبهه در عملياتهاى #خيبر، #بدر، #فاو، #والفجرهاى غرور آفرين و #آزادى مهران حضور داشت و مسئوليت او #قائم مقامى فرماندهى لشكر 5 نصر بود.
سرانجام در دى ماه سال 1365 در عمليّات كربلاى 5، در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تركش به بازو و كتف به فيض شهادت نايل شد. همرزمش به نقل از سردار احمدى مى گويد: «در عمليّاتى كه منجربه #شهادت شهيد فرومندى شد، در گرماگرم نبرد تن به تن، #شهيد را ديدم كه با چهره اى بسيار بشّاش و نورانى به طرفم مى آيد. پاكيزگى چهره اش در آن صحنه نبرد بسيار شگفت انگيز بود، زيرا منطقه رملى بود. پرسيدم با چه وسيله اى آمدى؟ گفت: با موتورسيكلت. تعجّبم از شادابى و نورانيّت چهره اش بيشتر شد. براى چند لحظه او را ترك كردم. در بازگشت ديدم بر اثراصابت تركش به #شهادت رسيده است.
♦️ #خاطراتشهیدزنده
📖 هوای این روزهای من
🔆 خاطرات امیرحسین حاجینصیری یکی از بازماندگان دفاع از حرم حضرت زینبکبری(س) که با کوله باری پر از خاطره، بعد از آسمانی شدن همرزمانش با بدنی نیمهجان دوباره برمیگردد تا خاطرات این قسمت از مقاومت به فراموشی سپرده نشود.
🔆 پشت بیسیم گفتم: «زمینگیر شدیم حاجی!» یک لحظه سکوت کرد حاج ایوب. میدانست اینکه دشمن دیده باشد ما را یعنی چه. آنهم در دژی محکم مثل جبالاحمر. گفتم: «بچه ها کُپ کردند حاجی. چکار کنم؟» خودش را خونسرد نشان میداد حاج ایوب و مگر میشد خونسرد بود، حالا که نیروهایش افتاده بودند در لانه افعی و شاید برای آخرین بار صدایشان را میشنید. زد به خنده و شوخی...
🌷 جانباز قطع نخاع مدافع حرم
🌷 امیر حسین حاجی نصیری
گفت، من یقیـــن دارم
فـردا شهیـد میشـم،
برای اینکه جنازم
روے زمیـٖن نمونه
با ماژیک کفِ پام
اسممو نوشتم..
ترکش خمپاره سرش را برداشت .
از کف پاش شناسایے شد...
#شھیدعلےاصغرقربانے